گنجور

بخش ۱۰ - و من طبقة الاولی من المتقدمین ابراهیم بن ادهم

شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: کی کنیت او ابواسحق است، و نسبت ابراهیم بن ادهم بن سلیمن بن منصور البلخی العجلی، از اهل بلخ است از ابناء ملوک. امیر زاه بود، بنوجوانی توبه کرده، وقتی بصید بیرون رفته بود، هاتفی ویرا آواز داد گفت: ابراهیم! نه بهر این کار آفریدند ترا. ویرا از غفلت، یفظت پدید آمد، و دست در طریقت نیکوزد در زهد و ورع و توکل و سیاحت بمکه رفت آنجا باسفین ثوری ٭ و فضیل عیاض ٭ بو یوسف غسولی صحبت کرد و بشام رفت، آنجا کسب می‌کرد در طلب حلال، ناطو ربانی می‌کرد و بشام رفت، آنجا کسب می‌کرد در طلب حلال، ناطو ربانی می‌کرد و بشام برفت از دنیا ویرا حدیث است و اهل کرامات و ولایت است است و پدر وی ادهم بن منصور مات فی سنه احدی او اثنی و ستین و مائه و یقال فی سنه ست و ستین و هذا اکثر و مات بو یوسف لاغسولی معروف بطرسوسی و هو من الزهاد معروف بطرسوسی سنه اربعین و مائه.

و کان من اصحاب ابراهیم بن ادهم رضی اللّه عنهم اجمعین. از اهل حدیث بود امیر بود در خورد روزگار خویش.

شیخ الاسلام گفت، کی وی گفت: کثرة النظر الی الباطل تذهب معرفة الحق. شیخ الاسلام گفت: کی مردی با ابراهیم ادهم همراه افتاد، باوی دیر درنگ شد چون می جدا خواست شد گفت: مگر از من درین صحبت رنجه گشتی؟ کی فراوان بی‌حرمتی آمد. ابراهیم گفت: من ترا دوست بودم و دوستی من ترا، عیب تو برمن بپوشید، من از دوستی تو خود بندیدم کی نیک می‌کنی یابد؟

وانشد:

و یقبح من سواک الفعل عندی
و تفعله فیحسن منک ذاکا

شیخ الاسلام گوید قدس اللّه روحه: کی عثمان عماره گوید: کی بزمین حجر بودم با ابراهیم ادهم و محمد ثوبان و عباد منقری سخن می‌گفتم جوانی بود فراتر نشسته، مرید پس با نیاز. گفت: ای جوانمردان! من مدام گرد این کار می‌گردم، و کرد شما و صحبت شما می‌جویم، و شب هیچ نمی‌خسپم و روز هیچ نمی‌خورم، و عمر خویش ببخشیده‌ام.

یکسال حج کنم و یکسال غزو. چون مرا هیچ بوی نمی‌بود، هیچ چیز نمی‌یابم، و در دل در نمی‌یابم کی شما چه می‌گویید؟ گفت: که از ما کس چیز نگفتند و جواب وی باز ندادند، و در سخن خویش رفتند. آخر یکی از یاران ما گفت: دل بران نیاز وی بسوخت، گفت: ای جوانمرد! ایشان که گرد این کار می گردند، و آنرا خواهان و طالب‌اند، نه در فراوانی طاعت و خدمت می‌کوشند، ایشان در نگرستن نظاره و تیز بینی می‌کوشند.

شیخ الاسلام گفت کرم اللّه وجهه: کی این نه آنست، کی خدمت و طاعت نباید کرد، یعنی بآن چیز دیگر می‌باید. و گفت: کی من ترک را ناتانم.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ الاسلام گفت رضی اللّه عنه: کی کنیت او ابواسحق است، و نسبت ابراهیم بن ادهم بن سلیمن بن منصور البلخی العجلی، از اهل بلخ است از ابناء ملوک. امیر زاه بود، بنوجوانی توبه کرده، وقتی بصید بیرون رفته بود، هاتفی ویرا آواز داد گفت: ابراهیم! نه بهر این کار آفریدند ترا. ویرا از غفلت، یفظت پدید آمد، و دست در طریقت نیکوزد در زهد و ورع و توکل و سیاحت بمکه رفت آنجا باسفین ثوری ٭ و فضیل عیاض ٭ بو یوسف غسولی صحبت کرد و بشام رفت، آنجا کسب می‌کرد در طلب حلال، ناطو ربانی می‌کرد و بشام رفت، آنجا کسب می‌کرد در طلب حلال، ناطو ربانی می‌کرد و بشام برفت از دنیا ویرا حدیث است و اهل کرامات و ولایت است است و پدر وی ادهم بن منصور مات فی سنه احدی او اثنی و ستین و مائه و یقال فی سنه ست و ستین و هذا اکثر و مات بو یوسف لاغسولی معروف بطرسوسی و هو من الزهاد معروف بطرسوسی سنه اربعین و مائه.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: او که به ابواسحاق مشهور است، از نسل ابراهیم بن ادهم است که در بلخ به دنیا آمده و از خانواده‌ای سلطنتی است. او در جوانی توبه کرد. روزی که به شکار رفته بود، صدایی او را صدا زد و گفت: ابراهیم! تو برای این کار آفریده نشده‌ای. این صدا او را از غفلت بیدار کرد و وارد راهی شد که به زهد، ورع و توکل معروف بود. او به مکه سفر کرد و با شخصیت‌هایی مانند سفیان ثوری و فضیل عیاض ملاقات کرد و سپس به شام رفت، جایی که در جستجوی روزی حلال بود. او به تعلیم و تربیت نماز می‌پرداخت و در نهایت از دنیا رفت. درباره او روایت‌هایی وجود دارد و او از افراد صاحب کرامت و ولایت به شمار می‌رود. پدر او ادهم بن منصور در سن 61 سالگی فوت کرد و گفته می‌شود در سال 66 هجری درگذشته است. همچنین، ابو یوسف غسولی که از زهاد مشهور است، در سال 440 هجری از دنیا رفت.
و کان من اصحاب ابراهیم بن ادهم رضی اللّه عنهم اجمعین. از اهل حدیث بود امیر بود در خورد روزگار خویش.
هوش مصنوعی: او از همراهان ابراهیم بن ادهم بود و در زمان خود از اهل حدیث و امیر بود.
شیخ الاسلام گفت، کی وی گفت: کثرة النظر الی الباطل تذهب معرفة الحق. شیخ الاسلام گفت: کی مردی با ابراهیم ادهم همراه افتاد، باوی دیر درنگ شد چون می جدا خواست شد گفت: مگر از من درین صحبت رنجه گشتی؟ کی فراوان بی‌حرمتی آمد. ابراهیم گفت: من ترا دوست بودم و دوستی من ترا، عیب تو برمن بپوشید، من از دوستی تو خود بندیدم کی نیک می‌کنی یابد؟
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام گفت: زیاد نگاه کردن به باطل، باعث از بین رفتن شناخت حق می‌شود. او همچنین نقل کرد که مردی با ابراهیم ادهم همراه شد و در میانه راه به مدت طولانی توقف کردند. هنگامی که مرد خواست جدا شود، ابراهیم از او پرسید آیا از صحبت‌هایش رنجیده خاطر شده است؟ مرد پاسخ داد که بی‌احترامی‌های زیادی وجود داشت. ابراهیم گفت: من تو را دوست داشتم و این دوستی عیوب تو را از من پوشاند. من به خاطر دوستی‌ام با تو خود را همیاری کردم تا اینکه بهتر عمل کنی.
و یقبح من سواک الفعل عندی
و تفعله فیحسن منک ذاکا
هوش مصنوعی: هر کار دیگری که به جز تو انجام شود در نظر من زشت است، اما وقتی تو آن را انجام می‌دهی، برای من زیبا به نظر می‌رسد.
شیخ الاسلام گوید قدس اللّه روحه: کی عثمان عماره گوید: کی بزمین حجر بودم با ابراهیم ادهم و محمد ثوبان و عباد منقری سخن می‌گفتم جوانی بود فراتر نشسته، مرید پس با نیاز. گفت: ای جوانمردان! من مدام گرد این کار می‌گردم، و کرد شما و صحبت شما می‌جویم، و شب هیچ نمی‌خسپم و روز هیچ نمی‌خورم، و عمر خویش ببخشیده‌ام.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام می‌گوید: عثمان عماره اظهار کرده است که زمانی در محضر ابراهیم ادهم و محمد ثوبان و عباد منقری بودم و در حال صحبت بودیم. جوانی که بالای سر ما نشسته بود، با حالتی نیازمندانه گفت: ای جوانمردان! من مدام در پی این کار هستم و به دنبال شما و صحبت شما می‌گردم. هیچگاه در شب نمی‌خوابم و در روز نیز هیچ نمی‌خورم و عمری را که دارم صرف این کار کرده‌ام.
یکسال حج کنم و یکسال غزو. چون مرا هیچ بوی نمی‌بود، هیچ چیز نمی‌یابم، و در دل در نمی‌یابم کی شما چه می‌گویید؟ گفت: که از ما کس چیز نگفتند و جواب وی باز ندادند، و در سخن خویش رفتند. آخر یکی از یاران ما گفت: دل بران نیاز وی بسوخت، گفت: ای جوانمرد! ایشان که گرد این کار می گردند، و آنرا خواهان و طالب‌اند، نه در فراوانی طاعت و خدمت می‌کوشند، ایشان در نگرستن نظاره و تیز بینی می‌کوشند.
هوش مصنوعی: یک سال به زیارت حج می‌روم و یک سال به نبرد. چون در من هیچ حسی وجود ندارد و هیچ چیزی نمی‌توانم دریابم، نمی‌فهمم شما چه می‌گویید. کسی از ما چیزی نمی‌گوید و پاسخی به او نمی‌دهند و در گفت‌وگوهای خود ادامه می‌دهند. در نهایت یکی از دوستان ما گفت: دلش به حال او سوخت و گفت: ای جوانمرد! آنان که به دنبال این کار هستند و آن را می‌خواهند، در تلاش برای انجام عبادت و خدمت نیستند، بلکه در جست‌وجوی مشاهده و دقت در جزئیات هستند.
شیخ الاسلام گفت کرم اللّه وجهه: کی این نه آنست، کی خدمت و طاعت نباید کرد، یعنی بآن چیز دیگر می‌باید. و گفت: کی من ترک را ناتانم.
هوش مصنوعی: شیخ الاسلام فرمودند: کسی نباید از خدمت و اطاعت دست بکشد، بلکه باید به چیز دیگری متوجه شود. همچنین فرمودند که من قدرت ترک کردن این کار را ندارم.