گنجور

بخش ۲۷

مشاهده نهاده حقایق یقینست برون از تعلیم و تلقینست طلوع این خورشید از یک مشرقست اما اهل مشاهده را فرقست مشاهده یکی در حال خلق است یکی در مشاهده حقیقت غرق نه مشاهده یکسان نه ازو نشان آنرا که ننمودند چه دیدند و آنرا که بنمودند در آن نموده رسد کسی از پروانه خبر نجوید و پروانه از حال خلقت سخن نگوید هر که در آن جمال دید پس از آن از جان و مال ببرید نثار جمال دوست جز جان نباشد دوست بجان گران نباشد

قومی دل و جان در سر کار تو کنند
قومی که همی بوی وصال تو برند

این حروف اشارت جمع است نه از باب سمع است سماع ظاهری طاقت استماع این راز ندارد و ابصارصوری اطلاع این معانی را نشاید مردی باید که بکوی عشق روزگار وی کیمیای مطلق بود تا جمال این بجمله برو تابد و حقیقت این حدیث بدل در یابد کار هر بیکفایت نیست و این معانی را از این افزونتر عبارت نیست لیکن مرد بصفت او مست قدیم باشد بی علت از خاطر بی شرکت آدم باشد که تا مرد در صفت هستی باشد میگوید من منم و کس از من آگاه نیست اگر مرد کشته جبارست در اینجا سخن بسیارست

بخش ۲۶: تجلی برقی است که عاشق در آتش وی ناتوان گردد و خواهد که وی همه جان گردد تجلی ناگاه آید اما بر دل آگاه آید هر کرا خبری نیست تجلی را در وی اثری نیست تجلی ذاتست و تجلی صفات عاشق را تجلی ذات مست کند و تجلی صفات پست کند تجلی ذات هست کند و تجلی صفات نیست کند مرد باید که دریافت افروخته و در نایافت سوخته چون سوخته بسوخته رسد حالی درگیرد چون به افروخته رسد پای گیرد این آتش را هر موم نشاید و این عاشق دیده عموم نشاید در عشق تجلی جمال محبوب نثار نفس معیوب نشاید زحمت انوار طاعت خویش و ظلمت آثار رؤیت خویش از خویش دور دار که یکذره از این جمال مایه انوار افق اعلی را تمامست این اسراربخش ۲۸: جمعیت نشان اتحاد است و اتحاد نشان وداد است تفرقه دوگانگی است و دو گانگی بیگانگی است هر ضیاء که در شمع است از جمعیت جمعست در موم بی آتش انوار نیست آتش بیموم در مجلس بکار نیست این جمعیت طریقتست و ورای این جمعیت حقیقت است و این نیستی بشریت است تا بشریت بجای باشد تفرقه پیدا باشد عاشق و معشوق کجا یکتا باشد چون خلقیت برخواست حق خود به یگانگی سزاست جمعیت این چنین زیباست اینجا حقیقت جمع عیان گردد و تفرقه در وی نهان گردد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشاهده نهاده حقایق یقینست برون از تعلیم و تلقینست طلوع این خورشید از یک مشرقست اما اهل مشاهده را فرقست مشاهده یکی در حال خلق است یکی در مشاهده حقیقت غرق نه مشاهده یکسان نه ازو نشان آنرا که ننمودند چه دیدند و آنرا که بنمودند در آن نموده رسد کسی از پروانه خبر نجوید و پروانه از حال خلقت سخن نگوید هر که در آن جمال دید پس از آن از جان و مال ببرید نثار جمال دوست جز جان نباشد دوست بجان گران نباشد
هوش مصنوعی: مشاهده حقیقت، نوعی یقین است که فراتر از یادگیری و آموزش قرار دارد. این مانند طلوع خورشید از یک مکان خاص است، اما کسانی که به مشاهده پرداخته‌اند، تفاوت‌هایی در این بین دارند. یکی در حال خلق است و دیگری در عمق حقیقت غرق شده است. مشاهده‌ها با یکدیگر یکسان نیستند و آنچه که از این تجربیات به دست می‌آید، با آنچه که قبلاً نشان داده شده، متفاوت است. هیچ‌کس از پروانه درباره حال خویش نمی‌پرسد و پروانه نیز درباره چگونگی آفرینش خود صحبت نمی‌کند. هر که در جمال دوست نگریسته، از جان و مال خود خواهد گذشت. نثار جمال دوست تنها با جان ممکن است و این دوست، باری بر دوش جان نخواهد بود.
قومی دل و جان در سر کار تو کنند
قومی که همی بوی وصال تو برند
هوش مصنوعی: گروهی تمام دل و جانشان را صرف کار و تلاش برای تو می‌کنند و گروهی دیگر هم با یاد تو و بوی وصالت زندگی می‌کنند.
این حروف اشارت جمع است نه از باب سمع است سماع ظاهری طاقت استماع این راز ندارد و ابصارصوری اطلاع این معانی را نشاید مردی باید که بکوی عشق روزگار وی کیمیای مطلق بود تا جمال این بجمله برو تابد و حقیقت این حدیث بدل در یابد کار هر بیکفایت نیست و این معانی را از این افزونتر عبارت نیست لیکن مرد بصفت او مست قدیم باشد بی علت از خاطر بی شرکت آدم باشد که تا مرد در صفت هستی باشد میگوید من منم و کس از من آگاه نیست اگر مرد کشته جبارست در اینجا سخن بسیارست
هوش مصنوعی: این متن به دنبال بیان این نکته است که درک معانی عمیق و رازآلود به سادگی ممکن نیست و نیازمند شخصیتی خاص و درونی است. به عبارت دیگر، انسان‌هایی که به عشق و حقیقت دست یافته‌اند، می‌توانند به زیبایی‌های این معانی پی ببرند. برای فهم این مفاهیم، تنها داشتن توانایی‌های ظاهری کافی نیست و شخص باید از خودگذشتگی و فداکاری نشان دهد. در واقع، کسی که همیشه در جستجوی خودش است و به دنبال شناخت عمیق‌تری از وجود و حقیقت می‌باشد، در شرایط خاصی قرار دارد که می‌تواند به درک عمیق‌تری از این مفاهیم برسد.