گنجور

بخش ۲۶

تجلی برقی است که عاشق در آتش وی ناتوان گردد و خواهد که وی همه جان گردد تجلی ناگاه آید اما بر دل آگاه آید هر کرا خبری نیست تجلی را در وی اثری نیست تجلی ذاتست و تجلی صفات عاشق را تجلی ذات مست کند و تجلی صفات پست کند تجلی ذات هست کند و تجلی صفات نیست کند مرد باید که دریافت افروخته و در نایافت سوخته چون سوخته بسوخته رسد حالی درگیرد چون به افروخته رسد پای گیرد این آتش را هر موم نشاید و این عاشق دیده عموم نشاید در عشق تجلی جمال محبوب نثار نفس معیوب نشاید زحمت انوار طاعت خویش و ظلمت آثار رؤیت خویش از خویش دور دار که یکذره از این جمال مایه انوار افق اعلی را تمامست این اسرار

بخش ۲۵: ابتدای آفتاب توحید است که از مشرق غیب پدید آید بر اهل سعادت تابد ولایت ظلمت و آثار پندار برد اهل عنایت را هر ساعتی کرامت نودهد و اهل رعایت را هر زمان بنو مقامی برند خورشید دواست یکی بر جهان تابد و یکی بر جان تابد بدان یکی که بر جهان تابد ظلمت بگدازد و آندیگری که بر جان تابد وحشت خلقت بگدازد و آن دیگری که برآید نجوم نماند و آندیگری که برآید رسوم نماند آنکه به چشم خویش بنظاره خورشید است از دیدن خورشید ناامید است و آنکه بخورشید بنظاره خورشید است نظری وی جاوید بر خورشید است خورشید به خود دیدن خطاست خود را برو دیدن سزاستبخش ۲۷: مشاهده نهاده حقایق یقینست برون از تعلیم و تلقینست طلوع این خورشید از یک مشرقست اما اهل مشاهده را فرقست مشاهده یکی در حال خلق است یکی در مشاهده حقیقت غرق نه مشاهده یکسان نه ازو نشان آنرا که ننمودند چه دیدند و آنرا که بنمودند در آن نموده رسد کسی از پروانه خبر نجوید و پروانه از حال خلقت سخن نگوید هر که در آن جمال دید پس از آن از جان و مال ببرید نثار جمال دوست جز جان نباشد دوست بجان گران نباشد

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تجلی برقی است که عاشق در آتش وی ناتوان گردد و خواهد که وی همه جان گردد تجلی ناگاه آید اما بر دل آگاه آید هر کرا خبری نیست تجلی را در وی اثری نیست تجلی ذاتست و تجلی صفات عاشق را تجلی ذات مست کند و تجلی صفات پست کند تجلی ذات هست کند و تجلی صفات نیست کند مرد باید که دریافت افروخته و در نایافت سوخته چون سوخته بسوخته رسد حالی درگیرد چون به افروخته رسد پای گیرد این آتش را هر موم نشاید و این عاشق دیده عموم نشاید در عشق تجلی جمال محبوب نثار نفس معیوب نشاید زحمت انوار طاعت خویش و ظلمت آثار رؤیت خویش از خویش دور دار که یکذره از این جمال مایه انوار افق اعلی را تمامست این اسرار
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف حالتی می‌پردازیم که عاشق در مواجهه با عشق و زیبایی معشوق تجربه می‌کند. تجلی، نوری است که عاشق را در آتش محبت خود بی‌رمق می‌کند و او آرزو دارد که تمام وجودش وقف معشوق شود. این تجلی ناگهانی و در عین حال در دل آگاه می‌آید و کسانی که به این حقیقت آگاهی ندارند، اثری از آن ندارند. تجلی در واقع به ذات و صفات معشوق اشاره دارد؛ عشق به ذات معشوق می‌تواند عاشق را مست کند، در حالی که عشق به صفات او ممکن است او را دچار تردید و پستی کند. عاشق باید بداند که در این مسیر، باید در آتش عشق نسوزد و به درستی درک کند که این سوخته‌گی و شعله‌ور شدن در عشق، او را به حالت دیگری می‌برد. تنها افراد خاص و با دیدی عمیق می‌توانند این آتش عشق را تحمل کنند. در این عشق، جمال محبوب باید گرامی داشته شود و گرنه، نفس معیوب و خطاها دور می‌شود. باید از زحمت ناشی از گناه و تاریکی ناشی از دوری از حقیقت دوری کرد، زیرا حتی یک ذره از جمال معشوق می‌تواند دروازه‌ای به روشنایی الهی باشد و این خود یک راز عمیق است.