بخش ۲۳
غلیان قرار وی آنست که سیر در نزول کند ظاهر و باطن را مشغول کند سلطان حقیقت بر سپاه بشریت قوله تعالی (قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها) چون درآید خانه ویران کند و عقل را محجوب کند مرد را در شوق غایب کند نتواند ادب بساط نگاه داشتن و طرب و نشاط بگذاشتن از آنستکه چون در پوشد لباس خجلت و تشویر و اقرار میآورد بجرم و تقصیر راه نیست و از آنچه دوست می کند ویرا آگاه نیست و عادت عاشق خانه بدوشی بود و معشوق را عاشق حلقه بگوش است دوست را فرمان بود و حکم وی روان بود
ای هر چه ترا مراد آن باید کرد
دیدار تو آفتاب جان باید کرد
گر کار برسم پاسبان باید کرد
جان در سر کار دوستان باید کرد
بخش ۲۲: اگر پرسد مستی چه چیز است گویم برخاستن تمیز است نه نیست داند نه هست نه پای داند نه دست مست ندان است شراب که نشناسد خود را از دوست و دوست را از خود هم نشناسدبخش ۲۴: وجد پس از عالم وصال و فراق است وجد عالم بیزاری بجان عاشقان است وجد توبه دل دوستان است و جد ریحان جان عاشقان است وجد صفت جان است وجد عاری بودن از این و آنست میسوزد آتش محبت جان عاشق آتش نیارمیده است اما محبت در آن بیارمیده است چون آتش زیادت گردد محب بیطاقت گردد و دردبی دوا گردد به چشم گریان و به دل بریان راز پیدا مرد پنهان عاشقی را چیست درمان
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
غلیان قرار وی آنست که سیر در نزول کند ظاهر و باطن را مشغول کند سلطان حقیقت بر سپاه بشریت قوله تعالی (قالت ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها) چون درآید خانه ویران کند و عقل را محجوب کند مرد را در شوق غایب کند نتواند ادب بساط نگاه داشتن و طرب و نشاط بگذاشتن از آنستکه چون در پوشد لباس خجلت و تشویر و اقرار میآورد بجرم و تقصیر راه نیست و از آنچه دوست می کند ویرا آگاه نیست و عادت عاشق خانه بدوشی بود و معشوق را عاشق حلقه بگوش است دوست را فرمان بود و حکم وی روان بود
هوش مصنوعی: احساس غلیان به گونهای است که انسان را در مراحل کاهنده خود قرار میدهد و هم در ظاهر و هم در باطن او را مشغول میکند. حقیقتی سلطنتی بر زندگی بشریت حاکم است که به نوعی به فساد میانجامد، زیرا وقتی قدرتها به جامعهای وارد میشوند، آن جامعه را ویران میکنند. این غلیان عقل را مخفی میکند و انسان را در شوق و تمنا غایب میسازد، به گونهای که نمیتواند آداب و رفتار مناسب را حفظ کند و از سرور و نشاط دور میافتد. این مسئله به این دلیل است که وقتی فرد تحت تاثیر این احساسات قرار میگیرد، لباس شرم و گناه به تن میکند و در عذرخواهی از خطاهای خود دچار مشکل میشود. او از آنچه که دوست دارد آگاه نیست و عاشق واقعی در این حالت در حالت بیثباتی و سردرگمی قرار میگیرد، در حالی که معشوق در اینجا به نوعی در زنجیر عشق قرار میگیرد و دوست به او فرمان میدهد و حکم او جاری است.
ای هر چه ترا مراد آن باید کرد
دیدار تو آفتاب جان باید کرد
هوش مصنوعی: هرچه آرزوی تو باشد، باید به ملاقات تو بشتابم؛ زیرا که دیدار تو برای جانم همچون نور آفتاب است.
گر کار برسم پاسبان باید کرد
جان در سر کار دوستان باید کرد
هوش مصنوعی: اگر به هدفی برسم، باید از خودم پاسداری کنم و جانم را برای دوستانم فدای آنها کنم.