بخش ۱۷
محنت و بلا امتحانست و بر دل و جانست محنت حال محبت عیان کند و کمال وی نقصان نشان کند دام بلا افکند و تخم عطا بپراکند اگر محبت باعطا نیامیزد ببلا بیاویزد محنت گوهر است و گوهر عطا محنت گل است و بلا خار روی کدام طالبست که نیست افکارئی و هر که را گل پسندیده آید از خارش گزند ناید عاشق کشتن رسم این درگاه است اولا باید که صفة صفت آن ادا شود این محنت و محبت قرینه است و محنت بر محبت دیرینه است هر چند بجانست گران نیست هزار جان باید برای دوست بلاء دوست خوش است اگر چه آتش است
گر بر سر من خار و خسک بارانی
باران ترا دوخته ام بارانی
بخش ۱۶: انبساط نکوئی پوشیدن است و خود را سزای قرب نادیدن هیچکس را بجای خود انبساط نیست با لباس خلقیت گردانس نگردی پروانه شربت وصل ننوشد تا لباس حرقت نپوشد مرد که در جست باشد باید که درست باشد عاشق بیباک باشد گرچه بیم هلاک باشد جمال به کابین گران بود جانرا چکند در سر جانان نشود علت خلقت هم براه دیده درآید دیده بشریت همیگوید و برابر صفات احدیت همی پوید حقیقت که دیده خلقیت گوید در انتظار خبر محب است که چنان رسد که در تن جان رسدبخش ۱۸: عشق آتش سوزان است و بحر بیکرانست همه جانست هم جانرا جانان قصه بی پایانست و درد بی دریافت عقل در ادراک وی حیرانست و دل دریافت وی ناتوان نهان کننده عیان است و عیان کننده نهان و روح روحست و فتوح فتوح
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
محنت و بلا امتحانست و بر دل و جانست محنت حال محبت عیان کند و کمال وی نقصان نشان کند دام بلا افکند و تخم عطا بپراکند اگر محبت باعطا نیامیزد ببلا بیاویزد محنت گوهر است و گوهر عطا محنت گل است و بلا خار روی کدام طالبست که نیست افکارئی و هر که را گل پسندیده آید از خارش گزند ناید عاشق کشتن رسم این درگاه است اولا باید که صفة صفت آن ادا شود این محنت و محبت قرینه است و محنت بر محبت دیرینه است هر چند بجانست گران نیست هزار جان باید برای دوست بلاء دوست خوش است اگر چه آتش است
هوش مصنوعی: رنج و سختی آزمونی برای دل و روح انسان است. این سختیها حقیقت عشق را نمایان میسازند و نقصان آن را نشان میدهند. در دام بلا گرفتار میشویم و تخم محبت را در دل میکاریم. اگر عشق با بخشش ترکیب نشود، تنها به سختی منتهی میشود. رنج، همانند یک گوهر ارزشمند است و محبت نیز مانند گلی زیباست، اما بلایا مثل خارهای آن گل هستند. هیچ طالبی نیست که از فکر و خیال خلاصی یابد و هر کسی که گل را دوست دارد، باید با خارهایش نیز کنار بیاید. در عشق، کشتن نفس و خواهشها جزو رسم این مسیر است. در آغاز، باید صفت عشق را به درستی درک کرد. رنج و محبت به هم وابستهاند و رنجهای عمیق و کهن به عشقهای حقیقی ختم میشوند. هر چند رنج سنگین به نظر میرسد، اما هزار جان نیز برای دوست ارزش دارد. بلای دوستی شیرین است، حتی اگر به سوختن بیفتد.
گر بر سر من خار و خسک بارانی
باران ترا دوخته ام بارانی
هوش مصنوعی: اگر بر سرم خار و خاشاک ببارد، من بارانی برای تو دوختهام.