بدان که شریفتر احوالی ونیکوترین کاری که برآدمی ظاهر شود محبت است که هیچ جوهر در نهاد آدمی تعبیه نگردد ازو شریفتر، و هیچ خلعت به آدمی ندهند ازو عزیزتر، و هرچه گفتیم از احوال و اعمال مقدمات نتیجهٔ آن محبت است. مقصود از مقدمات شایستهٔ نتایج باشد. پس نتیجهٔ همه خیرات محبت است.
و محبت تعلق دل است به جمال محبوب و این دو نوع است: محبت خلق و محبت حق. محبت حق تعالی اصل است و محبت خلق فرع، و اصل بر فرع مقدم بود. واز برای این بود که حق تعالی اصل در ذکر محبت نخست از خود گفت که: «یحبهم و یحبونه» و آنجا که حقیقت است اگر مرد را محبت او نبودی هرگز قوت دعوی محبت او نداشتی.
آوردهاند که مردی کنیزکی داشت. شبی کنیزک را دید در گوشهای سر بر زمین نهاده میگفت الهی به حق محبت تو مرا که بر من رحمت کن! خواجهگفت ای کنیزک چنین گو که به حق محبت من ترا که برمن رحمت کنی. کنیزک گفت ای خواجه کیست که طاقت محبت او دارد پیش از دوستی او بنده را.
پس دوستی حق تعالی مقدم است و اصل آن است، و دیگر دوستیها فرع است، و بقاء فرع به قوام اصل باشد.
و بدان که محبت کلمهای است مطلق، بر هر جانب که خواصی توانی بست. همدر آن اطلاق حقیقتش معلوم باید کرد، آنگه مقید شود به جوانب.
و در حقیقت محبت سخن بسیار است.
ابوهریه‑رضیاللّه عنه‑روایت کند از رسول که گفت چون حق تعالی بندهای را دوست دارد،جبرئیلرا گوید فلان بنده را دوست دارم، شما نیز او را دوست دارید. اهل آسمانها او را دوست گیرند. پس وی را نزدیک اهل زمین قبولی در دلها نهد. و چون بندهای را دشمن دارد،انس مالک‑رضیاللّه عنه‑نپندارم که اندر دشمنی همچنین گوید.
شبلی‑رحمة اللّه علیه‑گوید که محبت را از آن محبت نام کردهاند که هرچه در دل بود بجز محبوب همه رامحو کند.
عبداللّه ابن المبارک‑رحمة اللّه علیه‑گوید هر که را محبت دادند و بر قدر محبت وی را خشیت ندهند او فریفته باشد.
ابن مسروقگویدسمنونرا دیدم در محبت سخن میگفت، قنادیل مسجد پاره پاره میگشت.
ابوموسی‑رضیاللّه عنه‑گویدرسولرا گفتند مردی قومی را دوست دارد و بدیشان نرسد؟ گفت مرد با آن بود که دوستش دارد.
بوعثمان حیریگوید ازابوحفصشنیدم که گفت بیشتر فساد احوال از سه چیز خیزد: از فسق عارفان، و از خیانت محبان، و از دروغ مریدان.
جنیدگوید‑رحمة اللّه علیه‑چون محبت درس گردد شرط ادب برخیزد.
بنداربن الحسینگویدمجنونرا به خواب دیدم. گفتم خدا با تو چه کرد؟ گفت مرا بیامرزید و حجتی گردانید مرا بر محبان.
شبلی‑رحمة اللّه علیه‑گوید محب اگر خاموش شود هلاک گردد؛ و عارف اگر خاموش نباشد هلاک شود.
بویعقوب السوسیگوید محبت درست نیاید مگر به بیرون آمدن از دیدن محبت، و به دیدن محبوب نیست شدن.
بوسعید خرازگوید رسول را خواب دیدمگفتم یا رسول اللّه معذورم دار ک دوستی خدا مرا مشغول کرده است از دوستی تو. گفت یاباسعیدهر که خدا را دوست درد مرا دوست داشته باشد.
رابعهمناجات میکرد که الهی هر دل که ترا دوست دارد، بسوزی! هاتفیآواز داد که ما چنین نکنیم. به ما گمان بد مبر.
محمدبن الفضلگوید محبت دور افتادن همه محبتها است از دل مگر محبت محبوب.
ابوالقاسم نصر آبادیگوید که محبتی بود که موجب او نجات باشد از قتل، و محبتی بود که موجب او خون ریختن بود.
یحیی معاذ‑رحمة اللّه علیه‑گوید که محبت آن است که به احسان زیادت نگردد و به بلاکم نگردد.
سهل بن عبداللّه‑رحمة اللّه علیه‑گوید محبت موافقت حق است در همهٔ احوال و ملازمت این موافقت در اعمال و احوال.
جنیدرا‑قدس اللّه روحه‑پرسیدند که حقیقت حدوث محبت چیست؟ گفت آنکه صفات محبوب جای صفات محب بگیرد تا از محب هیچ اثر نماند. چون این حاصل شود محبت صادق گردد. و نشان این صدق آن بود که اگر همه بلاهای عالم جمع کنند و بدان محب فرستند هزیمت نشود، و از نعرهٔ دوستی کم نکند.
علی بن سعید العطارچنین حکایت کرد که وقتی میگذشتم شخصی را دیدم در گوشهای افتاده، دست و پای بریده و اعضاء او تباه شده. زنبورانگوشت از وی جدا میکردند. من آنجا رفتم، نیک در وی تأمل کردم، هیچ عضوی در وی بیعلتی ندیدم. گفتم ای جوانمرد چه حال است؟
ابوالحسن نوری‑رحمة اللّه علیه‑را پرسیدند از محبت، گفت محو ارادت و سوختن حاجت.
بایزید‑قدس اللّه روحه‑را پرسیدند از محبت، گفت بسیار از خود به اندک برداشتن، و اندک از دوست به بسیار برداشتن.
قرشی‑را رحمة اللّه علیه‑پرسیدند که نشان محبت چیست؟ گفت نشان حقیقی آن است که محب خود را بکلی به محبوب بخشد تا هر چه خواهد کند و بر وی هیچ اعتراض نکند.
شبلیرا‑قدس اللّه روحه‑به بیمارستان باز داشتند. جماعتی نزدیک او رفتند. وی پرسید که شما کیانید؟ گفتند دوستان توایم.
یحیی معاذ رازی‑رحمة اللّه علیه‑گوید یک ذره محبت در دل من بهتر از عبادت هفتاد ساله.
سوسی‑رحمة اللّه علیه‑گفته است حقیقت آن است که محب خطر خویش فراموش کند، و از محبوب خود حاجت نخواهد.
ابوالقاسم نصر آبادی‑رحمة اللّه علیه‑گفته است حقیقت محبوبی سکون است در همهباب. نزدیک بزرگان معرفت مقدم بوده است.
فسق عارفان فرا گذاشتن گوش و چشم و زبان بود به اسباب دنیا و منافع آن، و خیانت محبان اختیار هواء ایشان بود بر رضاءحق تعالی بدانچه پیش آید،
و دروغ مریدان که ذکر خلق و رویت ایشان بر ذکر حق تعالی و رویتاو غلبه کند.
و گفتهاند محبت ایثار است، چنانکه زنعزیزمصر گفت در دوستییوسف‑به نهایت رسید گناه همه با جانب خود آورد. گفت «انا راودته عن نفسه»، آن همه من کردم که او را به خود دعوت کردم، بر خویشتن به خیانت گواهی داد.
بعضی گفتهاند محبت تشویشی باشد در دلها از محبوب خویش.
و گفتهاند محبت عاجز کند دل را از ادراک و منع کند زبان را از عبارات.
بخندید و گفت به عزت و جلال محبوب من که اگر اجزاء مرا از یکدیگر جدا کند یک ذره دوستی او از دل خود جدا نکنم. رنج بر کالبد است، و محبت با جان. با هم چه نسبت دارد!
دست فراز کرد و سنگ بدیشان میانداخت.آن جماعت بگریختند.شبلیبخندید. گفت اگر راست میگویید مگریزید که محب صادق از محبوب نگریزد.
حق تعالی بهعیسی‑‑وحی فرستاد که برمن را از دل بنده مخفی نیست و بر دل بندهٔ خود اطلاع کنم. هر دل که از محبت دنیا خالی است در آن دل محبت خود نهم و هر دل که به محبت حق تعالی آراسته شد هر چه از وی رود بر همهٔ اعمال مقربان مقدم شود.
محبت چنان باید که بیغرض بود. از آنکه هر محبت که به غرض بود معلق باشد به علت. چون آن علت برسد آن محبت نیز برسد. و آن هوسی باشد، نه محبت بود.
اماسمنون‑رحمة اللّه علیه‑محبت را بر معرفت مقدم گردانیده است، از آنکه به هیچ احوال هر چیزی که تعلق به انسانیت دارد در گنجد. امامحبت غیرتی دارد که چون در دلی نزول کند اجازت ندهد که هیچ غیری با او مقاومت و مواظبت نماید.
حق‑سبحانه و تعالی‑بهداود‑‑وحی کرد که حرام کردم محبت خود بر دلهایی که با محبت من محبتی دیگر یاد کنند.
هر دل که دعوی من کرد آنگه به دیگری نگرست در من خاین شد. و محبت من امانتی است، هر تصرف که در وی کنی خیانت است.
و رسول گفته است خاین از مانیست.
پس شرط محبت آن است که جوهر محبت خود را صیانت کند تا هیچ غباری بروی ننشیند که فسادی که به احوال بنده راه یابد آن بود که در محبت خیانت دارد. هر محبتکه بدون محبوب خود آسایشی یابد آن محب خاین است.
و آن مشاهدت که یاد کرده آمد قدر او در محبت توان دانست که محب مستی است که جز به مشاهدت محبوب هشیار نشود و مستی که از مشاهدت آید وصف نتوان کرد، و هرگز هشیار نشود و این خودکاری دیگر است، همه احوال مقدمهٔ آن است و محبت نتیجهٔ او، و نتیجهٔ محبت سماع است و اندران سخن گوییم.
برگردان به زبان ساده
بدان که شریفتر احوالی ونیکوترین کاری که برآدمی ظاهر شود محبت است که هیچ جوهر در نهاد آدمی تعبیه نگردد ازو شریفتر، و هیچ خلعت به آدمی ندهند ازو عزیزتر، و هرچه گفتیم از احوال و اعمال مقدمات نتیجهٔ آن محبت است. مقصود از مقدمات شایستهٔ نتایج باشد. پس نتیجهٔ همه خیرات محبت است.
هوش مصنوعی: محبت، والاترین حالت و بهترین عملی است که در وجود انسان ظهور میکند. هیچ چیز در وجود انسان از محبت شریفتر و هیچ عطایی از محبت عزیزتر نیست. تمامی رفتارها و اعمالی که انجام میشود، مقدماتی برای رسیدن به این محبت هستند. بنابراین، هدف از همه اقدامهای درست و شایسته نیز دستیابی به محبت است. در واقع تمامی خیرات و نیکیها به محبت بازمیگردند.
و محبت تعلق دل است به جمال محبوب و این دو نوع است: محبت خلق و محبت حق. محبت حق تعالی اصل است و محبت خلق فرع، و اصل بر فرع مقدم بود. واز برای این بود که حق تعالی اصل در ذکر محبت نخست از خود گفت که: «یحبهم و یحبونه» و آنجا که حقیقت است اگر مرد را محبت او نبودی هرگز قوت دعوی محبت او نداشتی.
هوش مصنوعی: عشق، وابستگی دل به زیبایی محبوب است و این عشق به دو نوع تقسیم میشود: عشق به مخلوقات و عشق به خدا. عشق به خداوند، اصل است و عشق به مخلوقات، فرعی و لذا اصل بر فرع تقدم دارد. به همین دلیل، خداوند در مورد محبت ابتدا از خود سخن گفته و فرموده است: « آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند». در جایی که حقیقت وجود دارد، اگر انسانی به خدا عشق نداشته باشد، هرگز نمیتواند ادعای محبت او را داشته باشد.
آوردهاند که مردی کنیزکی داشت. شبی کنیزک را دید در گوشهای سر بر زمین نهاده میگفت الهی به حق محبت تو مرا که بر من رحمت کن! خواجهگفت ای کنیزک چنین گو که به حق محبت من ترا که برمن رحمت کنی. کنیزک گفت ای خواجه کیست که طاقت محبت او دارد پیش از دوستی او بنده را.
هوش مصنوعی: مردی کنیزکی داشت. شبی او را دید که در گوشهای نشسته و به زمین نگاه میکند و میگوید: «خداوندا! به خاطر محبت تو، بر من رحم کن!» خواجه به او گفت: «ای کنیزک، تو باید بگویی به خاطر محبت من، بر من رحم کن.» کنیزک پاسخ داد: «ای خواجه، کیست که بتواند محبت او را تحمل کند قبل از اینکه دوستی و محبت او را تجربه کرده باشد؟»
پس دوستی حق تعالی مقدم است و اصل آن است، و دیگر دوستیها فرع است، و بقاء فرع به قوام اصل باشد.
هوش مصنوعی: پس دوستی با خداوند اهمیت و ارزش بیشتری دارد و اصل آن محسوب میشود، در حالی که سایر دوستیها وابسته به این دوستی هستند و پایداری آنها به وجود دوستی با خدا بستگی دارد.
و بدان که محبت کلمهای است مطلق، بر هر جانب که خواصی توانی بست. همدر آن اطلاق حقیقتش معلوم باید کرد، آنگه مقید شود به جوانب.
هوش مصنوعی: محبت یک واژهای است که معنای گستردهای دارد و میتوان آن را به هر جنبهای مرتبط کرد. اما برای اینکه حقیقت آن مشخص شود، ابتدا باید درک کاملتری از این مفهوم یافت و سپس آن را به جنبههای خاصی محدود کرد.
و در حقیقت محبت سخن بسیار است.
هوش مصنوعی: واقعاً عشق و محبت موضوع بسیار گستردهای است.
فسق عارفان فرا گذاشتن گوش و چشم و زبان بود به اسباب دنیا و منافع آن، و خیانت محبان اختیار هواء ایشان بود بر رضاءحق تعالی بدانچه پیش آید،
هوش مصنوعی: فسق عارفان به معنای دور شدن از وابستگی به چیزهای دنیوی و منافع آنها است، در حالی که خیانت محبان به معنای پیروی از خواستههای شخصی خود به جای رضا و خشنودی خداوند است.
و دروغ مریدان که ذکر خلق و رویت ایشان بر ذکر حق تعالی و رویتاو غلبه کند.
هوش مصنوعی: و دروغ مریدان این است که ذکر مخلوقات و زیبا رویی آنها بر ذکر خداوند و زیبایی او غالب شود.
و گفتهاند محبت ایثار است، چنانکه زنعزیزمصر گفت در دوستییوسف‑به نهایت رسید گناه همه با جانب خود آورد. گفت «انا راودته عن نفسه»، آن همه من کردم که او را به خود دعوت کردم، بر خویشتن به خیانت گواهی داد.
هوش مصنوعی: گفته شده است که محبت به معنای فداکاری است. مانند وقتی که زنی در مصر در مورد دوستیاش با یوسف صحبت کرد و تمام گناهان را به گردن خود انداخت. او گفت: «من او را به این کار دعوت کردم»، و به نوعی به خیانت به خود اعتراف کرد.
بعضی گفتهاند محبت تشویشی باشد در دلها از محبوب خویش.
هوش مصنوعی: برخی افراد بر این باورند که عشق میتواند باعث نگرانی و اضطراب در دلها نسبت به معشوق خود شود.
و گفتهاند محبت عاجز کند دل را از ادراک و منع کند زبان را از عبارات.
هوش مصنوعی: گفتهاند که عشق باعث میشود دل نتواند خوب فکر کند و زبان نمیتواند به درستی بیان احساساتش بپردازد.
بخندید و گفت به عزت و جلال محبوب من که اگر اجزاء مرا از یکدیگر جدا کند یک ذره دوستی او از دل خود جدا نکنم. رنج بر کالبد است، و محبت با جان. با هم چه نسبت دارد!
هوش مصنوعی: او لبخند زد و گفت: به عظمت و شکوه محبوب من که حتی اگر اجزای وجودم را از هم جدا کند، هرگز یک ذره از محبت او را از دل خود نمیزایم. رنج مختص بدن است، در حالی که محبت به روح تعلق دارد. این دو چه ارتباطی با هم دارند!
دست فراز کرد و سنگ بدیشان میانداخت.آن جماعت بگریختند.شبلیبخندید. گفت اگر راست میگویید مگریزید که محب صادق از محبوب نگریزد.
هوش مصنوعی: او دستش را بالا برد و به سمت آنها سنگ پرتاب کرد. آنها فرار کردند. شبلی لبخند زد و گفت: اگر راست میگویید، چرا فرار میکنید؟ زیرا شخصی که عاشق صادق است هرگز از محبوب خود فرار نمیکند.
حق تعالی بهعیسی‑‑وحی فرستاد که برمن را از دل بنده مخفی نیست و بر دل بندهٔ خود اطلاع کنم. هر دل که از محبت دنیا خالی است در آن دل محبت خود نهم و هر دل که به محبت حق تعالی آراسته شد هر چه از وی رود بر همهٔ اعمال مقربان مقدم شود.
هوش مصنوعی: خداوند به عیسی وحی فرستاد که هیچ چیز از دل بندگانش پنهان نیست و باید به بندگان خود اطلاع دهد. هر دلی که از محبت دنیا تهی باشد، محبت الهی را در آن قرار میدهم و هر دلی که با محبت خداوند مزین شده باشد، هر عملی که از آن ناشی شود، نزد مقربان درگاه الهی، مورد قبولتر خواهد بود.
محبت چنان باید که بیغرض بود. از آنکه هر محبت که به غرض بود معلق باشد به علت. چون آن علت برسد آن محبت نیز برسد. و آن هوسی باشد، نه محبت بود.
هوش مصنوعی: محبت باید خالص و بدون هیچگونه هدف و نیتی باشد. زیرا اگر محبت به خاطر یک هدف خاص باشد، به آن هدف وابسته خواهد بود. هنگامی که آن هدف به دست آید، محبت نیز پایان میپذیرد. در واقع، چنین محبتی یک تمایل و خواسته است و نه محبت واقعی.
اماسمنون‑رحمة اللّه علیه‑محبت را بر معرفت مقدم گردانیده است، از آنکه به هیچ احوال هر چیزی که تعلق به انسانیت دارد در گنجد. امامحبت غیرتی دارد که چون در دلی نزول کند اجازت ندهد که هیچ غیری با او مقاومت و مواظبت نماید.
هوش مصنوعی: امام سمنون رحمتالله علیه، محبت را بر شناخت و معرفت ترجیح میدهد، زیرا او معتقد است که هر چیزی که به انسانیت مربوط میشود، در دل انسان جا دارد. محبت نوعی غیرت دارد که زمانی که در دل انسانی جا میگیرد، اجازه نمیدهد که چیز دیگری بتواند با آن رقابت یا مخالفت کند.
حق‑سبحانه و تعالی‑بهداود‑‑وحی کرد که حرام کردم محبت خود بر دلهایی که با محبت من محبتی دیگر یاد کنند.
هوش مصنوعی: خداوند متعال به داود وحی کرد که محبتی که به من دارد را بر دلهایی که به محبت دیگری غیر از من فکر میکنند، حرام کردهام.
هر دل که دعوی من کرد آنگه به دیگری نگرست در من خاین شد. و محبت من امانتی است، هر تصرف که در وی کنی خیانت است.
هوش مصنوعی: هر کسی که ادعای عشق به من را دارد و در عین حال به دیگری نگاه میکند، در حقیقت به من خیانت کرده است. عشق و محبت من یک امانت است و هر گونه تصرف در آن، خیانت محسوب میشود.
و رسول گفته است خاین از مانیست.
هوش مصنوعی: پیامبر فرموده است که خیانت از ما نیست.
پس شرط محبت آن است که جوهر محبت خود را صیانت کند تا هیچ غباری بروی ننشیند که فسادی که به احوال بنده راه یابد آن بود که در محبت خیانت دارد. هر محبتکه بدون محبوب خود آسایشی یابد آن محب خاین است.
هوش مصنوعی: برای آنکه محبت واقعی حفظ شود، باید جوهر آن به خوبی نگهداری شود و نباید اجازه داد که هیچ کجی یا نواقصی بر آن تاثیر بگذارد. اگر فردی در محبت خود به محبوبش خیانت کند، آنگاه دچار فساد میشود. هر محبتی که مستقل از محبوب خود آرامش پیدا کند، اشکالی در آن وجود دارد.
و آن مشاهدت که یاد کرده آمد قدر او در محبت توان دانست که محب مستی است که جز به مشاهدت محبوب هشیار نشود و مستی که از مشاهدت آید وصف نتوان کرد، و هرگز هشیار نشود و این خودکاری دیگر است، همه احوال مقدمهٔ آن است و محبت نتیجهٔ او، و نتیجهٔ محبت سماع است و اندران سخن گوییم.
هوش مصنوعی: باید دانست که عشق و محبت حالتی است شبیه به مستی، به طوری که عاشق بدون دیدار محبوب خود نمیتواند به حالت هوشیاری برگشته و درک کند. این نوع مستی که از مشاهده محبوب ناشی میشود، قابل توصیف نیست و شخص عاشق هرگز به حالت هوشیاری برنمیگردد. تمامی حالات و احساسات قبلی مقدمهای برای این عشق هستند و خود عشق نیز نتیجهای دارد که همان شنیدار و درک عمیق است، و در اینجا درباره همین موضوع صحبت میکنیم.