بخش ۲۷ - فصل دوم: در فراست
بدان که هیچ حالت دل را بعد از معرفت نیکوتر از فراست نیست. آینهای است که حق تعالی در دل بندگان خود نهد تا در آن آیینه جمال حق تعالی بیند و اسرار معرفت و حقایق ربوبیت کسی دریابد که آینیهٔ فراست در دل دارد که «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب»، و جایی دیگر میگوید: «ان فی ذلک لآیات للمؤمنین».
هرچه آن در عبارت نتوان آورد و به حواس بدان نتوان رسید نور عزت است، و هر چه به مددها در نشاید یافت دب به مدد فراست در یک نفس معلوم کند. وبرای این بود که رسول فرمود که «اتقوا فراسة المؤمن، فانه ینظر بنور اللّه تعالی».
اما چون فراست کسی را موافقت کرد هر چه به زبان بگوید حکم تعالی باشد که این معنی به زبان براند، لاجرم خطا نیفتد.
درویشی گوید دربغدادبودم. در دلم افتاد کهمرتعشپانزده درم میآورد مرا، تا بدان رکوهای خرم و رسنی و نعلینی، و اندر بادیه شوم. در حال یکی در بزد. فراز شدم،مرتعشرا دیدم خرقهایبه دست. گفت بگیر! گفتمنخواهم. گفت مرا رنجه مدار! چندخواسته بودی؟ گفتم: پانزده درم. گفت بگیر که پانزده درم است.
در میانبوعثمان جاثری‑رحمة اللّه علیه‑زکریا نامی بود. او را با زنی کاری افتاده بود در آن روز توبت کرد. روزی برسربوعثمانایستاده بود، خاطر او به واقعهٔ آن زن سفر کرد، و در آن تفکر بود.بوعثمانسربرآورد و گفت شرم نداری که از گذشته باز اندیشی!
گفت یا اباالقسم نوبتهای مجلس تو میدارم، تا که بازرسی.ساعتی دیگر بود، اندیشیدم که او ضعیف است در هفتهآی دو بار مجلس بدارد، رنجش رسد. کاشکی در هفتهای یک بار قناعت کردی. استاد روی به من کرد گفت یا اباالقسم اگر دو نوبت رنجم رسد در هفتهای یک نوبت بدارم.
و مثل این کرامات بسیار است مشایخ را.
پیری را از فراست پرسیدند؟ گفت گردش روح در ملکوت، و اشراف در معانی اسرار غیب، و حکایت کردن بعد ازان نظر به نطق مشاهدت، و نفس زدن به نطق خبر و گمان، و دولت فراست عطا است نه کسبی.
و این دولتی است متصوفه را موافقت کرده. اگر چه سببی ندارد، تربیتی نخواهد از قطع علایق و نفی اشتغال، تا در فراغت قوت حیات منفرس گردد به حق تعالی و مخبر شود از اسرار.
متصوفه این طریق را ملازماند. لاجرم دولت فراست حق تعالی ایشان را ارزانی داشته است. اگر ازیشان این حالت بینند، انکار دور باید داشت که ممکن است.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.