گنجور

بخش ۲۷ - فصل دوم: در فراست

بدان که هیچ حالت دل را بعد از معرفت نیکوتر از فراست نیست. آینه‌ای است که حق تعالی در دل بندگان خود نهد تا در آن آیینه جمال حق تعالی بیند و اسرار معرفت و حقایق ربوبیت کسی دریابد که آینیهٔ فراست در دل دارد که «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب»، و جایی دیگر می‌گوید: «ان فی ذلک لآیات للمؤمنین».

هرچه آن در عبارت نتوان آورد و به حواس بدان نتوان رسید نور عزت است، و هر چه به مددها در نشاید یافت دب به مدد فراست در یک نفس معلوم کند. وبرای این بود که رسول فرمود که «اتقوا فراسة المؤمن، فانه ینظر بنور اللّه تعالی».

ابوسعید خرازگفته است بر صاحب فراست سهو و غفلت نرود. از آنکه به نور حق نگرد، و همه جمال حق بیند. آنکس که چنین باشد بر نظر وی سهو و غفلت نرود و درفطرت نباشد و در کنف نظر کسی باشد که از قرب خاطرخود گوید، یا به مدد بصر خود نگرد.
امیرالمؤمنین عمر‑رضی‌اللّه عنه‑گفت رسول به ابتدا در آن متوقف بود. پسجبرئیل‑‑بیامد و گفت هر چه عمرمی‌گوید بشنو که ما می‌گوییم: «له الحق ینطق علی لسان عمر».
واسطیگفته است فراست نوری است از حق تعالی «که» بر دل تابد و به مدد معرفت بار اسرار حق برگیرد. از غیب به غیب برد.
نساج‑رحمة اللّه علیه‑گوید در خانه بودم، به دلم افتاد که جنید بر در سرای است. آنخاطر از دل بیرون کردم. دیگر بار همان باز آمد. سوم بار هم هم‌چنین. پسبیرون شدم جنید را دیدم ایستاده. گفت چرا به نخست خاطر بیرون نیامدی؟
جنید‑رحمة اللّه علیه‑مجلس می‌داشت.غلامی ترسا بر لباسی منکر بیامد و گفت ایهاالشیخ، معنی قول رسول چیست که گفت «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللّه».
جنیدسربرآورد گفت وقت اسلام تو آمد. غلام مسلمان شد.
ابوبکر کتانی‑رحمة اللّه علیه‑گفت فراست مکاشفهٔ نفس است و معاینهٔ غیب.
شافعی و محمد بن الحسن،‑رحمهما اللّه‑درمسجد حرامنشسته بودند نشسته بودند. مردی از در مسجد درآمد. محمدبن الحسن گفت مرا در فراست چنین می‌آید کهکه این مرد درود گراست. شافعی گفت مرا چنان می‌نماید که آهنگر است. این مرد را بخواندند و از وی پرسیدند. گفت وقتی آهنگری کردمی، اکنون درودی‌گر کنم.
ابوالقاسم قشیری، حکایت کرد که در اول عهد کهابوعلی دقاقمرا درمسجد مطرزمجلس نهاده بود بعد ازان به چند روز مرا عزمنساافتاد. دستوریخواستم. دستور داد. چون بیرون شدم او به تشییع من بیرون آمد. در راه می‌رفتم، به خاطرم درآمد که کاشکی استاد به نوبت مجلس من داشتی. استادروی به من کرد.
حسین منصور‑رحمة اللّه علیه‑گفته است چون حق تعالی بر سر بنده‌ای مستولی گردد جمله اسرار را مملوک او گرداند تا همه می‌بیند و چنانکه خواهد خبر می‌دهد.
ابوالحسن نوری‑رحمة اللّه علیه‑را پرسیدند که فراست نتیجه چیست؟ گفت نتیجهٔ «و نفخت فیه من روحی». هر که را نصیب از آن دولت بیشتر حضور او تمام‌تر، و صدق فراست او محکم‌تر.
شاه کرمانی‑رحمة اللّه علیه‑گفته است هر که چشم از محرمات ببندد و باطن خود را به مراقبت عمارت کند ظاهر را به اتباع سنت تربیت دهد و لقمهٔ حلال دارد، هرگز فراست او خطا نشود.

اما چون فراست کسی را موافقت کرد هر چه به زبان بگوید حکم تعالی باشد که این معنی به زبان براند، لاجرم خطا نیفتد.

درویشی گوید دربغدادبودم. در دلم افتاد کهمرتعشپانزده درم می‌آورد مرا، تا بدان رکوه‌ای خرم و رسنی و نعلینی، و اندر بادیه شوم. در حال یکی در بزد. فراز شدم،مرتعشرا دیدم خرقه‌ایبه دست. گفت بگیر! گفتمنخواهم. گفت مرا رنجه مدار! چندخواسته بودی؟ گفتم: پانزده درم. گفت بگیر که پانزده درم است.

در میانبوعثمان جاثری‑رحمة اللّه علیه‑زکریا نامی بود. او را با زنی کاری افتاده بود در آن روز توبت کرد. روزی برسربوعثمانایستاده بود، خاطر او به واقعهٔ آن زن سفر کرد، و در آن تفکر بود.بوعثمانسربرآورد و گفت شرم نداری که از گذشته باز اندیشی!

گفت یا اباالقسم نوبتهای مجلس تو می‌دارم، تا که بازرسی.ساعتی دیگر بود، اندیشیدم که او ضعیف است در هفته‌آی دو بار مجلس بدارد، رنجش رسد. کاشکی در هفته‌ای یک بار قناعت کردی. استاد روی به من کرد گفت یا اباالقسم اگر دو نوبت رنجم رسد در هفته‌ای یک نوبت بدارم.

و مثل این کرامات بسیار است مشایخ را.

پیری را از فراست پرسیدند؟ گفت گردش روح در ملکوت، و اشراف در معانی اسرار غیب، و حکایت کردن بعد ازان نظر به نطق مشاهدت، و نفس زدن به نطق خبر و گمان، و دولت فراست عطا است نه کسبی.

و این دولتی است متصوفه را موافقت کرده. اگر چه سببی ندارد، تربیتی نخواهد از قطع علایق و نفی اشتغال، تا در فراغت قوت حیات منفرس گردد به حق تعالی و مخبر شود از اسرار.

متصوفه این طریق را ملازم‌اند. لاجرم دولت فراست حق تعالی ایشان را ارزانی داشته است. اگر ازیشان این حالت بینند، انکار دور باید داشت که ممکن است.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که هیچ حالت دل را بعد از معرفت نیکوتر از فراست نیست. آینه‌ای است که حق تعالی در دل بندگان خود نهد تا در آن آیینه جمال حق تعالی بیند و اسرار معرفت و حقایق ربوبیت کسی دریابد که آینیهٔ فراست در دل دارد که «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب»، و جایی دیگر می‌گوید: «ان فی ذلک لآیات للمؤمنین».
هوش مصنوعی: بدان که هیچ چیزی بعد از فهم و شناخت بهتر از هوشیاری و درک عمیق نیست. هوشیاری مانند آینه‌ای است که خداوند در دل بندگانش قرار می‌دهد تا آن‌ها در این آینه زیبایی خداوند را ببینند و رازهای شناخت و حقایق الهی را دریابند. کسی می‌تواند این درک عمیق را داشته باشد که در دلش آینه‌ای از هوشیاری وجود داشته باشد. در جایی اشاره شده که این موضوع یادآوری برای کسی است که قلبی دارد، و در جای دیگری گفته شده که در این موضوع نشانه‌هایی برای مؤمنان وجود دارد.
هرچه آن در عبارت نتوان آورد و به حواس بدان نتوان رسید نور عزت است، و هر چه به مددها در نشاید یافت دب به مدد فراست در یک نفس معلوم کند. وبرای این بود که رسول فرمود که «اتقوا فراسة المؤمن، فانه ینظر بنور اللّه تعالی».
هوش مصنوعی: هر چیزی که نتوان آن را به کلام آورد و از طریق حواس درک نشود، نور و عظمت ویژه‌ای دارد. همچنین هر آنچه که با کمک‌های مختلف نمی‌توان یافت، با بصیرت و فهم عمیق در یک لحظه مشخص می‌شود. به همین دلیل پیامبر فرمود: «از بصیرت مؤمن بترسید، زیرا او با نور خداوند نگاه می‌کند».
اما چون فراست کسی را موافقت کرد هر چه به زبان بگوید حکم تعالی باشد که این معنی به زبان براند، لاجرم خطا نیفتد.
هوش مصنوعی: اما وقتی کسی با بصیرت و درایت صحبت کند، هر آنچه که بر زبان بیاورد، به نوعی اراده و خواست الهی است و به همین دلیل دچار اشتباه نخواهد شد.
درویشی گوید دربغدادبودم. در دلم افتاد کهمرتعشپانزده درم می‌آورد مرا، تا بدان رکوه‌ای خرم و رسنی و نعلینی، و اندر بادیه شوم. در حال یکی در بزد. فراز شدم،مرتعشرا دیدم خرقه‌ایبه دست. گفت بگیر! گفتمنخواهم. گفت مرا رنجه مدار! چندخواسته بودی؟ گفتم: پانزده درم. گفت بگیر که پانزده درم است.
هوش مصنوعی: درویشی می‌گوید که در بغداد بودم. ناگهان در دلم افتاد که مرتعشی پانزده درم به من می‌دهد تا به یک کوه خوش آب و هوا بروم و در بیابان بگردم. در همین حین، یکی به من نزدیک شد. وقتی به او نگاه کردم، دیدم که خرقه‌ای به دست دارد. او گفت: «بگیر!» من پاسخ دادم: «نمی‌خواهم.» او گفت: «مزاحم من نشو! چند درم خواسته بودی؟» من گفتم: «پانزده درم.» او گفت: «بگیر که همین پانزده درم است.»
در میانبوعثمان جاثری‑رحمة اللّه علیه‑زکریا نامی بود. او را با زنی کاری افتاده بود در آن روز توبت کرد. روزی برسربوعثمانایستاده بود، خاطر او به واقعهٔ آن زن سفر کرد، و در آن تفکر بود.بوعثمانسربرآورد و گفت شرم نداری که از گذشته باز اندیشی!
هوش مصنوعی: در میان بوعثمان جاثری، شخصی به نام زکریا وجود داشت. او در روزی با زنی کاری بوجود آورد و از آن روز توبه کرد. یک روز که در کنار بوعثمان ایستاده بود، به یاد آن واقعه با زن افتاد و به آن فکر می‌کرد. بوعثمان سرش را برداشت و گفت: «آیا شرم نمی‌کنی که به گذشته فکر می‌کنی؟»
گفت یا اباالقسم نوبتهای مجلس تو می‌دارم، تا که بازرسی.ساعتی دیگر بود، اندیشیدم که او ضعیف است در هفته‌آی دو بار مجلس بدارد، رنجش رسد. کاشکی در هفته‌ای یک بار قناعت کردی. استاد روی به من کرد گفت یا اباالقسم اگر دو نوبت رنجم رسد در هفته‌ای یک نوبت بدارم.
هوش مصنوعی: گفت یا اباالقسم، من زمان‌های مجلس تو را مشخص می‌کنم تا بتوانم نظارت کنم. بعد از مدتی فکر کردم که او در برگزاری مجلس ضعیف است و اگر دو بار در هفته این کار را انجام دهد، ممکن است اذیت شود. ای کاش فقط یک بار در هفته بسنده می‌کرد. استاد به من نگاه کرد و گفت: یا اباالقسم، اگر دو بار در هفته رنجی برایم ایجاد شود، بهتر است که فقط یک بار در هفته مجلس برگزار کنم.
و مثل این کرامات بسیار است مشایخ را.
هوش مصنوعی: و موارد بسیار دیگری از این گونه آثار معنوی و کرامت‌ها در بین بزرگواران و مشایخ وجود دارد.
پیری را از فراست پرسیدند؟ گفت گردش روح در ملکوت، و اشراف در معانی اسرار غیب، و حکایت کردن بعد ازان نظر به نطق مشاهدت، و نفس زدن به نطق خبر و گمان، و دولت فراست عطا است نه کسبی.
هوش مصنوعی: از فراست پرسیدند که پیری چیست؟ او پاسخ داد که پیری یعنی چرخش روح در عالم بالا و آگاهی از معانی پنهانی، سپس صحبت کردن بعد از آن با دیدن و درک واقعیات، و فهمیدن از طریق صحبت و حدس زدن. همچنین، او گفت که این حالت، نتیجه فضیلت عقل است و نه یک دستاورد شخصی.
و این دولتی است متصوفه را موافقت کرده. اگر چه سببی ندارد، تربیتی نخواهد از قطع علایق و نفی اشتغال، تا در فراغت قوت حیات منفرس گردد به حق تعالی و مخبر شود از اسرار.
هوش مصنوعی: این دولتی است که با تصوف همخوانی دارد. هرچند دلیلی برای این امر وجود ندارد، این دولت به تربیتی نخواهد پرداخت که به قطع وابستگی‌ها و نفی مشغولیت‌ها منجر شود، تا انسان در آرامش و سکون بتواند به خدای تعالی نزدیک‌تر شود و از اسرار آگاه شود.
متصوفه این طریق را ملازم‌اند. لاجرم دولت فراست حق تعالی ایشان را ارزانی داشته است. اگر ازیشان این حالت بینند، انکار دور باید داشت که ممکن است.
هوش مصنوعی: صوفیان این راه را دنبال می‌کنند و بنابراین، خداوند به آن‌ها درک و بصیرت خاصی عطا کرده است. اگر کسی در وجود آن‌ها این وضعیت را مشاهده کند، نباید به راحتی آن را انکار کند، زیرا این امر امکان‌پذیر است.