بخش ۱۲ - فصل چهارم: در ذکر کردن ایشان
بدان که حق تعالی اهل حقیقت را به هیچ کار چندان نفرمود که بر ذکر خود که «یا ایها الذین آمنوااذکرو اللّه ذکرا کثیراً». ذکر بسیار حضور و دوستی است. کسی که چیزی را دوست دارد همگی خود بدو دهد. قال رسول اللّه «من احب شیئاً اکثر ذکره». تا در دل محبت حق تعالی پدید نیاید زبان به ذکر او حرکت نکند. پس ذکر تبع محبت است و محبت کار دل است.
حق تعالی چون خواهد که ظاهری را با باطن در دوستی شرکت دهد دوستی شرکت دهد دوستی در باطن بنده نهد و ذکر در ظاهر پیدا کند تا ظاهر به زبان یاد میکند و باطن بنده نهد و ذکر در ظاهر پیدا کند تا ظاهر به زبان یاد میکندو باطن به دل دوست میدارد، و چندان که ذکر میافزاید دولت قربت بر درگاه حق میافزاید.
هر که میخواهدتا بداند که منزلتبه درگاه حق تعالی چگونه است گو بنگر تا منزلت حق تعالیدر دل او چگونه است که حق تعالی بندگان را چندان قدر نهد در درگاه خود که بنده عظمت حق را در دل خود نهد و آن قدر در دل به کثرت ذکر پدید آید.
و برای این بود که استادابوعلی دقاق‑رحمة اللّه علیه‑گفت ذکر منشور ولایت است. هر که را توقیع ذکر دادند منشور بدو دادند، و هر که را ر ذکر کاهل گردانیدند وی را معزول کردند.
و چون کسی به راه ذکر حق‑سبحانه تعالی‑درآمد همه علایق ازو منقطع گردد. حق‑سبحانه و تعالی‑میفرماید: «انا جلیس من ذکرنی»، و در مجلس او جز او را راه نبود.
ذکر بر سه نوع است: ذکر زبان، ذکر دل، ذکر سِرّ
‑اما ذکر زبان یکی به ده است.
‑و ذکر دل را ثواب و جزا معین است.
‑اما ذکر سر را معدود نیست.
ذکر زبان را منشور این است که: «فاذکر اللّه کذکرکم آباؤکم او اشد ذکراً».
ذکر سر را طراز این است که: «فاذکرونی اذکرکم».
ذکر به زبان هر کس را باشد، اما ذکر به دل خاص است، جز به خاصگی ندهند.
متصوفه را ذکر به دل پیوسته باشد که رقم اختصاص بریشان کشیدهاند. لاجرم با ذکر به زبان و دل و سر باشند.
ذکر دل عزی عظیم دارد. قال رسول اللّه : «خیر الذکر الخفی، و خیر الرزق ما یکفی». بهترین ذکرها ذکر پنهان است، و ذکر پنهان ذکر به دل است.
و ذکر به زبان بیغرض ذاکر نباشد،اما در ذکر سرّ، عزل ذاکر است و نیستی اوصاف مذمومه.
چنانکهحریریگفت که در میان جماعت جوانی بود پیوسته میگفت «اللّه اللّه». روزی نشسته بود چوبی از بالا در افتاد و بر سر آن جوان آمد و سرش بشکست و خون روان شد. قطرات خون بر زمین میچکید نقش «اللّه» پدید میآمد.
و نیز شنیدم که پیری بوده است درسرخسنام اولقمان.
چندان خداوند را یاد کردکه وقتی در خواب بود و آن بر زبان میرفت. وقتی قصد کرد خون از رگ او بر زمین آمد، «اللّه، اللّه»پدید آمد، و آن نتیجهٔ غلبهٔ ذکر بود در سرّ مرد، که باطن او رنگ ذکر گیرد، تا هر چه از وی حادث شود هم در صفت ذکر باشد. وازیننوع ذکر جز در میان متصوفه نتوان یافت، که حق تعالی ایشان را میسر گردانیده است.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.