گنجور

بخش ۵ - آغاز کتاب سندباد

چنین گویند راویان حدیث و خداوندان تاریخ که در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان، پادشاهی بوده است کوردیس نام که صحایف معالی جهانداری را به مکارم اخلاق حمیده موشح گردانیده بود و ردای مفاخر پادشاهی را به مآثر اعراق کریم، مطرز کرده. روزگار او به جمال عدل آراسته و اوصاف او به کمال فضل مشهور شده. دولتی مطاع و حشمتی مطیع، مدتی طویل و مملکتی عریض. دست تناول حاسدان و تطاول قاصدان از مملکت او بسته و کوتاه و چشم اطماع فاسده متعدیان در دولت او پوشیده و فراز. همیشه متابع عقل و مطاوع عدل بودی و آثار و اخبار رفتگان و سیر و سنن ایشان شنودی و ذکر حسن شیم وصیت مطاوعت خدم و حشم او به سمع سلاطین وقت رسیده و زبان روات و بیان ثقات، آوازه رفاهیت رعیت و خصب نعمت و امن ولایت او به گوش خلایق رسانیده و از بدو صبا که عمره عمر و غره دهر است تا طلوع صباح شیب که خبر دهنده وداع حیات است، جز در منهج رعایت رعایا و مسلک تخفیف و ترفیه ضعفای ولایت قدم نزده بود و از برای اکتساب اموال، گامی در خطه وزر و وبال ننهاده. پیوسته اهتمام بر مصالح رعایای دولت موفور می داشت و بر و بحر مملکت را به افاضت نصفت و اشاعت معدلت، معمور می گردانید. دولت او را سعد اکبر اقلیم زحل می گفتند و ملوک آفاق، مکارم اخلاق او بر حاشیه جریده سیاست تعلیق می کردند و از فضایل علم و شمایل حلم او اقتباس می نمودند و می گفتند:

اگر شمایل حلمش به باد برگذرد
دهد شکوه تجلیش باد را لنگر
وگر فضایل طبعش به کوه برشمرند
سبک ز خاصیتش کوه را برآید پر

پیوسته مخالطت با حکمای فاضل و ندمای کامل داشت و ایام و اوقات با عقلای عالم و فضلای بنی آدم گذاشت. شهوات و نهمات را طلاق داده بود و محظورات و محرمات را اطلاق فرموده. ساعات عمر بر استیفای خیرات مقصور گردانیده و اوقات ایام بر استعمال حسنات، موقوف کرده و به یقین صادق، واثق شده که متاع دنیا غرور است و مزخرفات و مموهات او خیال ناپایدار و عقل حاذق در گوش هوش او گفته :

خذ ما صفا لک فالحیات غرور
والدهر یعدل تاره و یجور
لا تغتبن علی الزمان فانه
فلک علی قطب اللجاج یدور
ابدا یولد ترحه من فرحه
و یصب غما منتهاه سرور
از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده ای کو که به ما گوید راز؟
پس بر سر این دو راهه آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی آیی باز

و به بینات واضح و دلالات لایح بدانسته که هر معضلی که از زوایای مملکت در مصالح رعیت استقبال نماید، جوانب رضای الهی را تقدیم باید نمود که نهایت ظلم، و خیم است و عواقب او عذاب الیم.

ایمن مشو ای حکم تو از حکم سدوم
از تیر سحرگاه و دعای مظلوم

و زبان زمان، این معنی با او تکرار کرده:

علیک بالعدل ان ولیت مملکه
واحذر من الجور فیها غایه الحذر
فالملک یبقی مع الکفر البهیم و لا
یبقی مع الجور فی بدو ولاحضر

و هاتف حرکات روز و شب با او گفته: هر که در منصب پادشاهی به متابعت ملاعب و ملاهی مشغول شود و به حکم نقصان عدل و خسران عقل از استعمال حلم و فضل مهجور ماند، چون برزیگری بود که تخم در زمین پراکند و در تعهد بازو و قوت آب دادن غفلت ورزد تا رنج او و تخم دهقان باطل گردد و به سبب اضاعت آب جوی، آبروی او ضایع شود و خایب و خاسر و مدبر و مفلس گردد و زبان روزگار گوید:

من یزرع الشوک لم یحصد به العنبا

هر چه کاری برش همان دروی
وانچه گویی، جواب آن شنوی

و چون صاحب دولت به اکتساب شهوت و ارتکاب نهمت از تحصیل دولت و تدبیر مملکت باز ماند، در سکر غفلت از شکر نعمت غافل گردد و به سبب دوام مستی، دولت او روی در پستی آرد و بر خاطر او گذرد.

مثل: ولرب شهوه ساعه اورثت حزنا طویلا

قاصدان دولت از مملکت او طعمه مقاصد سازند و خصمان ضعیف، فرصت تسویف طلب کردن گیرند و نواب از برای حفظ مراسم خویش، مکارم امانت و دیانت بگذارند و رعایای مملکت را در معرض مون و عوارض آرند ولایت خراب گردد و رعایا مستاصل شوند اختلاف در مملکت پیدا آید و اختلال و انتشار در دولت ظاهر گردد و آنگاه مثل او چنان بود که مردی از بن دیوار خاک برگیرد و بام خانه انداید، هر چه زودتر خانه با زمین برابر شود و گوید: مثل الملک الذی یعمر خزانته من اموال رعیته کمثل من یطین سطح بیته بما یقتلع من اساس بنیانه و روزگار این بیت فرو خواند:

از رعیت شهی که مایه ربود
بن دیوار کند و بام اندود

پس این پادشاه بر قضیت عدل و انصاف می رفت و رعایا را در ظل چتر رعایت از آفت و عاهت در پناه حیاطت و عنایت نگاه می داشت، چنانکه در اطراف ممالک و اکناف مسالک او شاهین با کبک مسامحت می نمود و گرگ با میش مصالحت می جست.

بشامل عدله فی الارض ترعی
مع الاسد السوائم فی المسام
ولا تعدوا الذئاب علی نعاج
ولا تهوی البزاه الی حمام

از شرابخانه احسان، کاس افضال بر دست افاضل باید نهاد و از داروخانه عدل، سکنگبین تخفیف به محروران رعیت باید داد و چون ملک موروث و خزانه مکتسب حاصل باشد، آن اولیتر که در نهایت اعمار، به ترک اسفار گفته شود و در ضیافت دولت، طفیلیان مملکت را مرحبایی و طال بقایی شنوانیده آید که چون بساط دولت از شادروان مملکت طی پذیرد و ایام بهار جوانی به خزان پیری مزاج دی گیرد و مال، دست مال وارث و حادث شود، شمع زندگانی را جان به لب رسد و چراغ امل به باد اجل فرو میرد، روزگار این ابیات برخواند:

مالذه المرء فی الحیاه و ان
عاش طویلا فالموت لاحقها
من لم یمت غبطه یمت هرما
للموت کاس و المرء دائقها
دست در روزگار می نشود
پای عمر استوار می نشود
شاهدی خوب صورت است امل
در دل و دیده خوار می نشود
شاد می زی که در عروس مرگ
رنگ چندین نگار می نشود

هر روز از رقبه صباح تا رکبه رواح و از خروج ظلام تا دخول شام برمسند مظالم نشستی و در مصالح ممالک سخن پیوستی و چون حدقه ایام به ظلام مکحل شدی و سجنجل های عالم بالا به صیقل کواکب مصقل گشتی، با خواص دولت در حجره خلوت نشستی و گفتی: دامن شب وصل را پیش از آنکه صبح هجر طلوع کند و کواکب سعود شباب در مغرب شیب افول و غروب نماید، به دست طرب محکم باید داشت، چه هر که در حالت وداع از لذت اجتماع یاد نکند او را از قرب و بعد معشوق خبر نبود و از حال اتصال و افتراق اثر نباشد.

بالبعد یعرف قیمه التقریب

هر که در راه عشق صادق نیست
جز مرایی و جز منافق نیست

و از بهر آنکه در بیضه مرغ ملک، فرخ وجود نداشت، اوقات و ساعات در فکرت و حیرت می گذاشت و با خود می گفت: دوحه جهانداری بی غصنی و اصل بزرگوار بی فرعی است اگر بساط امل، دست اجل در نوردد، چهار بالش ملک، عاطل و ضایع ماند روزی درین معنی فکرتی می کرد و یکی از مخدرات حرم که با جمال کیاست، کمال فراست داشت و به سرمایه شهامت و پیرایه حذاقت متحلی بود، در پیش تخت پادشاه به خدمت حاضر آمده بود و آثار تفکر و دلایل تغیر در ناصیه پادشاه مشاهدت می کرد اما به مجرد تفرس، تجسس جایز نمی شمرد که لایق مروت و موافق خدمت نمی آمد، چه از ضمایر ملوک استخبار کردن، لایق خردمندان نبود و چون فکرت شاه به تطویل کشید و آثار حزن به حد اکثار انجامید، مخدره به طریق تلطف، تعرف احوال نمودن ساخت و از موجب تغیر بحث کردن گرفت و گفت: مدت عمر شاه به امداد لطف کردگار به امتداد روزگار مقرون باد بحمدالله و منه جهان به عواطف عدل شاهی معمور است و جهانیان به لواطف فضل پادشاهی مسروراند اقلیم ملک به داد و عدل آباد است و رعیت از کلف و مون آزاد دوستان بدین حضرت تقرب می کنند و دشمنان ازین دولت تجنب می نمایند طاووس کامرانی در ریاض امانی جلوه می کند و سیمرغ سیادت در باغ سعادت می خرامد به اطراف و اکناف عالم، صیت عدل او سایر است و به بر و بحر گیتی ذکر فضل او دایر.

فسار به من لایسیر مشمرا
و غنی به من لا یغنی مغردا

پادشاه که همواره به کام نیکخواه باد، در حرم این ارم متغیر است و در غیاض این ریاض متفکر و آثار تغیر و تفکر در بشره میمون که صحیفه اقبال و دیباچه جلال است مشاهده می توان کرد باعث این تغیر و موجب این تفکر –اگر بنده را محرم دارد- اطلاع فرماید تا در تحمل اعبای آن حال، شرط موافقت طاعتداری و رسم مظاهرت خدمتکاری بجای آرد و برحسب استطاعت و مقدار طاقت، طاعت و مطاوعت نماید و غبار هموم و صدای غموم از سطح آینه خاطر عاطر بزداید.

فرمان ترا که باد نافذ
بر جان رهی کشد به پیشت

پادشاه چون لطف مفاوضت و حسن محاورت مخدره که حقوق سابق و اهلیت اعتماد لاحق داشت بدید، گفت: موجب فکرت و ضجرت من، مخافت اعدای مملکت و موافقت اولیای دولت نیست که حصن ملک من عدل است و قواعد هر دولت و اساس هر مملکت که بر بنیاد عدل و نصفت نهاده شود از حسد دوستان و مکر دشمنان در پناه عصمت ماند و از مداخلت خصمان و مزاحمت متعدیان در جوار سلامت آید.

عدل کن زانکه در ولایت دل
در پیغمبری زند عادل

اما بدان که جد روزگار بی هزل و قبول او بی عزل نیست بر اثر هر سوری ماتمی و از پس هر شادی غمی پیش آید و آدمی را از تجرع کاس اجل و تحمل ضربت شمشیر بویحیی چاره نیست.

الموت آت و النفوس نفائس
والمستغر بما لدیه الاحمق
ای آن که تو در زیر چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
می خور دایم که در ره آگفتی
این مایه ندانی که چو رفتی رفتی

هر آینه روزی ندای اجل سماع باید کرد و مملکت و دولت را به ضرورت وداع باید نمود که بهار بی خزان و وصل بی هجران نبود و مرا عقب و خلفی نیست که بر سریر مملکت نشیند و این منصب پادشاهی را از تعرض استیلای دشمنان صیانت کند و از تزاحم خصمان و توارد مزاحمان نگاه دارد و رعایای این ممالک به مدت ملک ما در دامن امن و فراغت و خصب و رفاهیت اعتیاد و عادت گرفته اند و با تخفیف و ترفیه الف یافته و آباء و اجداد ایشان به غذای احسان پرورده شده و بنین و بنات ایشان در مهد عهد دولت ما به شیر کرم نشو و تربیت یافته اگر پادشاهی جایر بر ایشان قادر گردد و صرصر قهر بر ایشان وزد، در هاجره حادثه و حرارت حرور ظلم و ضیم، روزگار چگونه گذارند و در شبهای یلدای ظلم که آفتاب ملک من به مغرب زوال، افول نماید، چراغ فراغ چگونه افروزند؟ مخدره چون این کلمات و مقدمات بشنید، قطرات عبرات از دیده فرو بارید و باد سر از سینه برکشید و گفت:

آن روز مباد هرگز ای جان و جهان
کز وصل تو محروم شود این دل و جان

هرگز روی مباد که عروس ملک از زیور عدل شاه عاطل ماند و از لباس فضل و کرم او عاری گردد و امید از فضل آفریدگار، آن است که وارث اعمار و اعمال ما بندگان، بقای دولت و دوام سلطنت شاه باشد و مباد که اسماع با بندگان، نعیب غراب فراق استماع کند و اگر پادشاه را ارادت خلفی شایسته و عقبی رشید است، این تمنا به صفای طویت و خلوص نیت و عرض دادن حاجت به درگاه اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین میسر و مهیا شود و چون خلاصه مقصود و زبده مطلوب، آسایش ضعفا و آرامش رعایا و صلاح مردمان و فراغ بال و حسن حال ایشان است، از کمال لطف الهی، اجابت این دعا و افادت این تمنا، غریب و بدیع نباشد چنانکه می فرماید، قوله- عزوجل-:«ادعونی استجب لکم»

شاه چون این مقدمات بشنید، صدقات و صلات به زهاد و عباد فرستاد و نذور خیرات و نوافل طاعات بجای آورد و چون خسرو سیارگان، سیمرغ وار در پس کوه قاف افق پنهان شد و بر وطای کحلی آسمان، ستارگان درفشان شدند، به موضعی متبرک و بقعه ای مبارک در آمد و وظایف صلوات و شرایط طاعات اقامت کرد و به زبان تضرع و بیان تخشع، قصه نیازمندی شرح داد و رقعه حاجت به سرادق جلال او فرستاد و گفت: ای کریمی که متحیران بادیه حیرت و سرگشتگان تیه ضلالت از حرم کرم تو عنایت و رعایت طلب می کنند، مکنون ضمایر و مضمون سرایر بر تو پوشیده نیست، از کرم تو سزد که حاجت من به اجابت مقرون گردانی چون صبح صادق از مطلع آفتاب، شارق گشت، اعلام خورشید پیدا آمد و رایات تیر و ناهید ناپیدا شد، شاه با مخدره خلوتی کرد مضای تقدیر با صفای تدبیر موافق افتاد و به ازدواج ابوین امتزاج مائین حاصل آمد و مسرع نطفه به مشرع رحم رسید ایام وضع حمل درگذشت، هنگام مهد و قماط در رسید دری شاهوار از صدف رحم به مهبط ظهور آمد که در جمال، یوسف عهد و در کمال، مسیح مهد بود، با حواس سلیم و اعضای مستقیم مخایل نجابت بر ناصیه او معین و دلایل شهامت بر جبین او مبین عقل در وی آثار جهانداری مشاهده می کرد و خرد از وی انوار کرم و بزرگواری معاینه می دید و می گفت:

بدر و شمس ولدا کوکبا
اقسمت بالله لقد انجبا
ثلاثه تشرق انوارها
لابدلت من مشرق مغربا

چون آن میوه از شکوفه وجود بیرون آمد و آن فرخ مبارک از بیضه رحم، قدم در صحرا نهاد، شاه به ایفای نذور و اتمام سرور، نعمتهای فاخر و مالهای وافر در خیرات صرف کرد و حکما و اهل نجوم را مثال داد تا طالع مسقط نطفه و محط راس و کیفیت اشکال افلاک و کمیت حرکات سیارات و ماهیت اسباب و اوتاد و ارباب بیوتات و تسدیسات و تثلیثات و مقابله و مقارنه کواکب بر طریق ایقان و اتقان معلوم کردند و تاریخ سنین و شهور بازدیدند و شاه را بشارت دادند که شاد باش و جاوید زی که این فرزند، شرف تبار را بشاید و از ملوک ماضیه این خاندان، یادگار خواهد بود و نام بزرگ ایشان را به رسوم حمیده و اخلاق مرضیه زنده گرداند و در چهار بالش مملکت و مسند سلطنت، چون آفریدون و جم، عمر یابد و جهان در ضبط ایالت و حفظ سیاست آرد و بر ملوک روی زمین به علم و حکمت و سخا و مکرمت و مکارم اخلاق و مآثر اعراق ترجیح یابد و در مدت چندین سال از عمر او گذشته، او را خطری باشد به جان ولکن به فضل کردگار و عنایت شهریار آن واقعه سهل گردد و آن معضل تیسیر پذیرد اقبال و ظفر، قرین و فتح و نصرت، همنشین او شود و هیچ غباری بر صفحات کمال او ننشیند آنگاه دایه ای مستقیم بنیت، معتدل هیات، لطیف طبیعت، کریم جبلت بیاوردند و شاهزاده را بدو دادند تا در مهب صبا و شمال تربیتش می داد و شاهزاده قوت می گرفت و چون عدد سال او به دوازده رسید، پادشاه او را به مودب فرستاد تا فرهنگ و آداب ملوک بیاموزد در مدت ده سال، هیچ چیز از مدارک علوم یاد نگرفت و اثری ظاهر نگشت شاه بدان سبب ضجر و تنگدل شد مثال داد تا فیلسوفان را حاضر کردند و محفلی عقد فرمود و با ایشان به طریق استشارت و استخارت گفت: ملوک را از معرفت شروط ریاست و شناختن لوازم سیاست و فیض فضل و بسط عدل و فکرت صحیح و رای نجیح و حل و عقد اولیای دولت و خفض و رفع اعداء مملکت و قمع دشمنان و قهر حاسدان و تربیت اولیا و تخویف اعدا و حل مشکلات و رفع معضلات و آیین جهانداری و سنن بزرگواری و شرایع فتوت و لوازم مروت و استمالت دوستان و استقالت عثرت خدمتکاران، چاره نبود که مناصب ملک جز به فراست کامل و سیاست شامل و احراز آرا و افاضت آلا مضبوط نتوان کرد هر که از جمله فلاسفه به اتمام این مهم، اهتمام نماید و به مواجب این خدمت قیام کند و شرایط شفقت و لوازم نصیحت بجای آرد و او را دقایق علم و حکمت، تعلیم و تلقین کند و به عدل و فضل، محتظی ومتوفر گرداند، چنانکه به امداد علم و حکمت، مستعد سریر مملکت و سلطنت شود از بهر آنکه باز سپید هر چند شایسته و در خور بود، تا رنج تعلیم و بیداری نکشد و به ریاضت تادیب و تهذیب نیابد، جلاجل زرین بر پای او نبندند و از دست سلاطین، مرکب او نسازند همچنین زر و نقره چون از معدن برون آرند، با کدورت کان، مختلط و ممتزج باشد، تا در بوته امتحان ننهند و به تقویت آتش، غش و کدورت از وی جدا نگردانند، خالص و صافی نشود و مستحق خلخال عروسان و تاج شاهان نگردد.

فما علی التبر عار
فی النار حین یقلب

حکما و وزرا بر وی آفرین گفتند و به اصابت رای و اجابت رویت او وثوق و اعتماد، زیادت کردند و گفتند:

ای رای تو بر سپهر تدبیر
صورتگر آفتاب تقدیر
راز کره پیاز مانند
پیش دل تو برهنه چون سیر

نهالی که در چمن ملک شاهی رسته باشد و در ریاض دولت پادشاهی تربیت یافته، چون سحایب افاضت علوم، صحایف اوراق اشجار و انوار و ازهار او را از غبار غفلت و نسیان بشوید، نسیم شمیم او عالم را معطر گرداند پس از جمله آن هزار فیلسوف، هفت را اختیار کردند و زمام این مهم به کف کفایت و انامل تدبیر ایشان دادند و این هفت مرد فیلسوف، سه شبانه روز بنشستند و درین معنی خوض نمودند و هر یک رای می زد، هیچ کس شروع کردن درین باب صواب ندید گفتند: چون در مدت ده سال هیچ چیز از انواع علم و حکمت نیاموخت و طبع او تعلیم و تلقینی نپذیرفت، با آنکه در بدو صبای نشو و نما بود و قریحت او بر تعلم و تادب الف نگرفت و مودب و مرتاض نگشت، اکنون مستحیل است که تعلیم قبول کند چون آهن که در خاک نمکین بماند، زنگار گیرد و اگر دیرتر بماند، تمامی جوهر او زنگ بخورد و بعد از آن به آتش و دارو اصلاح و اخلاص نپذیرد و همچنین نهالی که کژ رسته باشد، اگر در تقویم او زیادت تکلفی و تکلیفی نمایی، بشکند و باطل گردد و رنج تعهد او ضایع شود سندباد که یکی بود از جمله این هفت حکیم، گفت: نحوستی به طالع این کودک متصل و ناظر بود، اکنون آن مناحس زایل می شود، من او را قبول کنم و آداب و علوم در آموزم، از بهر آنکه آدمی به حیلت، مرغ را از هوا در آرد و ماهی را از قعر دریا برآرد و بهیمه توسن وحشی را مرتاض گرداند فیلسوفان گفتند: سندباد بر ما به فضل و علم راجح است و در میان ما کسی از وی مستجمع تر نیست که روزگار او را بر افادت علوم و افاضت حکمت و دانش مستغرق داشته است و هر مرغی را که چینه تربیت او دهد، با سیمرغ همعنانی کند و با طاووس هم آشیانی نماید و هر جمالی را که عقل او مشاطگی کند، با آفتاب برابری و با ماه همسری تواند کرد نفس او را خواص دم مسیحاست و نظر او را تاثیر طبع کیمیا سندباد گفت: بلی هر چند من حکیم و عالمم اما به گفتار شما مغرور نشوم و به دمدمه شما فریفته نگردم، چنانکه آن حمدونه به گفتار روباه در تله افتاد پرسیدند که چگونه بود آن داستان؟ بازگوی.

بخش ۴ - فصل: بر رای خردمندان پوشیده نماند که مقصود کلی و غرض اصلی در انشا و ابدای اجرام علوی و اجسام سفلی، آفرینش آدمی است که در صدف وجود و زبده شرف موجود است و ثمره شجره بستان صنع پادشاهی و معنی خط دفتر ملکوت الهی و هر یک را از جمله موجودات علو و سفل در وی اثری و نشانی و دلیلی و برهانی است.بخش ۶ - داستان حمدونه با روباه و ماهی: سندباد گفت: آورده اند که روباهی در شارع راهی، ماهیی دید، با خود اندیشید که اینجا دریا و رود نیست و نه دکان ماهیگیر که ماهی تواند بود این ماهی بی بهانه و تعبیه ای نباشد ماهی بگذاشت و راه برگرفت در راه حمدونه ای را دید، بر وی سلام کرد و شرط تحیت و مراسم خدمت، بجای آورد و گفت: مرا نخجیران و ددان به حکم اعتمادی به رسالت و سفارت نزدیک تو فرستاده اند و پیغامها داده و می گویند: تا این غایت، ملک سباع، شیر بود و ما را به ظلم و خونخواری رنجها فراوان نمود اکنون می خواهیم که او را از ملک و پادشاهی معزول کنیم و زمام این مهم در دست تدبیر صایب تو نهیم اگر قبول کنی و رغبت نمایی و به تمشیت این مهم اعتناق واجب داری، به فلان موضع آی حمدونه را طمع ملک و پادشاهی در ربود و برفور با روباه بازگشت روباه چون دانست که نزدیک ماهی رسیدند، بایستاد و دستها به مناجات بگشاد و گفت: ای پادشاهی که عقل و جهل در دماغها، تو ترکیب کنی و دانش و سفه در دلها تو جمع آری«یوتی الحکمه من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیر اکثیرا»

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گویند راویان حدیث و خداوندان تاریخ که در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان، پادشاهی بوده است کوردیس نام که صحایف معالی جهانداری را به مکارم اخلاق حمیده موشح گردانیده بود و ردای مفاخر پادشاهی را به مآثر اعراق کریم، مطرز کرده. روزگار او به جمال عدل آراسته و اوصاف او به کمال فضل مشهور شده. دولتی مطاع و حشمتی مطیع، مدتی طویل و مملکتی عریض. دست تناول حاسدان و تطاول قاصدان از مملکت او بسته و کوتاه و چشم اطماع فاسده متعدیان در دولت او پوشیده و فراز. همیشه متابع عقل و مطاوع عدل بودی و آثار و اخبار رفتگان و سیر و سنن ایشان شنودی و ذکر حسن شیم وصیت مطاوعت خدم و حشم او به سمع سلاطین وقت رسیده و زبان روات و بیان ثقات، آوازه رفاهیت رعیت و خصب نعمت و امن ولایت او به گوش خلایق رسانیده و از بدو صبا که عمره عمر و غره دهر است تا طلوع صباح شیب که خبر دهنده وداع حیات است، جز در منهج رعایت رعایا و مسلک تخفیف و ترفیه ضعفای ولایت قدم نزده بود و از برای اکتساب اموال، گامی در خطه وزر و وبال ننهاده. پیوسته اهتمام بر مصالح رعایای دولت موفور می داشت و بر و بحر مملکت را به افاضت نصفت و اشاعت معدلت، معمور می گردانید. دولت او را سعد اکبر اقلیم زحل می گفتند و ملوک آفاق، مکارم اخلاق او بر حاشیه جریده سیاست تعلیق می کردند و از فضایل علم و شمایل حلم او اقتباس می نمودند و می گفتند:
هوش مصنوعی: راویان تاریخ و حدیث روایت کرده‌اند که در زمان‌های گذشته در هند، پادشاهی به نام کوردیس وجود داشته که با اخلاق نیکو و عادلانه‌اش، میراثی بزرگ از خود بر جای گذاشت. دوران او با زیبایی عدالت و فضیلت‌هایش شناخته شده بود. حکومت او قوی و سلطنتش برازنده، و کشورش وسیع بود. او به خوبی توانسته بود از دست توطئه‌کنندگان و بدخواهان حفاظت کند و هر گونه سوء نیتی در دوران او از میان رفته بود. او همیشه بر اساس عقل و عدالت رفتار می‌کرد و به تاریخ و آداب گذشته توجه داشت. خبرهای خوبی از رفاه و آسایش مردم در زمان او در میان مردم شناخته شده بود و او از ابتدای حاکمیتش تا آخرین روزهای زندگی‌اش، همواره در جهت رفاه رعایا تلاش می‌کرد و هرگز به دنبال جمع‌آوری ثروت نبود. او به مصالح مردم توجه داشته و کشورش را با عدالت و انصاف اداره می‌کرد. این پادشاه به سعد اکبر مشهور بود و اخلاق و فضیلت‌هایش مورد ستایش سایر پادشاهان قرار داشت.
اگر شمایل حلمش به باد برگذرد
دهد شکوه تجلیش باد را لنگر
هوش مصنوعی: اگر ویژگی‌های صبوری او از بین برود، زیبایی و درخشش او می‌تواند به همان اندازه که به باد تکیه می‌کند، دیگران را تحت تأثیر قرار دهد.
وگر فضایل طبعش به کوه برشمرند
سبک ز خاصیتش کوه را برآید پر
هوش مصنوعی: اگر ویژگی‌های طبیعی او را به کوه بیفزایند، به خاطر خاصیتش، آن کوه هم از زمین بلند می‌شود.
پیوسته مخالطت با حکمای فاضل و ندمای کامل داشت و ایام و اوقات با عقلای عالم و فضلای بنی آدم گذاشت. شهوات و نهمات را طلاق داده بود و محظورات و محرمات را اطلاق فرموده. ساعات عمر بر استیفای خیرات مقصور گردانیده و اوقات ایام بر استعمال حسنات، موقوف کرده و به یقین صادق، واثق شده که متاع دنیا غرور است و مزخرفات و مموهات او خیال ناپایدار و عقل حاذق در گوش هوش او گفته :
هوش مصنوعی: او همیشه با دانشمندان برجسته و نیکوکاران در ارتباط بود و وقت خود را با خردمندان و افراد فرزانه سپری می‌کرد. او از شهوات و تمایلات نفسانی خود جدا شده و از چیزهای ممنوعه دوری می‌گزید. ساعات زندگی‌اش را به کارهای نیک محدود کرده و اوقاتش را به انجام کارهای خوب اختصاص داده بود و با یقین کامل متوجه شده بود که متاع دنیا فریبنده است و سرگرمی‌های آن بی‌پایه و بی‌معناست. عقلی که در وجودش بود، او را به یادآوری کرده بود که این تفکرات ناپایدار هستند.
خذ ما صفا لک فالحیات غرور
والدهر یعدل تاره و یجور
هوش مصنوعی: آنچه که برای تو خوشایند و پاک است بپذیر، زیرا زندگی فریبنده است و دوران گاهی به نفع تو و گاهی ضد تو عمل می‌کند.
لا تغتبن علی الزمان فانه
فلک علی قطب اللجاج یدور
هوش مصنوعی: به زمان خرده نگیرید، زیرا زمان همچون دایره‌ای است که بر محور دشواری و لجاجت می‌چرخد.
ابدا یولد ترحه من فرحه
و یصب غما منتهاه سرور
هوش مصنوعی: هرگز از شادی، اندوهی به وجود نمی‌آید و در نهایت، غم به سرور تبدیل می‌شود.
از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده ای کو که به ما گوید راز؟
هوش مصنوعی: در میان مسافران این مسیر طولانی، آیا کسی بازگشته است که بتواند به ما بگوید چه رازهایی در این سفر نهفته است؟
پس بر سر این دو راهه آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی آیی باز
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که در مواجهه با دو راهی انتخاب و درخواست، بهتر است تأمل کنی و تصمیم بگیری که در نهایت هیچ چیزی از دست ندهی، زیرا ممکن است برنگردی و فرصت‌ها را از دست بدهی.
و به بینات واضح و دلالات لایح بدانسته که هر معضلی که از زوایای مملکت در مصالح رعیت استقبال نماید، جوانب رضای الهی را تقدیم باید نمود که نهایت ظلم، و خیم است و عواقب او عذاب الیم.
هوش مصنوعی: با توجه به دلایل و شواهد روشن، مشخص است که هر مشکلی که از جوانب مختلف کشور برای منافع مردم به وجود آید، باید رضایت خداوند را در اولویت قرار داد، زیرا نهایت ظلم و مشکلات جدی از پی آن خواهد آمد و عواقب آن عذاب‌های دردناک است.
ایمن مشو ای حکم تو از حکم سدوم
از تیر سحرگاه و دعای مظلوم
هوش مصنوعی: هرگز احساس امنیت نکن، چون حکم تو شبیه حکم قوم سدوم است. این حکم در آستانه صبح و ناشی از دعای کسانی است که مظلوم واقع شده‌اند.
علیک بالعدل ان ولیت مملکه
واحذر من الجور فیها غایه الحذر
هوش مصنوعی: اگر مسئولیتی در یک حکومت به عهده‌ات آمد، بر رعایت عدل و انصاف تمرکز کن و از ظلم و ستم به شدت پرهیز کن.
فالملک یبقی مع الکفر البهیم و لا
یبقی مع الجور فی بدو ولاحضر
هوش مصنوعی: پادشاهی ممکن است با بی‌دینی و جهل ادامه یابد، اما با ظلم و ستم، نه در شهرها و نه در روستاها پایدار نمی‌ماند.
و هاتف حرکات روز و شب با او گفته: هر که در منصب پادشاهی به متابعت ملاعب و ملاهی مشغول شود و به حکم نقصان عدل و خسران عقل از استعمال حلم و فضل مهجور ماند، چون برزیگری بود که تخم در زمین پراکند و در تعهد بازو و قوت آب دادن غفلت ورزد تا رنج او و تخم دهقان باطل گردد و به سبب اضاعت آب جوی، آبروی او ضایع شود و خایب و خاسر و مدبر و مفلس گردد و زبان روزگار گوید:
هوش مصنوعی: هر کس در مقام پادشاهی به تفریحات و سرگرمی‌ مشغول شود و به واسطه کمبود عدالت و نقصان عقل، از استفاده از صبر و توانایی باز بماند، مانند زارع است که بذر را در زمین می‌کارد اما در مراقبت از آن و آبیاری غفلت می‌کند؛ در نتیجه، تلاش او و زحمت کشاورز بی‌ثمر می‌شود. همچنین، اگر آب را نرساند، آبروی او نیز زیر سؤال می‌رود و به ناامیدی و شکست گرفتار می‌آید. در این حالت، زمان به او می‌گوید که مسؤولیت‌ها را به درستی انجام نداده است.
من یزرع الشوک لم یحصد به العنبا
هوش مصنوعی: کسی که خار می‌کارد، نمی‌تواند انگور برداشت کند.
هر چه کاری برش همان دروی
وانچه گویی، جواب آن شنوی
هوش مصنوعی: هر کاری که انجام دهی، همان نتیجه را خواهی گرفت و هر حرفی که بزنی، پاسخش را خواهی شنید.
و چون صاحب دولت به اکتساب شهوت و ارتکاب نهمت از تحصیل دولت و تدبیر مملکت باز ماند، در سکر غفلت از شکر نعمت غافل گردد و به سبب دوام مستی، دولت او روی در پستی آرد و بر خاطر او گذرد.
هوش مصنوعی: وقتی که حاکم مشغول لذت‌جویی و لهو و لعب شود و از مسئولیت‌های حکمرانی و اداره کشور غافل بماند، در حال بی‌خبری از نعمت‌هایی که دارد قرار می‌گیرد. این حالت غفلت و مستی باعث می‌شود که در وضعیت بحرانی قرار گیرد و در نهایت، کشور او به سمت سقوط برود و این وضعیت در ذهن او نیز تجلی کند.
قاصدان دولت از مملکت او طعمه مقاصد سازند و خصمان ضعیف، فرصت تسویف طلب کردن گیرند و نواب از برای حفظ مراسم خویش، مکارم امانت و دیانت بگذارند و رعایای مملکت را در معرض مون و عوارض آرند ولایت خراب گردد و رعایا مستاصل شوند اختلاف در مملکت پیدا آید و اختلال و انتشار در دولت ظاهر گردد و آنگاه مثل او چنان بود که مردی از بن دیوار خاک برگیرد و بام خانه انداید، هر چه زودتر خانه با زمین برابر شود و گوید: مثل الملک الذی یعمر خزانته من اموال رعیته کمثل من یطین سطح بیته بما یقتلع من اساس بنیانه و روزگار این بیت فرو خواند:
هوش مصنوعی: قاصدان دولت از کشور او بهره‌برداری کرده و دشمنان ضعیف از این وضعیت بهره‌برداری می‌کنند. نواب برای حفظ ظاهر خود، اصول امانت‌داری و صداقت را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند و مردم را با مالیات‌ها و عوارض سنگین مواجه می‌کنند. این روند به ویرانی مملکت و از دست دادن امید مردم منجر می‌شود و اختلافات داخلی شکل می‌گیرد. در نهایت، دولت با اختلال و ناهماهنگی روبه‌رو می‌شود. در این شرایط، اوضاع به حدی خراب می‌شود که مانند فردی است که از دیواری خاک برمی‌دارد و روی سقف می‌ریزد، به طوری که هرچه زودتر خانه با زمین مساوی می‌شود. این وضعیت بیانگر این است که مانند ملکی که خزانه‌اش را از اموال رعیت پر می‌کند، مانند شخصی است که برای تعمیر سقف، از بنیاد خانه‌اش می‌کاهد.
از رعیت شهی که مایه ربود
بن دیوار کند و بام اندود
هوش مصنوعی: از رعیت (رعیت به معنای مردم یا زیر دستان) پادشاهی که مال و دارایی آن‌ها را می‌گیرد و به دیوار خانه‌اش می‌افزاید و سقف آن را می‌پوشاند.
پس این پادشاه بر قضیت عدل و انصاف می رفت و رعایا را در ظل چتر رعایت از آفت و عاهت در پناه حیاطت و عنایت نگاه می داشت، چنانکه در اطراف ممالک و اکناف مسالک او شاهین با کبک مسامحت می نمود و گرگ با میش مصالحت می جست.
هوش مصنوعی: این پادشاه به رعایت عدالت و انصاف توجه داشت و مردم را تحت حمایت خود قرار می‌داد تا از مشکلات و آسیب‌ها در امان باشند. به گونه‌ای که در کشورش، پرندگان شکاری مانند شاهین با کبک‌ها بی‌نقص زندگی می‌کردند و گرگ‌ها نیز با میش‌ها کنار می‌آمدند.
بشامل عدله فی الارض ترعی
مع الاسد السوائم فی المسام
هوش مصنوعی: در زمین، دلایل و نشانه‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد حتی در میان درنده‌ترین جانوران، نظمی برقرار است.
ولا تعدوا الذئاب علی نعاج
ولا تهوی البزاه الی حمام
هوش مصنوعی: به گوسفندها از حمله گرگ‌ها نترسید و به پرندگان شکاری اجازه ندهید به کبوترها نزدیک شوند.
از شرابخانه احسان، کاس افضال بر دست افاضل باید نهاد و از داروخانه عدل، سکنگبین تخفیف به محروران رعیت باید داد و چون ملک موروث و خزانه مکتسب حاصل باشد، آن اولیتر که در نهایت اعمار، به ترک اسفار گفته شود و در ضیافت دولت، طفیلیان مملکت را مرحبایی و طال بقایی شنوانیده آید که چون بساط دولت از شادروان مملکت طی پذیرد و ایام بهار جوانی به خزان پیری مزاج دی گیرد و مال، دست مال وارث و حادث شود، شمع زندگانی را جان به لب رسد و چراغ امل به باد اجل فرو میرد، روزگار این ابیات برخواند:
هوش مصنوعی: برای بهره‌برداری از امکانات شرابخانه احسان، باید به افاضلی که در کار خود آثاری برجسته دارند، توجه کرد و از داروخانه عدل، داروی شفابخش را به نیازمندان ارائه داد. وقتی که ملک از نسل قبل به ارث رسیده و دارایی به دست آمده باشد، بهتر است که در نهایت، به ترک سفرها صحبت شود. و در مهمانی‌های دولتی، باید به کسانی که در مملکت زندگی می‌کنند، احترام گذاشته شود و به آن‌ها امید زندگی طولانی داده شود. چرا که زمانی خواهد آمد که دولت به پایان می‌رسد و روزهای جوانی به پیری تبدیل می‌شود و دارایی‌ها به وراثت می‌رسد. در آن مواقع، زندگی ستاره‌ای را که در حال خاموش شدن است، به یاد خواهیم آورد و چراغ امید به زودی می‌میرد.
مالذه المرء فی الحیاه و ان
عاش طویلا فالموت لاحقها
هوش مصنوعی: زندگی انسان چه لذتی دارد، حتی اگر عمر طولانی هم داشته باشد، چون در نهایت مرگ به سراغش خواهد آمد.
من لم یمت غبطه یمت هرما
للموت کاس و المرء دائقها
هوش مصنوعی: کسی که به حسرت زندگی می‌کند، در نهایت مثل کسی که به مرگ نزدیک شده، حسرت می‌خورد. انسان در چنین حالتی، طعم تلخ مرگ را می‌چشد.
دست در روزگار می نشود
پای عمر استوار می نشود
هوش مصنوعی: در زندگی نمی‌توان به راحتی بر مشکلات و چالش‌ها غلبه کرد، زیرا زمان و عمر ما همیشه ثابت و پایدار نیستند.
شاهدی خوب صورت است امل
در دل و دیده خوار می نشود
هوش مصنوعی: شاهدی با چهره زیبا وجود دارد که در دل و چشم آدمی ارزش و احترامی ندارد.
شاد می زی که در عروس مرگ
رنگ چندین نگار می نشود
هوش مصنوعی: با خوشحالی زندگی کن، زیرا در دنیای مرگ، رنگ و زیبایی‌ها به‌طرز قابل توجهی وجود نخواهند داشت.
هر روز از رقبه صباح تا رکبه رواح و از خروج ظلام تا دخول شام برمسند مظالم نشستی و در مصالح ممالک سخن پیوستی و چون حدقه ایام به ظلام مکحل شدی و سجنجل های عالم بالا به صیقل کواکب مصقل گشتی، با خواص دولت در حجره خلوت نشستی و گفتی: دامن شب وصل را پیش از آنکه صبح هجر طلوع کند و کواکب سعود شباب در مغرب شیب افول و غروب نماید، به دست طرب محکم باید داشت، چه هر که در حالت وداع از لذت اجتماع یاد نکند او را از قرب و بعد معشوق خبر نبود و از حال اتصال و افتراق اثر نباشد.
هوش مصنوعی: هر روز از صبح زود تا هنگام غروب نشستی و در مورد امور کشورها صحبت می‌کردی. وقتی شب فرامی‌رسید و آسمان ستاره‌ها روشن می‌شد، با افراد خاص دولت در اتاقی خلوت ملاقات می‌کردی و می‌گفتی: باید قبل از طلوع صبح و جدایی، از لذت‌های شبانه بهره‌برداری کرد. زیرا کسی که در زمان وداع از لذت تجمع با دیگران غافل باشد، از نزدیکی و دوری معشوق خود آگاهی ندارد و از حال ارتباط و جدایی نیز بی‌خبر است.
بالبعد یعرف قیمه التقریب
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، ارزش و اهمیت نزدیکی و نزدیک شدن به مسائل بهتر درک می‌شود.
هر که در راه عشق صادق نیست
جز مرایی و جز منافق نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر عشق راستگو نباشد، تنها یک ظاهر فریبنده یا آدمی منافق است.
و از بهر آنکه در بیضه مرغ ملک، فرخ وجود نداشت، اوقات و ساعات در فکرت و حیرت می گذاشت و با خود می گفت: دوحه جهانداری بی غصنی و اصل بزرگوار بی فرعی است اگر بساط امل، دست اجل در نوردد، چهار بالش ملک، عاطل و ضایع ماند روزی درین معنی فکرتی می کرد و یکی از مخدرات حرم که با جمال کیاست، کمال فراست داشت و به سرمایه شهامت و پیرایه حذاقت متحلی بود، در پیش تخت پادشاه به خدمت حاضر آمده بود و آثار تفکر و دلایل تغیر در ناصیه پادشاه مشاهدت می کرد اما به مجرد تفرس، تجسس جایز نمی شمرد که لایق مروت و موافق خدمت نمی آمد، چه از ضمایر ملوک استخبار کردن، لایق خردمندان نبود و چون فکرت شاه به تطویل کشید و آثار حزن به حد اکثار انجامید، مخدره به طریق تلطف، تعرف احوال نمودن ساخت و از موجب تغیر بحث کردن گرفت و گفت: مدت عمر شاه به امداد لطف کردگار به امتداد روزگار مقرون باد بحمدالله و منه جهان به عواطف عدل شاهی معمور است و جهانیان به لواطف فضل پادشاهی مسروراند اقلیم ملک به داد و عدل آباد است و رعیت از کلف و مون آزاد دوستان بدین حضرت تقرب می کنند و دشمنان ازین دولت تجنب می نمایند طاووس کامرانی در ریاض امانی جلوه می کند و سیمرغ سیادت در باغ سعادت می خرامد به اطراف و اکناف عالم، صیت عدل او سایر است و به بر و بحر گیتی ذکر فضل او دایر.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه در بیضه مرغ شاه تخم و وجودی نبود، او مدام در تفکر و حیرت به سر می‌برد و با خود می‌گفت: درختی که از شاخه برخوردار نیست و ریشه‌ای بزرگوار که فرعی ندارد، چگونه می‌تواند به ثمر برسد؟ اگر روزی اجل، بساط زندگی را برچیند، قدرت سلطنت بیکار و بی‌فایده خواهد ماند. در همین افکار بود که یکی از بانوان حرم، با زیبایی و فهم کامل و شخصیت شجاعانه‌اش، برای خدمت به پادشاه حاضر شد. او تغییرات و نشانه‌های نگرانی را در چهره پادشاه مشاهده می‌کرد، ولی به خاطر احترام به مقام او، جرات نمی‌کرد در این مورد سؤال کند. زیرا پرسش از دل‌های پادشاهان، درخور خردمندان نبود. هنگامی که فکر پادشاه به طول انجامید و نشانه‌های غم در او افزایش یافت، آن بانوی محترم با لحنی دلپذیر و دوستانه، اوضاع را جویا شد و درباره تغییرات و دلایل آن گفتگو کرد و گفت: خداوند با لطفش عمر پادشاه را دراز کند و دنیا به انصاف پادشاه آباد است و مردم از نعمت‌های سلطنت شادمانند. در کشور، عدالت و انصاف برقرار است و مردم در آسایش به سر می‌برند. دوستان به نزد پادشاه نزدیک می‌شوند و دشمنان از دولت او دوری می‌گزینند. طاووس خوشبختی در باغ‌ می‌درخشد و سیمرغ رهبری در باغ سعادت پیوسته در حال تردد است. در همه جهان، آواز عدل او به گوش می‌رسد و در دریا و خشکی، یاد فضل او پراکنده است.
فسار به من لایسیر مشمرا
و غنی به من لا یغنی مغردا
هوش مصنوعی: زینت و زیبایی ظاهری برای من کارساز نیست و ثروت و دارایی هم نمی‌تواند من را از شادابی و نشاط دور کند.
پادشاه که همواره به کام نیکخواه باد، در حرم این ارم متغیر است و در غیاض این ریاض متفکر و آثار تغیر و تفکر در بشره میمون که صحیفه اقبال و دیباچه جلال است مشاهده می توان کرد باعث این تغیر و موجب این تفکر –اگر بنده را محرم دارد- اطلاع فرماید تا در تحمل اعبای آن حال، شرط موافقت طاعتداری و رسم مظاهرت خدمتکاری بجای آرد و برحسب استطاعت و مقدار طاقت، طاعت و مطاوعت نماید و غبار هموم و صدای غموم از سطح آینه خاطر عاطر بزداید.
هوش مصنوعی: پادشاهی که همیشه در پی خوبی‌هاست، در دنیای متغیر حرم خود به سر می‌برد و در میان باغ‌های زیبا، مشغول تفکر است. آثار این تغییرات و اندیشه‌ها را می‌توان در چهره خوشحال او که نمایانگر خوشبختی و عظمت است، مشاهده کرد. اگر اجازه بدهد، مایلم بدانم چه عواملی باعث این تغییر و تفکر شده است، تا در پذیرش این حال، با اطاعت و خدمتگزاری مناسب، وظایف خود را به انجام برسانم و بی‌خبری و غم‌ها را از ذهن و دل خود دور کنم.
فرمان ترا که باد نافذ
بر جان رهی کشد به پیشت
هوش مصنوعی: دستور تو مانند بادی است که به عمق جان انسان نفوذ می‌کند و او را به جلو سوق می‌دهد.
پادشاه چون لطف مفاوضت و حسن محاورت مخدره که حقوق سابق و اهلیت اعتماد لاحق داشت بدید، گفت: موجب فکرت و ضجرت من، مخافت اعدای مملکت و موافقت اولیای دولت نیست که حصن ملک من عدل است و قواعد هر دولت و اساس هر مملکت که بر بنیاد عدل و نصفت نهاده شود از حسد دوستان و مکر دشمنان در پناه عصمت ماند و از مداخلت خصمان و مزاحمت متعدیان در جوار سلامت آید.
هوش مصنوعی: پادشاه با توجه به مهربانی و گفت‌وگوی خوب آن خانم، که سابقه خوبی داشت و مورد اعتماد بود، بیان کرد که نگرانی و ناراحتی او به دلیل دشمنان مملکت و توافقات با رجال دولت نیست. او گفت که پایه و اساس پادشاهی‌اش بر عدالت استوار است و هر دولتی که بر اساس عدالت و انصاف بنا شده باشد، می‌تواند از حسد دوستان و نیرنگ دشمنان در امان باشد و همچنین از دخالت‌های خصمان و مزاحمت‌های متجاوزان در امنیت بماند.
عدل کن زانکه در ولایت دل
در پیغمبری زند عادل
هوش مصنوعی: با عدالت رفتار کن، زیرا در حکومت قلب‌ها، پیامبری که عادل باشد، همچون نوری در دلت می‌درخشد.
اما بدان که جد روزگار بی هزل و قبول او بی عزل نیست بر اثر هر سوری ماتمی و از پس هر شادی غمی پیش آید و آدمی را از تجرع کاس اجل و تحمل ضربت شمشیر بویحیی چاره نیست.
هوش مصنوعی: ولی بدان که روزهای زندگی همواره بدون جدیت و حقیقت نیست و تغییرات نیز دائمی‌اند. پس از هر جشن و شادی، حتماً زمان‌هایی از غم و اندوه نیز پیش می‌آید. انسانی نمی‌تواند از طعم مرگ و ناگواری‌های زندگی فرار کند و باید با سختی‌ها و چالش‌ها روبرو شود.
الموت آت و النفوس نفائس
والمستغر بما لدیه الاحمق
هوش مصنوعی: مرگ حتمی است و جان‌ها گوهرهای ارزشمندی هستند و کسی که به دارایی‌های خود مغرور است، نادان است.
ای آن که تو در زیر چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
هوش مصنوعی: ای کسی که در عالم مجرد و دنیای مادی همیشه مشغول جستجو و تلاش هستی.
می خور دایم که در ره آگفتی
این مایه ندانی که چو رفتی رفتی
هوش مصنوعی: همواره مشغول لذت و شادمانی باش، چون نمی‌دانی که در مسیر زندگی چه چالش‌هایی ممکن است پیش بیاید و وقتی که وداع کردی، دیگر بازگشتی نخواهد بود.
هر آینه روزی ندای اجل سماع باید کرد و مملکت و دولت را به ضرورت وداع باید نمود که بهار بی خزان و وصل بی هجران نبود و مرا عقب و خلفی نیست که بر سریر مملکت نشیند و این منصب پادشاهی را از تعرض استیلای دشمنان صیانت کند و از تزاحم خصمان و توارد مزاحمان نگاه دارد و رعایای این ممالک به مدت ملک ما در دامن امن و فراغت و خصب و رفاهیت اعتیاد و عادت گرفته اند و با تخفیف و ترفیه الف یافته و آباء و اجداد ایشان به غذای احسان پرورده شده و بنین و بنات ایشان در مهد عهد دولت ما به شیر کرم نشو و تربیت یافته اگر پادشاهی جایر بر ایشان قادر گردد و صرصر قهر بر ایشان وزد، در هاجره حادثه و حرارت حرور ظلم و ضیم، روزگار چگونه گذارند و در شبهای یلدای ظلم که آفتاب ملک من به مغرب زوال، افول نماید، چراغ فراغ چگونه افروزند؟ مخدره چون این کلمات و مقدمات بشنید، قطرات عبرات از دیده فرو بارید و باد سر از سینه برکشید و گفت:
هوش مصنوعی: هر انسانی روزی صدای مرگ را خواهد شنید و ناچار باید از زندگی و حکومت خود وداع کند، زیرا بدون فراق، وصالی در کار نیست. من جانشینی ندارم که بر تخت حکومت بنشیند و از سلطنت من در برابر تجاوز دشمنان محافظت کند. مردم این سرزمین به مدت سلطنت من در آرامش و خوشی زندگی کرده‌اند و نسل‌های گذشته آن‌ها در زیر سایه لطف و احسان من پرورش یافته‌اند. اما اگر پادشاهی ظالم بر آن‌ها مسلط شود و طوفان قهر بر سر آن‌ها فرود آید، در آن شرایط سخت و تاریک چه بر سرشان خواهد آمد؟ وقتی روزگار سختی بر آن‌ها بگذرد و ظلم بر آن‌ها حاکم شود، چگونه می‌توانند شب‌ها را با آرامش سپری کنند؟ وقتی ملکه این کلمات و مقدمات را شنید، اشک بر چهره‌اش جاری شد و با اندوه گفت:
آن روز مباد هرگز ای جان و جهان
کز وصل تو محروم شود این دل و جان
هوش مصنوعی: هرگز روزی نیاید که این دل و جانم از وصالت بی‌برخورد شود، ای جان و جهان.
هرگز روی مباد که عروس ملک از زیور عدل شاه عاطل ماند و از لباس فضل و کرم او عاری گردد و امید از فضل آفریدگار، آن است که وارث اعمار و اعمال ما بندگان، بقای دولت و دوام سلطنت شاه باشد و مباد که اسماع با بندگان، نعیب غراب فراق استماع کند و اگر پادشاه را ارادت خلفی شایسته و عقبی رشید است، این تمنا به صفای طویت و خلوص نیت و عرض دادن حاجت به درگاه اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین میسر و مهیا شود و چون خلاصه مقصود و زبده مطلوب، آسایش ضعفا و آرامش رعایا و صلاح مردمان و فراغ بال و حسن حال ایشان است، از کمال لطف الهی، اجابت این دعا و افادت این تمنا، غریب و بدیع نباشد چنانکه می فرماید، قوله- عزوجل-:«ادعونی استجب لکم»
هوش مصنوعی: هرگز نباید فراموش کرد که عروس سلطنت باید از عدل و انصاف شاه بهره‌مند باشد و از فضائل و کرم او خالی نماند. امید ما باید این باشد که خداوند، که وارث اعمال و کارهای ما بندگان است، موجب دوام سلطنت شاه و برقراری حکومت می‌شود. نباید اجازه داد که رعیت با دشواری‌های جدایی و فراق روبرو شود. اگر پادشاه اراده‌ای نیکو و دوراندیشی داشته باشد، این درخواست با خلوص نیت و ارائه حاجات به درگاه خداوند، قابل دستیابی خواهد بود. زیرا هدف اصلی آسایش و آرامش مردم و بهبود حال آنان است. از رحمت خداوند، پاسخگویی به دعاها و برآورده کردن خواسته‌ها چیز عجیبی نیست، چنان‌که خداوند فرموده است: «مرا بخوانید تا پاسخ بدهم».
شاه چون این مقدمات بشنید، صدقات و صلات به زهاد و عباد فرستاد و نذور خیرات و نوافل طاعات بجای آورد و چون خسرو سیارگان، سیمرغ وار در پس کوه قاف افق پنهان شد و بر وطای کحلی آسمان، ستارگان درفشان شدند، به موضعی متبرک و بقعه ای مبارک در آمد و وظایف صلوات و شرایط طاعات اقامت کرد و به زبان تضرع و بیان تخشع، قصه نیازمندی شرح داد و رقعه حاجت به سرادق جلال او فرستاد و گفت: ای کریمی که متحیران بادیه حیرت و سرگشتگان تیه ضلالت از حرم کرم تو عنایت و رعایت طلب می کنند، مکنون ضمایر و مضمون سرایر بر تو پوشیده نیست، از کرم تو سزد که حاجت من به اجابت مقرون گردانی چون صبح صادق از مطلع آفتاب، شارق گشت، اعلام خورشید پیدا آمد و رایات تیر و ناهید ناپیدا شد، شاه با مخدره خلوتی کرد مضای تقدیر با صفای تدبیر موافق افتاد و به ازدواج ابوین امتزاج مائین حاصل آمد و مسرع نطفه به مشرع رحم رسید ایام وضع حمل درگذشت، هنگام مهد و قماط در رسید دری شاهوار از صدف رحم به مهبط ظهور آمد که در جمال، یوسف عهد و در کمال، مسیح مهد بود، با حواس سلیم و اعضای مستقیم مخایل نجابت بر ناصیه او معین و دلایل شهامت بر جبین او مبین عقل در وی آثار جهانداری مشاهده می کرد و خرد از وی انوار کرم و بزرگواری معاینه می دید و می گفت:
هوش مصنوعی: وقتی شاه این مقدمه‌ها را شنید، بخشش‌ها و دعاهای خیر را به زاهدان و عابدان فرستاد و نذورات خیر و نوافل طاعات را به‌جا آورد. پس از آن که خسرو به مانند سیمرغ در پس کوه قاف ناپدید شد و ستاره‌ها در آسمان درخشان شدند، به مکانی پاک و بقعه‌ای مبارک وارد شد و کارهای صلوات و طاعات را انجام داد. او با ناله و خشوع به بیان نیاز خود پرداخت و نامه‌ای به دربارش فرستاد و درخواستش را اعلام کرد. او گفت: ای بخشاینده‌ای که حیرت‌زدگان و سرگشتگان به درگاه کرمت توجه دارند، از افکار و احوال درونی من بی‌خبر نیستی. شایسته است که درخواست من به اجابت برسانی. به زودی، صبح صادق پیدا شد و آثار خورشید نمایان گردید. شاه در تنهایی با مخدره‌اش ملاقات کرد و تقدیر و تدبیر با هم هماهنگ شدند. نطفه‌ای شکل گرفت و به رحم رسید و در زمان مناسب به دنیا آمد. فرزندی زاده شد که در زیبایی مانند یوسف و در کمال شبیه مسیح بود. او با ویژگی‌های عالی و نشانه‌های نجابت و شجاعت به دنیا آمد و عقل و خرد در او نشانه‌های بزرگواری و عظمت را مشاهده می‌کردند.
بدر و شمس ولدا کوکبا
اقسمت بالله لقد انجبا
هوش مصنوعی: ای خورشید و ماه، فرزندانی چون ستاره‌ها به دنیا آوردید؛ سوگند به خدا که آنها به خوبی زاده شده‌اند.
ثلاثه تشرق انوارها
لابدلت من مشرق مغربا
هوش مصنوعی: سه چیز نورهای خود را می‌درخشد که به ناچار از مشرق به مغرب تغییر می‌کند.
چون آن میوه از شکوفه وجود بیرون آمد و آن فرخ مبارک از بیضه رحم، قدم در صحرا نهاد، شاه به ایفای نذور و اتمام سرور، نعمتهای فاخر و مالهای وافر در خیرات صرف کرد و حکما و اهل نجوم را مثال داد تا طالع مسقط نطفه و محط راس و کیفیت اشکال افلاک و کمیت حرکات سیارات و ماهیت اسباب و اوتاد و ارباب بیوتات و تسدیسات و تثلیثات و مقابله و مقارنه کواکب بر طریق ایقان و اتقان معلوم کردند و تاریخ سنین و شهور بازدیدند و شاه را بشارت دادند که شاد باش و جاوید زی که این فرزند، شرف تبار را بشاید و از ملوک ماضیه این خاندان، یادگار خواهد بود و نام بزرگ ایشان را به رسوم حمیده و اخلاق مرضیه زنده گرداند و در چهار بالش مملکت و مسند سلطنت، چون آفریدون و جم، عمر یابد و جهان در ضبط ایالت و حفظ سیاست آرد و بر ملوک روی زمین به علم و حکمت و سخا و مکرمت و مکارم اخلاق و مآثر اعراق ترجیح یابد و در مدت چندین سال از عمر او گذشته، او را خطری باشد به جان ولکن به فضل کردگار و عنایت شهریار آن واقعه سهل گردد و آن معضل تیسیر پذیرد اقبال و ظفر، قرین و فتح و نصرت، همنشین او شود و هیچ غباری بر صفحات کمال او ننشیند آنگاه دایه ای مستقیم بنیت، معتدل هیات، لطیف طبیعت، کریم جبلت بیاوردند و شاهزاده را بدو دادند تا در مهب صبا و شمال تربیتش می داد و شاهزاده قوت می گرفت و چون عدد سال او به دوازده رسید، پادشاه او را به مودب فرستاد تا فرهنگ و آداب ملوک بیاموزد در مدت ده سال، هیچ چیز از مدارک علوم یاد نگرفت و اثری ظاهر نگشت شاه بدان سبب ضجر و تنگدل شد مثال داد تا فیلسوفان را حاضر کردند و محفلی عقد فرمود و با ایشان به طریق استشارت و استخارت گفت: ملوک را از معرفت شروط ریاست و شناختن لوازم سیاست و فیض فضل و بسط عدل و فکرت صحیح و رای نجیح و حل و عقد اولیای دولت و خفض و رفع اعداء مملکت و قمع دشمنان و قهر حاسدان و تربیت اولیا و تخویف اعدا و حل مشکلات و رفع معضلات و آیین جهانداری و سنن بزرگواری و شرایع فتوت و لوازم مروت و استمالت دوستان و استقالت عثرت خدمتکاران، چاره نبود که مناصب ملک جز به فراست کامل و سیاست شامل و احراز آرا و افاضت آلا مضبوط نتوان کرد هر که از جمله فلاسفه به اتمام این مهم، اهتمام نماید و به مواجب این خدمت قیام کند و شرایط شفقت و لوازم نصیحت بجای آرد و او را دقایق علم و حکمت، تعلیم و تلقین کند و به عدل و فضل، محتظی ومتوفر گرداند، چنانکه به امداد علم و حکمت، مستعد سریر مملکت و سلطنت شود از بهر آنکه باز سپید هر چند شایسته و در خور بود، تا رنج تعلیم و بیداری نکشد و به ریاضت تادیب و تهذیب نیابد، جلاجل زرین بر پای او نبندند و از دست سلاطین، مرکب او نسازند همچنین زر و نقره چون از معدن برون آرند، با کدورت کان، مختلط و ممتزج باشد، تا در بوته امتحان ننهند و به تقویت آتش، غش و کدورت از وی جدا نگردانند، خالص و صافی نشود و مستحق خلخال عروسان و تاج شاهان نگردد.
هوش مصنوعی: وقتی آن میوه از شکوفه بیرون آمد و به دنیا پا گذاشت، پادشاه برای انجام نذورات و برگزاری جشن، نعمت‌ها و ثروت‌های زیادی را در راه خیرات هزینه کرد. او از حکیمان و ستاره‌شناسان خواست تا درباره طالع و ویژگی‌های آفرینش و حرکت سیارات تحقیق کنند و تاریخ رویدادها را بررسی کنند. آن‌ها خبر خوشی به شاه دادند که این فرزند آینده درخشانی دارد و به شرف تبار خود خواهد افزود و نام بزرگ اجدادش را زنده خواهد کرد. قول دادند که او چون آفرودین و جم، عمری طولانی خواهد داشت و با علم و حکمت بر دیگران چیره خواهد شد. همچنین قرار شد که در طول سال‌ها، خطراتی برای جانش پیش نیاید و فرشتگان نصرت و کامیابی همواره با او باشند. پس از آن دایه‌ای با خصوصیات نیکو برای تربیت او آوردند و شاهزاده در دامن او پرورش یافت. به محض رسیدن سن او به دوازده سال، پادشاه او را به مدرسه فرستاد تا آداب ملوک را بیاموزد. اما او در مدت ده سال چیزی از علوم به دست نیاورد و این موضوع شاه را نگران کرد. او فیلسوفان را فراخواند و با مشورت آن‌ها به این نتیجه رسید که برای حکمرانی و شناخت سیاست و فضایل لازم، باید زمینه‌های لازم فراهم شود و آموزش مناسب برای او انجام گیرد. او تأکید کرد که باید پسرش به خوبی تربیت شود تا برای سلطنت آماده شود، چون بدون آموزش و تمرین، شایستگی لازم ندارند. از آنجا که درخشش طلا و نقره زمانی مشخص می‌شود که در کوره آزمایش قرار گیرند، لازم است که فرزندش نیز در مسیر تعلیم و تهذیب قرار گیرد تا شایسته مقام خود در آینده باشد.
فما علی التبر عار
فی النار حین یقلب
هوش مصنوعی: هیچ چیز بر طلا عیب نیست، وقتی که در آتش گرفته می‌شود و تبدیل به ضربه و جلا می‌شود.
حکما و وزرا بر وی آفرین گفتند و به اصابت رای و اجابت رویت او وثوق و اعتماد، زیادت کردند و گفتند:
هوش مصنوعی: فرزانگان و وزیران به او ستایش کردند و به اثر شناخت و پذیرش نظرش، اعتماد و اطمینان بیشتری پیدا کردند و اظهار داشتند:
ای رای تو بر سپهر تدبیر
صورتگر آفتاب تقدیر
هوش مصنوعی: تو اندیشه‌ات چون هنرمندی، بر فراز آسمان، آفتاب سرنوشت را شکل می‌دهد.
راز کره پیاز مانند
پیش دل تو برهنه چون سیر
هوش مصنوعی: راز کره پیاز به قدری واضح و روشن است که مانند دل کاملاً آشکار و صادقانه‌ای در برابر تو است.
نهالی که در چمن ملک شاهی رسته باشد و در ریاض دولت پادشاهی تربیت یافته، چون سحایب افاضت علوم، صحایف اوراق اشجار و انوار و ازهار او را از غبار غفلت و نسیان بشوید، نسیم شمیم او عالم را معطر گرداند پس از جمله آن هزار فیلسوف، هفت را اختیار کردند و زمام این مهم به کف کفایت و انامل تدبیر ایشان دادند و این هفت مرد فیلسوف، سه شبانه روز بنشستند و درین معنی خوض نمودند و هر یک رای می زد، هیچ کس شروع کردن درین باب صواب ندید گفتند: چون در مدت ده سال هیچ چیز از انواع علم و حکمت نیاموخت و طبع او تعلیم و تلقینی نپذیرفت، با آنکه در بدو صبای نشو و نما بود و قریحت او بر تعلم و تادب الف نگرفت و مودب و مرتاض نگشت، اکنون مستحیل است که تعلیم قبول کند چون آهن که در خاک نمکین بماند، زنگار گیرد و اگر دیرتر بماند، تمامی جوهر او زنگ بخورد و بعد از آن به آتش و دارو اصلاح و اخلاص نپذیرد و همچنین نهالی که کژ رسته باشد، اگر در تقویم او زیادت تکلفی و تکلیفی نمایی، بشکند و باطل گردد و رنج تعهد او ضایع شود سندباد که یکی بود از جمله این هفت حکیم، گفت: نحوستی به طالع این کودک متصل و ناظر بود، اکنون آن مناحس زایل می شود، من او را قبول کنم و آداب و علوم در آموزم، از بهر آنکه آدمی به حیلت، مرغ را از هوا در آرد و ماهی را از قعر دریا برآرد و بهیمه توسن وحشی را مرتاض گرداند فیلسوفان گفتند: سندباد بر ما به فضل و علم راجح است و در میان ما کسی از وی مستجمع تر نیست که روزگار او را بر افادت علوم و افاضت حکمت و دانش مستغرق داشته است و هر مرغی را که چینه تربیت او دهد، با سیمرغ همعنانی کند و با طاووس هم آشیانی نماید و هر جمالی را که عقل او مشاطگی کند، با آفتاب برابری و با ماه همسری تواند کرد نفس او را خواص دم مسیحاست و نظر او را تاثیر طبع کیمیا سندباد گفت: بلی هر چند من حکیم و عالمم اما به گفتار شما مغرور نشوم و به دمدمه شما فریفته نگردم، چنانکه آن حمدونه به گفتار روباه در تله افتاد پرسیدند که چگونه بود آن داستان؟ بازگوی.
هوش مصنوعی: نهالی که در زمین پادشاهی رشد کرده و در باغ‌های دولتی پرورش یافته باشد، با علم و آگاهی‌هایی که در معرض آن قرار می‌گیرد، می‌تواند تاثیرات مثبتی بر روی دنیای اطراف خود بگذارد. در میان هزاران فیلسوف، هفت نفر انتخاب شدند تا بر این مسئله کار کنند. این هفت فیلسوف سه روز و سه شب در این زمینه بحث کردند و متوجه شدند که اگر فردی حتی در کودکی نیز نتواند علم و حکمت را بیاموزد، دیگر امکان پذیرش آموزش برای او وجود ندارد. همچون آهنی که در نمک بماند و زنگ بزند، یا نهالی که از ابتدا کج رشد کرده باشد و هر گونه اصلاحی آن را نابود کند. یکی از این فیلسوفان به نام سندباد اعلام کرد که در بدو امر، مشکلاتی بر سر راه این کودک وجود داشته است، اما اکنون که آن مشکلات برطرف می‌شود، او آمادگی دارد تا علم و ادب را به او بیاموزد. دیگر فیلسوفان بر این باور بودند که سندباد با دانش و فهم بالای خود می‌تواند به خوبی این کار را انجام دهد. اظهارات او بر اساس تجربیاتش در طول زمان و توانایی‌هایش در پرورش دیگران بود. با این حال، سندباد به این نکته اشاره کرد که هرچند او فیلسوف و عالم است، اما نباید به راحتی به سخنان دیگران اعتماد کند و باید حواسش را جمع کند تا مانند فردی که به فریب روباه افتاد، دچار اشتباه نشود.