گنجور

شمارهٔ ۶۴

خدایگان جهان شهریار دریا دل
توراست دست گهر بخش و لفظ لؤلؤ پاش
بر اسمان و زمین دست مطلق است تو را
که از وظیفه جود تو یافتند معاش
گهی به پنجه هیبت دل جهان بشکن
گهی به ناخن قدرت رخ فلک بخراش
تویی که باد صبا در جهان نیارد کرد
نسیم عارض گل بی جواز حکم تو فاش
مکارم تو چنان عام گشت در عالم
که در سخای تو با من برابرند اوباش
به روی مدح برون بردم این شکایت حال
اساس مظلمه ای می نهم تو حاکم باش
مرا که باز سپیدم سزد که بسته شود
ز آفتاب لقای تو دیده چون خفاش؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایگان جهان شهریار دریا دل
توراست دست گهر بخش و لفظ لؤلؤ پاش
هوش مصنوعی: ای فرمانروای بزرگ جهان، تو ای پادشاه دل‌های دریایی، با دستانی بخشنده که گوهر می‌دهد و با کلماتی چون مروارید، سخن می‌گویی.
بر اسمان و زمین دست مطلق است تو را
که از وظیفه جود تو یافتند معاش
هوش مصنوعی: در آسمان و زمین، قدرت مطلقه در دست توست؛ زیرا دیگران با کرم و بخشش تو، روزی خود را به دست آورده‌اند.
گهی به پنجه هیبت دل جهان بشکن
گهی به ناخن قدرت رخ فلک بخراش
هوش مصنوعی: گاهی با قدرت و رزمندگی خود، دل جهانیان را می‌شکنی و گاهی با توانایی‌ات، صورت آسمان را می‌خراشی.
تویی که باد صبا در جهان نیارد کرد
نسیم عارض گل بی جواز حکم تو فاش
هوش مصنوعی: تو هستی که باد صبا در دنیا نمی‌تواند کاری کند، و نسیم عطر گل بدون اجازه‌ی تو نمی‌تواند در فضا پخش شود.
مکارم تو چنان عام گشت در عالم
که در سخای تو با من برابرند اوباش
هوش مصنوعی: نیک محسنه‌های تو به قدری در دنیا گسترش یافته که اوباش هم در بخشش و generosity با تو برابر شده‌اند.
به روی مدح برون بردم این شکایت حال
اساس مظلمه ای می نهم تو حاکم باش
هوش مصنوعی: من این شکایت را به زبان ستایش بیان می‌کنم. حالا که اصول ناراحتی‌ام را مطرح کرده‌ام، تو حاکم باش و قضاوت کن.
مرا که باز سپیدم سزد که بسته شود
ز آفتاب لقای تو دیده چون خفاش؟
هوش مصنوعی: آیا من که چهره‌ام سپید شده، شایسته نیستم که مانند خفاش، چشمانم را از نور آفتاب وجود تو بپوشانم؟