گنجور

شمارهٔ ۳۸

خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین
که عقل محض سلیمان ثانیت خواند
تویی که پنجه زور آزمای کین توزت
به قهر جرم زمین را ز جا بجنباند
سنان رمح تو بالا نشین شده چه عجب
که خویش را به صف صدر خصم بنشاند
جهان پناها داعی دولت تو ظهیر
که در حمایت این آستانه می ماند
دو سال شد که درین ورطه اوفتان خیزان
به خیره بارگی روزگار می راند
نبود بر سر رفتن ز جایگه چون قطب
ور آسیابش بر سر فلک بگرداند
بلی زمانه ناساز و دهر پر شر و شور
ز بس که حال دلم خیره می بشوراند
به جان رسیدم و اینم بتر که نیست کسی
که یک دمم ز بد روزگار برهاند
بر آن نهاد دلم کام خویشتن کاکنون
عنان عزم همی از تو در تو پیچاند
کند ملازمت خدمت هنر جویت
مگر که هم ز هنر داد خویشتن بستاند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدیو عرصه ملک و پناه دولت و دین
که عقل محض سلیمان ثانیت خواند
هوش مصنوعی: سرزمین و پناهگاه سیاست و مذهب، کسی است که عقل کامل و پاک او را دومین سلیمان نامیدند.
تویی که پنجه زور آزمای کین توزت
به قهر جرم زمین را ز جا بجنباند
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با قدرت و نیروی خود می‌توانی زمین را به لرزه درآوری و بر آن تسلط یابی.
سنان رمح تو بالا نشین شده چه عجب
که خویش را به صف صدر خصم بنشاند
هوش مصنوعی: تازیانه یا نیزه تو به اوج خود رسیده است، عجیب نیست که خودت را در صف جلو دشمن قرار داده‌ای.
جهان پناها داعی دولت تو ظهیر
که در حمایت این آستانه می ماند
هوش مصنوعی: جهان به خاطر پشتیبانی و قدرت تو حمایت می‌شود و در سایه این درگاه، امنیت و آرامش ایجاد می‌شود.
دو سال شد که درین ورطه اوفتان خیزان
به خیره بارگی روزگار می راند
هوش مصنوعی: دو سال است که در این وضعیت سخت و دشوار به طور پیوسته در حال تلاش و مبارزه هستم و روزگار با ناملایماتش مرا آزمایش می‌کند.
نبود بر سر رفتن ز جایگه چون قطب
ور آسیابش بر سر فلک بگرداند
هوش مصنوعی: اگر کسی از مقام و موقعیت خود برود، مانند اینکه قطب نمایی در حال چرخش است که به دور زمین می‌چرخد.
بلی زمانه ناساز و دهر پر شر و شور
ز بس که حال دلم خیره می بشوراند
هوش مصنوعی: بله، زمانه بسیار نامناسب و پر از آشفتگی است و به قدری حال دل من را تحت تاثیر قرار می‌دهد که ذهنم را مشغول و ناآرام کرده است.
به جان رسیدم و اینم بتر که نیست کسی
که یک دمم ز بد روزگار برهاند
هوش مصنوعی: به شدت به تنگ آمده‌ام و از این بدتر این است که هیچ کس نیست که بتواند حتی برای لحظه‌ای من را از این روزهای سخت نجات دهد.
بر آن نهاد دلم کام خویشتن کاکنون
عنان عزم همی از تو در تو پیچاند
هوش مصنوعی: دل من تصمیم گرفته که خواسته‌های خود را برآورده کند و اکنون عزمم را به سوی تو معطوف کرده‌ام و در این مسیر با تردید و پیچیدگی مواجه هستم.
کند ملازمت خدمت هنر جویت
مگر که هم ز هنر داد خویشتن بستاند
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در خدمت هنر باقی بمانی، باید از هنر نیز بهره‌مند شوی و از آن استفاده کنی.