گنجور

شمارهٔ ۲۴

خدایگانا آنی که طاق ایوانت
ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت
نماند خصم تو را هیچ مهره در گردون
که دست قهر تو آن را به نوک نیزه نسفت
ز حال و قصّه من بنده آگهی دانم
که پیش رای تو پیداست رازهای نهفت
ز روزگار به روزی نشسته ام نه چنانک
دگر دو شب به یکی جایگه توانم خفت
زمین ز خون قزل ارسلان هنوز گلست
مرا ز حادثه صد گل به تازگی بشکفت
بدین که بر سر من رفت هر کجا باشم
چه شکرها که من از روزگار خواهم گفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایگانا آنی که طاق ایوانت
ز راه قدر و محل باستاره باشد جفت
هوش مصنوعی: خداوندا، آنکه طاق ایوانت به وسیله تقدیر و مکان ستاره‌وار باشد، یاری‌گر و همراه توست.
نماند خصم تو را هیچ مهره در گردون
که دست قهر تو آن را به نوک نیزه نسفت
هوش مصنوعی: هیچ دشمنی نمی‌تواند مقابل تو بایستد، زیرا قدرت و قهر تو آن‌قدر قوی است که همه چیز را از بین می‌برد.
ز حال و قصّه من بنده آگهی دانم
که پیش رای تو پیداست رازهای نهفت
هوش مصنوعی: من از حال و قصه‌ی خودم آگاه هستم و می‌دانم که رازهای پنهان من برای تو مشخص و روشن است.
ز روزگار به روزی نشسته ام نه چنانک
دگر دو شب به یکی جایگه توانم خفت
هوش مصنوعی: من از روزگار به وضعی رسیده‌ام که نمی‌توانم مانند گذشته، دو شب را در یک جا آرام بگیرم.
زمین ز خون قزل ارسلان هنوز گلست
مرا ز حادثه صد گل به تازگی بشکفت
هوش مصنوعی: زمین هنوز از خون قزل ارسلان سرسبز و پرگل است و من از حادثه‌ای که اتفاق افتاده، صد گل به تازگی شکفته‌ام.
بدین که بر سر من رفت هر کجا باشم
چه شکرها که من از روزگار خواهم گفت
هوش مصنوعی: اینکه هر کجا که باشم، هر آنچه بر سر من آمده است، شکر و سپاسگزاری‌هایی را از روزگار بی‌وقفه بیان خواهم کرد.