گنجور

شمارهٔ ۹

گر سر کیسه وفا بندی
در دُرج سخن چرا بندی؟
روی هجران چنان ندانی خوب
کش جفا نیز بر قفا بندی؟
لاشه لنگ دل ضعیف مرا
چند بر آخور جفا بندی
چشم بیگانگی گشادستی
تا دعا بر من آشنا بندی
ماه نوشینی ار کُلَه بنهی
سرو سیمینی ار قبا بندی
کمری لعل از اشک می سازم
کت میان نیست بر کجا بندی؟
نخورم آب بی غمت گرچه
در دلم آتش بلا بندی
سر جانم به سنگ غم مشکن
جهد کن تا شکسته را بندی
بر سر من قضای بد غم توست
تو چرا جرم بر قضا بندی؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر سر کیسه وفا بندی
در دُرج سخن چرا بندی؟
هوش مصنوعی: اگر محبت و وفا را در دل نگه‌داری، پس چرا سخن را در دلت محبوس می‌کنی؟
روی هجران چنان ندانی خوب
کش جفا نیز بر قفا بندی؟
هوش مصنوعی: آیا نمی‌دانی که درد جدایی چقدر سخت است؟ پس چرا به خودت زحمت می‌دهی و با بی‌رحمی به قلبت آسیب می‌زنی؟
لاشه لنگ دل ضعیف مرا
چند بر آخور جفا بندی
هوش مصنوعی: بدن آسیب‌دیده و دل ناتوانم را چند بار همچنان به زخم و آزار گرفتار می‌کنی؟
چشم بیگانگی گشادستی
تا دعا بر من آشنا بندی
هوش مصنوعی: چشم دشمنی باز شده است تا دعای خیرت به من برسد و مرا آشنا کنی.
ماه نوشینی ار کُلَه بنهی
سرو سیمینی ار قبا بندی
هوش مصنوعی: اگر ماهی را در سر قرار دهی و یا اگر از پارچه‌ای نقره‌ای لباس زیبایی بگدازی، زیبایی تو هیچ کم نخواهد شد.
کمری لعل از اشک می سازم
کت میان نیست بر کجا بندی؟
هوش مصنوعی: من از اشک‌های خود، کمری زیبا و رنگی می‌سازم، اما نمی‌دانم این هنر و زیبایی را به کجا باید تقدیم کنم.
نخورم آب بی غمت گرچه
در دلم آتش بلا بندی
هوش مصنوعی: غیر از تو هیچ چیز برایم ارزش ندارد، حتی اگر در دل من مشکلات و دردها وجود داشته باشد، نمی‌توانم آب بنوشم.
سر جانم به سنگ غم مشکن
جهد کن تا شکسته را بندی
هوش مصنوعی: دل خود را به غم نزن، تلاش کن تا زخمی که در دل داری را ترمیم کنی.
بر سر من قضای بد غم توست
تو چرا جرم بر قضا بندی؟
هوش مصنوعی: غم تو برای من سرنوشت بدی به بار آورده است، اما تو چرا بر این تقدیر ناگوار می‌افزایی؟