شمارهٔ ۸۱
زهی مسخّر حُکمت ز ماه تا ماهی
شه ستاره سپاه و سپهر درگاهی
چو بندگان، مه و خورشید بر درت شب و روز
نشسته اند به هر خدمتی که در خواهی
تویی که از ره تسبیب، قسط روزی خلق
به دستِ توست گر افزایی و اگر کاهی
تو آن سپهر شکاری که شیر بیشه چرخ
ز بیم تیغ تو تن دردهد به روباهی
به حلم و پر هنری چون خرد در ارواحی
به رفق و خوش سخنی چون سخن در افواهی
به مصر مُلک خدایت عزیز کرد و هم اوست
که داد تخت عزیزی به یوسف چاهی
ز توست چهره دین را طراوت از پی آنک
به تیغ حجت،آثار صبغة اللهی
برد سنان تو از چشم روز بینایی
دهد ضمیر تو از راز چرخ آگاهی
شکست نامده از هیچ روی در حشمت
مگر به طره جعد بتان خرگاهی
کجا رسد مه و خورشید،چون کند می لعل
به روز پیش تو خورشیدی و به شب ماهی
خدایگانا دانی که خدمت تو مرا
مقدم است بر اغراض مالی و جاهی
زمانه سرزنشم کرد و گفت خیره! چرا
فتادی از در شاه جهان به گمراهی؟
جواب دادم و گفتم که نیک بازاندیش
که زین زمانه منم یا تو مخطی و ساهی؟
اگر فتاده ام از خدمتش شبانروزی
گزیده ام به دعا خدمت سحرگاهی
مرا چو شاه گزیده ست و شاه را یزدان
نه من ز بندگی افتم نه شاه از شاهی
رسید موسم نوروز و دشمنان ز حسد
همی زنند نفسهای سرد دی ماهی
تو بر سریر ملکشه نشسته ای چه عجب...؟
اگر بود همه نوروز تو ملکشاهی
به رغم اعدا عمرت دراز باد از آنک
نگیرد از دم خفاش روز کوتاهی
به امر و نهی بران بر زمانه حکم که نیز
زمانه را نبود جز تو آمر و ناهی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی مسخّر حُکمت ز ماه تا ماهی
شه ستاره سپاه و سپهر درگاهی
هوش مصنوعی: چه شگفتانگیز است حکمت که از ماهی، فرمانروایستارهها و آسمان به وجود میآید و دروازهای برای درک حقیقتها باز میکند.
چو بندگان، مه و خورشید بر درت شب و روز
نشسته اند به هر خدمتی که در خواهی
هوش مصنوعی: همچون بندگان، ماه و خورشید در درگاه تو شب و روز حضور دارند و همیشه آمادهاند تا به هر خواستهای که داری، خدمت کنند.
تویی که از ره تسبیب، قسط روزی خلق
به دستِ توست گر افزایی و اگر کاهی
هوش مصنوعی: تو هستی که با تدبیر و تلاش خود، به روزی و رزق مردم میافزایی یا آن را کم میکنی.
تو آن سپهر شکاری که شیر بیشه چرخ
ز بیم تیغ تو تن دردهد به روباهی
هوش مصنوعی: تو مانند آسمان شکارچی هستی که شیر جنگل به خاطر ترس از تیغ تو، خودش را به روباه میسپارد.
به حلم و پر هنری چون خرد در ارواحی
به رفق و خوش سخنی چون سخن در افواهی
هوش مصنوعی: شخصی با خرد و باهوش است که در روحیات دیگران صبور و لطیف رفتار میکند. او با کلامی ملایم و دلنواز، خود را در دلها جا میکند.
به مصر مُلک خدایت عزیز کرد و هم اوست
که داد تخت عزیزی به یوسف چاهی
هوش مصنوعی: خداوند سرزمین مصر را برای تو عزیز و با ارزش قرار داد و همین خدا بود که به یوسف تخت و مقام بلندی بخشید، حتی زمانی که در چاه به دام افتاده بود.
ز توست چهره دین را طراوت از پی آنک
به تیغ حجت،آثار صبغة اللهی
هوش مصنوعی: چهره دین به خاطر وجود تو شاداب و سرزنده است، چرا که با سلاح برهان و استدلال، جلوهای از رنگ الهی را نمایان میکند.
برد سنان تو از چشم روز بینایی
دهد ضمیر تو از راز چرخ آگاهی
هوش مصنوعی: تیغ تو در دل روز، پرده از بینایی برمیدارد و درون تو به رازهای زمان آگاه میشود.
شکست نامده از هیچ روی در حشمت
مگر به طره جعد بتان خرگاهی
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نمیتواند بر شکوه و عظمت تأثیر بگذارد، مگر اینکه زلفهای مجعد و زیبای معشوقی در فضای باز نشان داده شود.
کجا رسد مه و خورشید،چون کند می لعل
به روز پیش تو خورشیدی و به شب ماهی
هوش مصنوعی: خورشید و ماه به هیچ وجه نمیتوانند به زیبایی و درخشندگی تو نزدیک شوند، چرا که تو در روز مانند خورشید و در شب همچون ماه میدرخشی.
خدایگانا دانی که خدمت تو مرا
مقدم است بر اغراض مالی و جاهی
هوش مصنوعی: ای پروردگار بزرگ، میدانی که خدمت به تو برای من از درک منافع مالی و مقام اجتماعی اهمیت بیشتری دارد.
زمانه سرزنشم کرد و گفت خیره! چرا
فتادی از در شاه جهان به گمراهی؟
هوش مصنوعی: زمانه به من انتقاد کرد و گفت: چرا از مسیر درست و دیار پادشاه بزرگ دور افتادی و به بیراهه رفتی؟
جواب دادم و گفتم که نیک بازاندیش
که زین زمانه منم یا تو مخطی و ساهی؟
هوش مصنوعی: به او پاسخ دادم و گفتم به خوبی فکر کن که آیا در این زمان من اشتباه میکنم یا تو؟
اگر فتاده ام از خدمتش شبانروزی
گزیده ام به دعا خدمت سحرگاهی
هوش مصنوعی: اگر از او دور شدم و از خدمتش جدا گشتم، همیشه در تلاش برای دعا و نیایش در سحرگاهان بودهام.
مرا چو شاه گزیده ست و شاه را یزدان
نه من ز بندگی افتم نه شاه از شاهی
هوش مصنوعی: مرا همانند شاهی که گزیده شده است قرار داده و خداوند را شاه دیگر میدانم، بنابراین نه من از بندگی پایین میآیم و نه شاه از مقام خود کاسته میشود.
رسید موسم نوروز و دشمنان ز حسد
همی زنند نفسهای سرد دی ماهی
هوش مصنوعی: زمان نوروز فرا رسیده و دشمنان به خاطر حسادت، به طور ناخودآگاه بدخواهی میکنند و مایوس و دلگیر شدهاند.
تو بر سریر ملکشه نشسته ای چه عجب...؟
اگر بود همه نوروز تو ملکشاهی
هوش مصنوعی: شما بر تخت پادشاهی نشستهاید، چه جای تعجبی دارد...؟ اگر همهی نوروزها هم به عنوان پادشاهی شما باشد.
به رغم اعدا عمرت دراز باد از آنک
نگیرد از دم خفاش روز کوتاهی
هوش مصنوعی: به رغم دشمنان، امیدوارم که عمرت طولانی باشد، زیرا روزهای کوتاه را نمیتوان از دم خفاش گرفت.
به امر و نهی بران بر زمانه حکم که نیز
زمانه را نبود جز تو آمر و ناهی
هوش مصنوعی: با فرمان و دستور خود بر زمانه حکومت کن، زیرا در این دنیا هیچکس جز تو نیست که دستور بدهد و نهی کند.

ظهیر فاریابی