گنجور

شمارهٔ ۷۶

دوش آوازه درافکند نسیم سحری
که عروسان چمن راست گهِ جلوه گری
عقل خوش خوش چو خبر یافت ازین معنی، گفت
راستی خوش خبری داد نسیم سحری
گر چنین است یقین دان که جهان بار دگر
خوش بهشتی شود آراسته تا درنگری
گل اندیشه چو از وصف ریاحین بشکفت
نوش کن باده گلگون، به چه اندیشه دری؟
صبحدم ناله قمری شنو از طرف چمن
تا فراموش کنی محنت دور قمری
مجلس بزم بیارای که آراسته اند
نقشبندان طبیعت رخ گلبرگ طری
همچو مستان صبوحی شده افتان خیزان
شاخه‌های سمن تازه و بید طبری
سخن سوسن آزاد نمی یارم گفت
آن نه از کم سخنی دان و نه از بی هنری
دوش ناگه سخن او به زبان آوردم
آسمان گفت سزد کز سر آن درگذری
چند گویی سخن سوسن و آزادی او؟
مگر از بندگی شاه جهان بی خبری؟
نصرة الدین ملک عالم عادل بوبکر
که جهان جمله بیاراست به عدل عمری
آن جوانبخت جهان بخش که از هیبت او
باد بر غنچه نیارد که کند پرده دری
خسروا گوش بنفشه ست و زبان سوسن
که به عهد تو بِرَستند ز گنگی و کری
هر کجا در همه عالم خللی دیگر بود
کرد اقبال تو بی منت گردون سپری
ابر در بزم چو دست گهرافشان تو دید
خویشتن زود به پیش فلک افکند و گری
که چو اسراف کقش در کرم از حد بگذشت
تو به نوعی غم این کار چرا می نخوری؟
فلکش گفت جز این کارِ دگر هست مرا
هم تو می خور غم این کار که بیکار تری
بی تو خوردند بسی این غم و هم سود نداشت
تو درین باب قوی تر ز قضا و قدری؟
بعد ما کز طلب پایه قدرت ناگاه
دیده عقل فرو ماند ز کوته نظری
خواست اندیشه که در کنه کمال تو رسد
عقل گفتش که تو هم بیهده تازی دگری
شهریارا تویی آن کز قِبَل خون عدوت
گل کند گاهی پیکانی و گاهی سپری
صورت فتح و ظفر معتکف حضرت توست
نی غلط رفت تو خود صورت فتح و ظفری
خاتم ملک در انگشت تو کرده ست خدای
چه زیان دارد اگر خصم شود دیو و پری؟
تا جهان سر ز گریبان فنا برنارد
وز حوادث نشود دامن آفاق بری
در جهانداری چندانت بقا باد ای شاه
که مهندس نکند عقدش اگر بر شمری
تا تو از دولت و اقبال بدان پایه رسی
که به پای عظمت تارک گردون سپری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش آوازه درافکند نسیم سحری
که عروسان چمن راست گهِ جلوه گری
هوش مصنوعی: دیشب نسیم صبحگاهی ندا و آواز خود را پخش کرد که عروسان گلزار در آن زمان، به نمایش زیبایی‌های خود پرداخته‌اند.
عقل خوش خوش چو خبر یافت ازین معنی، گفت
راستی خوش خبری داد نسیم سحری
هوش مصنوعی: عقل وقتی که از این موضوع باخبر شد، با خوشحالی گفت: نسیم صبحگاهی خبر خوبی آورده است.
گر چنین است یقین دان که جهان بار دگر
خوش بهشتی شود آراسته تا درنگری
هوش مصنوعی: اگر چنین باشد، مطمئن باش که دنیا دوباره مانند یک بهشت زیبا خواهد شد، تا شاید تو به آن بنگری.
گل اندیشه چو از وصف ریاحین بشکفت
نوش کن باده گلگون، به چه اندیشه دری؟
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و اندیشه‌ات مانند گل در وصف زیبایی‌ها شکوفه می‌زند، بهتر است که باده‌ای قرمز بنوشی، زیرا چه فکری دیگر می‌تواند به ذهنت بیاید؟
صبحدم ناله قمری شنو از طرف چمن
تا فراموش کنی محنت دور قمری
هوش مصنوعی: شنیدم که در سپیده دم، صدای ناله یک قمری از سمت باغ می‌آید تا تو بتوانی رنج دوری از او را فراموش کنی.
مجلس بزم بیارای که آراسته اند
نقشبندان طبیعت رخ گلبرگ طری
هوش مصنوعی: مهمانی را با زیبایی تزئین کن چون طبیعت، همچون گلبرگ‌های نرم و زیبا، آن را آراسته است.
همچو مستان صبوحی شده افتان خیزان
شاخه‌های سمن تازه و بید طبری
هوش مصنوعی: مانند عده‌ای مست که در حال نشئه‌اند و در حال افت و خیز هستند، شاخه‌های تازه سمن و بید شمالی نیز به همین حالت هستند.
سخن سوسن آزاد نمی یارم گفت
آن نه از کم سخنی دان و نه از بی هنری
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به سادگی از زیبایی و لطافت گل سوسن صحبت کنم، زیرا این گفتگو نه به دلیل کمبود منظور و نه به خاطر نداشتن مهارت در بیان است.
دوش ناگه سخن او به زبان آوردم
آسمان گفت سزد کز سر آن درگذری
هوش مصنوعی: دیشب ناگهان سخن او را به زبان آوردم و آسمان گفت: درست است که از آن موضوع بگذری.
چند گویی سخن سوسن و آزادی او؟
مگر از بندگی شاه جهان بی خبری؟
هوش مصنوعی: چرا همچنان درباره‌ی زیبایی و آزادی گل سوسن صحبت می‌کنی؟ آیا از اسارت و بندگی پادشاه جهانی که در آن هستی، بی‌خبر هستی؟
نصرة الدین ملک عالم عادل بوبکر
که جهان جمله بیاراست به عدل عمری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دو شخصیت بزرگ اسلامی می‌پردازد. یکی از آن‌ها ابوبکر است که به عنوان یک حاکم عادل شناخته می‌شود و دین اسلام را یاری می‌کند. دیگری عمر است که به خاطر برقراری عدالت در جهان معروف است. در اینجا تأکید بر نقش آنها در برقراری عدالت و نصرت دین است.
آن جوانبخت جهان بخش که از هیبت او
باد بر غنچه نیارد که کند پرده دری
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر عظمت و جلال یک شخصیت بزرگ و تاثیرگذار است که به قدری موقر و با وقار است که حتی باد هم جرئت نمی‌کند غنچه‌ها را به حرکت درآورد و پرده را کنار بزند. در واقع، این فرد به گونه‌ای است که وجودش آرامش و سکون را به همراه دارد و از هیبتش همه چیز در خاموشی و احترام قرار می‌گیرد.
خسروا گوش بنفشه ست و زبان سوسن
که به عهد تو بِرَستند ز گنگی و کری
هوش مصنوعی: خسرو به زیبایی و شکوه گل‌ها همچون بنفشه و سوسن تشبیه شده است، زیرا این گل‌ها در دوران عشق و عهد تو زندگی‌ جدیدی یافته و از سکوت و بی‌صدایی خارج شده‌اند.
هر کجا در همه عالم خللی دیگر بود
کرد اقبال تو بی منت گردون سپری
هوش مصنوعی: هر جا در عالم مشکلی وجود دارد، خوشبختی تو با هیچ قیمتی از آسمان دور نمی‌شود.
ابر در بزم چو دست گهرافشان تو دید
خویشتن زود به پیش فلک افکند و گری
هوش مصنوعی: ابر که در مهمانی به دیدن دستان زیبای تو افتاده بود، به خاطر زیبایی‌اش به سرعت در آسمان افکنده و گریه کرد.
که چو اسراف کقش در کرم از حد بگذشت
تو به نوعی غم این کار چرا می نخوری؟
هوش مصنوعی: وقتی که زیاده‌روی در کارها از حد خود عبور کرد، چرا تو به نوعی از این رفتار ناراحت نمی‌شوی؟
فلکش گفت جز این کارِ دگر هست مرا
هم تو می خور غم این کار که بیکار تری
هوش مصنوعی: فلک به من می‌گوید که کاری جز این ندارم، تو نیز غصه نخور که بیکار هستی.
بی تو خوردند بسی این غم و هم سود نداشت
تو درین باب قوی تر ز قضا و قدری؟
هوش مصنوعی: بدون تو، خیلی از این غم‌ها را تحمل کردند و هیچ فایده‌ای نداشت. آیا در این مورد تو از سرنوشت و تقدیر قوی‌تر نیستی؟
بعد ما کز طلب پایه قدرت ناگاه
دیده عقل فرو ماند ز کوته نظری
هوش مصنوعی: پس از آن که ما از طلب و جستجوی مقام قدرت کنار رفتیم، ناگهان عقل از کوتاهی نظرش در شگفت می‌ماند.
خواست اندیشه که در کنه کمال تو رسد
عقل گفتش که تو هم بیهده تازی دگری
هوش مصنوعی: اندیشه در پی آن بود که به عمق کمال تو دست یابد، اما عقل به او گفت تو هم فقط علاف و بیهوده سخن می‌گویی.
شهریارا تویی آن کز قِبَل خون عدوت
گل کند گاهی پیکانی و گاهی سپری
هوش مصنوعی: تو ای شهریار، تو کسی هستی که به خاطر خون دشمنانت، گاهی به مانند پیکانی می‌درخشانی و گاهی به مانند سپری از خود دفاع می‌کنی.
صورت فتح و ظفر معتکف حضرت توست
نی غلط رفت تو خود صورت فتح و ظفری
هوش مصنوعی: وجه پیروزی و موفقیت در نزد تو قرار دارد؛ پس اشتباه نکن که خود تو نماینده و نشانه واقعی پیروزی و موفقیت هستی.
خاتم ملک در انگشت تو کرده ست خدای
چه زیان دارد اگر خصم شود دیو و پری؟
هوش مصنوعی: خداوند تاج و تخت را در انگشت تو قرار داده است، پس چه ضرری دارد اگر دشمنی از دیو و پری بر تو حمله‌آور شود؟
تا جهان سر ز گریبان فنا برنارد
وز حوادث نشود دامن آفاق بری
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا از چنگال نابودی رهایی نیابد و حوادث نتوانند دامن آسمان‌ها را آلوده کنند، باید منتظر بمانیم.
در جهانداری چندانت بقا باد ای شاه
که مهندس نکند عقدش اگر بر شمری
هوش مصنوعی: ای پادشاه، امیدوارم که بقا و دوام تو در حکومت طولانی باشد، زیرا هیچ مهندسی نمی‌تواند قرارداد تو را به‌هم بزند اگر که تو آن را شمرده باشی.
تا تو از دولت و اقبال بدان پایه رسی
که به پای عظمت تارک گردون سپری
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به مرحله‌ای از موفقیت و خوشبختی برسی که همچون تاجی بر رأس آسمان قرار بگیری.

حاشیه ها

1397/09/25 21:11
علی رحیمی

بیت اول "که" دوم در اصل "گه" به معنی گاه است:
که عروسان چمن راست گه جلوه گری