گنجور

شمارهٔ ۷۴

زهی چو عقل علم گشته در نکو کاری
مسلم است تو را نوبت جهانداری
کلاه گوشه حکم تو از طریق نفاذ
ربوده از سر گردون کلاه جباری
درآمده ز ازل زیر سقف همت تو
چهار عنصر عالم به چار دیواری
فتاده جرم زمین با همه ثبات قدم
به جنب حلم تو در تهمت سبکساری
کمینه قاعده تیغ تو جهانگیری
کهینه خاصیت دست تو گهر باری
تویی که تا ابد از رنگ و بوی دولت تو
چمن به رنگرزی شد صبا به عطاری
ز دست ساقی لطف تو یک پیاله بود
که نرگس افکند ازدست،جام هشیاری
ز صوت بلبل حکم تو یک نوا باشد
که گل به پای درآرد لباس زنگاری
فرو گرفت جهان را چنان مهابت تو
که هست دم زدن دشمنت به دشواری
زمانه را که زغفلت به خواب در شده بود
کشید حزم تو در دیده کُحل بیداری
جهان کلاه ز شادی برافکند گر تو
به هفت قبه افلاک سر فرود آری
تویی که حجت تیغ تو قاطع است بر آن
که تو به مملکت بحر و بر سزاواری
درین،مجال سخن نیست چرخ را هر چند
که عذر لنگ برون می برد به رهواری
جهانیان به تو امروز چشم آن دارند
که زیر دامن انصافشان نگهداری
اگر ستاره خلافی کند تو دفع کنی
وگر زمانه جفایی کند تو نگذاری
کسی که در حرم عدل و رحمت تو گریخت
دگر به دست سپهر حَرونش نسپاری
چو پادشاه جهانی چه باشد ار نظری
ز روی لطف بر احوال بنده بگماری؟
به روزگار تو با این همه عزیزی فضل
روا بود چو منی در مذلت و خواری؟!
درون پرده فکرت مرا عروسانند
که زُهرَه شان به تفاخر کند پرستاری
بکش مؤونت احوال من به استقلال
که زشت باشد اگر خواهی از فلک یاری
بضاعت سخن من از آن نفیس ترست
که جز تو را رسد اندر جهان خریداری
همیشه تا که جهان را عمارتی نبود
مگر به شرط نکوکاری و کم آزاری
بنای عمر تو معمور باد تا به ابد
که تو بنای جهان را به عدل معماری
تو را ذخیره فتحی که چون لطایف غیب
ورای عقد تصرف بود ز بسیاری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی چو عقل علم گشته در نکو کاری
مسلم است تو را نوبت جهانداری
هوش مصنوعی: ای کاش که عقل تو با دانش در نیکوکاری آراسته شده باشد، قطعاً تو لایق رهبری جهان هستی.
کلاه گوشه حکم تو از طریق نفاذ
ربوده از سر گردون کلاه جباری
هوش مصنوعی: کلاهی که در گوشه حکم تو قرار دارد، به گونه‌ای از چرخش و امکانات الهی به قیامت و قدرتی که در آن به کار رفته، جدا شده است.
درآمده ز ازل زیر سقف همت تو
چهار عنصر عالم به چار دیواری
هوش مصنوعی: از ابتدای وجود، زیر سقف اراده و تلاش تو، چهار عنصر جهان به چهار دیواری محدود شده‌اند.
فتاده جرم زمین با همه ثبات قدم
به جنب حلم تو در تهمت سبکساری
هوش مصنوعی: بار گناه زمین با همه استحکامش در برابر عظمت و بزرگی صبر و شکیبایی تو در تهمت سبک‌سر بودن، به لرزه در آمده است.
کمینه قاعده تیغ تو جهانگیری
کهینه خاصیت دست تو گهر باری
هوش مصنوعی: حداقل ویژگی تیغ تو، حکمرانی بر جهان است، و خاصیت دست تو برای تولید جواهرات ارزشمند است.
تویی که تا ابد از رنگ و بوی دولت تو
چمن به رنگرزی شد صبا به عطاری
هوش مصنوعی: تو هستی که تا همیشه، به خاطر زیبایی و جلالت، باغ به رنگ دل‌انگیز در می‌آید و نسیم، عطر خوشایندی را می‌افشاند.
ز دست ساقی لطف تو یک پیاله بود
که نرگس افکند ازدست،جام هشیاری
هوش مصنوعی: یک پیاله از محبت و لطف تو به دستم بود که در دست نرگس افتاد و به جام هشیاری تبدیل شد.
ز صوت بلبل حکم تو یک نوا باشد
که گل به پای درآرد لباس زنگاری
هوش مصنوعی: صدای بلبل شبیه به فرمان تو است، که باعث می‌شود گل‌ها به پای او در لباس زنگاری زیبایی بپوشند.
فرو گرفت جهان را چنان مهابت تو
که هست دم زدن دشمنت به دشواری
هوش مصنوعی: عظمت و قدرت تو چنان بر جهان تأثیر گذاشته که حتی دشمن تو نیز برای بر زبان آوردن نامت به زحمت می‌افتد.
زمانه را که زغفلت به خواب در شده بود
کشید حزم تو در دیده کُحل بیداری
هوش مصنوعی: زمانه‌ای که به خاطر غفلت به خواب دویده بود، با هوشیاری و خرد تو بیدار شد.
جهان کلاه ز شادی برافکند گر تو
به هفت قبه افلاک سر فرود آری
هوش مصنوعی: اگر تو سر به آسمان‌های بلند بگذاری، جهان از شادی کلاهی را به‌سوی زمین پرتاب می‌کند.
تویی که حجت تیغ تو قاطع است بر آن
که تو به مملکت بحر و بر سزاواری
هوش مصنوعی: تو هستی که قدرت سلاح تو بر کسانی که نیازمند به سرزمین دریا و خشکی هستند، بسیار موثر و قوی است.
درین،مجال سخن نیست چرخ را هر چند
که عذر لنگ برون می برد به رهواری
هوش مصنوعی: در این فضا، جای صحبت کردن نیست، هرچند که بهانه‌ای برای بیرون آمدن از وضعیت نامناسب وجود دارد.
جهانیان به تو امروز چشم آن دارند
که زیر دامن انصافشان نگهداری
هوش مصنوعی: مردم امروز منتظر هستند که تو به انصاف و عدالت احترام بگذاری و آن را حفظ کنی.
اگر ستاره خلافی کند تو دفع کنی
وگر زمانه جفایی کند تو نگذاری
هوش مصنوعی: اگر ستاره‌ای خطایی کرد، تو آن را دفع کن و اگر زمانه به تو ظلمی کرد، تو اجازه ندهید.
کسی که در حرم عدل و رحمت تو گریخت
دگر به دست سپهر حَرونش نسپاری
هوش مصنوعی: کسی که به پناهگاه عدالت و رحمت تو پناه می‌آورد، دیگر نمی‌توانی او را به دست تقدیر و سرنوشت بسپاری.
چو پادشاه جهانی چه باشد ار نظری
ز روی لطف بر احوال بنده بگماری؟
هوش مصنوعی: اگر پادشاه جهانی یک نگاهی از روی رحمت به حال بنده‌اش بیندازد، چه چیزی می‌تواند باشد؟
به روزگار تو با این همه عزیزی فضل
روا بود چو منی در مذلت و خواری؟!
هوش مصنوعی: در روزگار تو با این همه بزرگی و مقام، آیا شایسته است که من در ذلت و خفت باشم؟
درون پرده فکرت مرا عروسانند
که زُهرَه شان به تفاخر کند پرستاری
هوش مصنوعی: در دل و ذهن من، افکار و خیالاتی زیبا و دلنواز وجود دارند که همچون عروس‌هایی درخشنده به نظر می‌رسند و این عروس‌ها self-importance یا خود را بسیار مهم و باارزش می‌بینند، مانند ستاره‌ای که در آسمان به خود می‌بالد.
بکش مؤونت احوال من به استقلال
که زشت باشد اگر خواهی از فلک یاری
هوش مصنوعی: لطفاً وضعیت من را به گونه‌ای درست و مستقل اداره کن، زیرا اگر بخواهی از آسمان کمک بگیری، این کار ناپسند خواهد بود.
بضاعت سخن من از آن نفیس ترست
که جز تو را رسد اندر جهان خریداری
هوش مصنوعی: ظرفیت و ارزش کلمات من به قدری بالاست که کسی جز تو در این دنیا ارزش خریدن آن را ندارد.
همیشه تا که جهان را عمارتی نبود
مگر به شرط نکوکاری و کم آزاری
هوش مصنوعی: در هر زمان که دنیا آباد باشد، این آبادانی تنها با نیکی و کم‌آزاری ممکن است.
بنای عمر تو معمور باد تا به ابد
که تو بنای جهان را به عدل معماری
هوش مصنوعی: عمر تو امیدوارم همیشه پررونق باشد تا همیشه ادامه پیدا کند، زیرا تو برپایی جهان را با انصاف و عدالت انجام می‌دهی.
تو را ذخیره فتحی که چون لطایف غیب
ورای عقد تصرف بود ز بسیاری
هوش مصنوعی: تو را ذخیره‌ای از پیروزی داده‌اند که مانند رازهای نهفته در عالم غیب، فراتر از قدرت تصرف دیگران است و به خاطر زیادتی و فراوانی‌اش منحصر به فرد است.