گنجور

شمارهٔ ۵۹

گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان
ماند به عرصه حرم و روضه جنان
بر هر طرف که چشم نهی جلوه ظفر
و ز هر جهت که گوش کنی مژده امان
آرام یافت در حرم امن وحش و طیر
و آسوده گشت در کنف عدل انس و جان
گردون فرو گشاد کمند از میان تیغ
و ایام بر گرفت زه از گردن کمان
ملکی چنین مقرر و حکمی چنین مطاع
دیرست تا زمانه نداد از کسی نشان
منسوخ گشت قصه کاووس و کیقباد
و افسانه شد حکایت دارا و اردوان
بالید ازین نشاط تن تخت بر زمین
بگذشت ازین نوید سر تاج از آسمان
از غصه خون گرفت چو می ظلم را جگر
وز خنده بازماند چو گل عدل را دهان
شاید که بگذرد ز پی فرخی همای
زین پس به زیر سایه چتر خدایگان
سلطان شرق و غرب قزل ارسلان که نیست
با صدمت رکابش ایام را توان
آن شاه شیر حمله که شاهین همتش
دارد فراز کنگره سدره آشیان
وقت طرب چو دست سوی جام می برد
بر هم زند ذخیره بحر دفین دکان
هنگام کین چو نیزه برافرازد از کتف
مریخ را خطر بود از صدمت سنان
شاها تو یی که حمله بأس تو بر عدو
چون بر بخیل سایه سایل بود گران
بحریست قهر تو که در او هر که غرقه شد
هرگز نیفتد از پس آن نیز برکران
برخیز و از زمانه به یکبار نسل و حرث
گر دفع فتنه را نکند تیغ تو ضمان
هر چند کور گشت عدو دید کایزدت
بگزید و کرد بر همه آفاق کامران
یا حجتی چنین که ببندد زبان چرخ
تیغ تو را رسد که بر اعدا کشد زمان
بر باد داد هیبت تو خرمن قمر
و اتش زده شکوه تو در راه ترکشان
وقتی که گم شود ز سر سرکشان خود
روزی که بگسلد ز تن پر دلان روان
وان آب منجمد که سنان است نام او
از تَفِ حمله در رگ جان ها شود روان
تو در میان لشکر چون مور بی عدد
هر یک چو مور بسته به فرمان تو میان
در تازی از کرانه چو شیران جنگ جوی
کو پال بر زمین زنی و بانگ بر زمان
آن لحظه کس ندارد پای تو جز رکاب
وان روز کس نگیرد دست تو جز عنان
بد خواه ملک را ز نهیب تو آن نفس
خون در جگر بسوزد و مغز اندر استخوان
ای خسروی که تیغ فنا را قضای بد
بر دشمنان دولت تو کرد امتحان
گر گم شود پی زحل از چرخ باک نیست
بخت تو آگه ست چه حاجت به پاسبان
گیتی طمع نداشت که تو سر درآوری
تا سایه بر سرت فکند افسر کیان
این هم تواضع است که کردی و گرنه چرخ
داند که مشتری بننازد به طیلسان
دندانه اره را هنر است ار نه تیغ را
عیبی است سخت ظاهر و عاری است بس عیان
محتاج نیست طلعت زیبای تو به تاج
شمشیر صبح را نبود حاجت فسان
تا بسترد به دست صبا دایه بهار
گرد از جبین لاله و رخسار ارغوان
گلزار دولت تو که دارد نسیم خلد
آسوده باد تا ابد از آفت خزان
جد تو سر فراز و قبول تو دستگیر
ملک تو پایدار و بقای تو جاودان

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گیتی ز فرّ دولت فرمانده جهان
ماند به عرصه حرم و روضه جنان
هوش مصنوعی: دنیا به واسطه عظمت و قدرت شاهی، به جایگاه والایی دست یافته و به مانند یک حرم و باغ بهشت می‌ماند.
بر هر طرف که چشم نهی جلوه ظفر
و ز هر جهت که گوش کنی مژده امان
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه کنی، نشانه‌های پیروزی را می‌بینی و از هر طرف که بشنوی، خبر رسیدن آرامش را می‌شنوی.
آرام یافت در حرم امن وحش و طیر
و آسوده گشت در کنف عدل انس و جان
هوش مصنوعی: او در مکانی امن و آرامش بخش که مملو از حیات وحش و پرندگان است، احساس آرامش کرد و در سایه‌ی عدالت و محبت، آسوده خاطر شد.
گردون فرو گشاد کمند از میان تیغ
و ایام بر گرفت زه از گردن کمان
هوش مصنوعی: آسمان دام خود را از میان تیغ و زمان باز کرد و تیر را از گردن کمان برداشت.
ملکی چنین مقرر و حکمی چنین مطاع
دیرست تا زمانه نداد از کسی نشان
هوش مصنوعی: این ملک و فرمانی چنین معتبر و مؤثر تا زمانی به کسی داده نشده که نشانه‌ای از او باشد.
منسوخ گشت قصه کاووس و کیقباد
و افسانه شد حکایت دارا و اردوان
هوش مصنوعی: داستان‌های کاووس و کیقباد به فراموشی سپرده شده و روایت دارا و اردوان به افسانه تبدیل شده است.
بالید ازین نشاط تن تخت بر زمین
بگذشت ازین نوید سر تاج از آسمان
هوش مصنوعی: از شادی و شادابی، تختی بر زمین قرار گرفت و به واسطه این بشارت، تاجی از آسمان فرود آمد.
از غصه خون گرفت چو می ظلم را جگر
وز خنده بازماند چو گل عدل را دهان
هوش مصنوعی: با ناراحتی از ظلمی که دیده است، قلبش به شدت درد می‌کند و از زیبایی و خوشحالی که باید احساس کند، دور مانده است.
شاید که بگذرد ز پی فرخی همای
زین پس به زیر سایه چتر خدایگان
هوش مصنوعی: شاید که پرنده‌ی خوشبختی از پی زندگی خوب بگذرد و از این پس تحت حمایت و سایه‌ی خداوند قرار گیرد.
سلطان شرق و غرب قزل ارسلان که نیست
با صدمت رکابش ایام را توان
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ شرق و غرب، قزل ارسلان، به قدری قدرتمند و با نفوذ است که با یک ضربه از زانوی او، زمان تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
آن شاه شیر حمله که شاهین همتش
دارد فراز کنگره سدره آشیان
هوش مصنوعی: آن پادشاه دلاور که شهامت و bravery شاهین را دارد، در اوج کنگره سدره، منزلگاه خود را بنا کرده است.
وقت طرب چو دست سوی جام می برد
بر هم زند ذخیره بحر دفین دکان
هوش مصنوعی: زمانی که شاد و خوشحال هستی و دستت به سمت جام شراب می‌رود، گرما و طراوت احساسات عمیق و پنهانی را به وجود می‌آورد که مانند گنجی در دل دریا است.
هنگام کین چو نیزه برافرازد از کتف
مریخ را خطر بود از صدمت سنان
هوش مصنوعی: زمانی که جنگ آغاز می‌شود و نیزه‌ای به سمت آسمان بلند می‌شود، مریخ که نمایانگر جنگ و منازعه است، از خطر اصابت این تیر هراسان می‌شود.
شاها تو یی که حمله بأس تو بر عدو
چون بر بخیل سایه سایل بود گران
هوش مصنوعی: ای شاه، تو آنقدر قوی و توانا هستی که حمله‌ی تو به دشمنان بر اثر قدرت و شدت آن، مانند سایه‌ای سنگین بر بر انسان بخیلی می‌افتد.
بحریست قهر تو که در او هر که غرقه شد
هرگز نیفتد از پس آن نیز برکران
هوش مصنوعی: قهر تو مانند دریا است و هر کس که در آن غرق شود، نمی‌تواند از آن به ساحل برگردد.
برخیز و از زمانه به یکبار نسل و حرث
گر دفع فتنه را نکند تیغ تو ضمان
هوش مصنوعی: به پا خیز و اگر می‌خواهی نسل و مایحتاج خود را حفظ کنی، باید از فتنه‌های زمانه دفاع کنی؛ چرا که اگر تیغ تو نتواند مانع این فتنه‌ها شود، هیچ چیزی تضمین نخواهد بود.
هر چند کور گشت عدو دید کایزدت
بگزید و کرد بر همه آفاق کامران
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دشمن نابینا شد، اما دید که خداوند تو را انتخاب کرده و بر تمام جهان موفق و پیروز شده‌ای.
یا حجتی چنین که ببندد زبان چرخ
تیغ تو را رسد که بر اعدا کشد زمان
هوش مصنوعی: اگر حجت تو چنین باشد که زبان زمان را ببندد، تیغ تو به دشمنانت می‌رسد و زمان آنها را خواهد برید.
بر باد داد هیبت تو خرمن قمر
و اتش زده شکوه تو در راه ترکشان
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی تو همچون ماه در آسمان پخش شده و در دل ترک‌ها آتش به پا کرده است.
وقتی که گم شود ز سر سرکشان خود
روزی که بگسلد ز تن پر دلان روان
هوش مصنوعی: زمانی که سرکش‌ها از یاد بروند، روزی خواهد آمد که دل‌های شجاع از جسم‌هایشان جدا شوند.
وان آب منجمد که سنان است نام او
از تَفِ حمله در رگ جان ها شود روان
هوش مصنوعی: این آب یخ‌زده که به نام سنان شناخته می‌شود، وقتی به جریان در می‌آید، به مانند شلاقی بر جان‌ها اثر می‌گذارد.
تو در میان لشکر چون مور بی عدد
هر یک چو مور بسته به فرمان تو میان
هوش مصنوعی: تو در میان لشکر مانند یک مور بی‌شماری و هر یک از آن‌ها نیز همچون موری هستند که به فرمان تو عمل می‌کنند.
در تازی از کرانه چو شیران جنگ جوی
کو پال بر زمین زنی و بانگ بر زمان
هوش مصنوعی: در میان کوه‌ها و دشت‌ها، مانند شیران جنگاور، با قدرت و استقامت به جلو می‌روی و در زمین ضربه می‌زنی و بر زمان فریاد می‌زنی.
آن لحظه کس ندارد پای تو جز رکاب
وان روز کس نگیرد دست تو جز عنان
هوش مصنوعی: در آن لحظه کسی جز رکاب تو را نگرفته است و در آن روز کسی جز افسارت را در دست نخواهد داشت.
بد خواه ملک را ز نهیب تو آن نفس
خون در جگر بسوزد و مغز اندر استخوان
هوش مصنوعی: بدخواهان کشور از صدای تو دچار رنج و عذاب می‌شوند، به‌گونه‌ای که درد آنها در دلشان شعله‌ور می‌شود و در وجودشان احساس شکنندگی می‌کنند.
ای خسروی که تیغ فنا را قضای بد
بر دشمنان دولت تو کرد امتحان
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که سرنوشت بد، دشمنان سرزمین تو را با تیغ فنا آزمایش کرد.
گر گم شود پی زحل از چرخ باک نیست
بخت تو آگه ست چه حاجت به پاسبان
هوش مصنوعی: اگر راه زحل از آسمان گم شود، نگران نباش؛ زیرا بخت تو آگاه است و نیازی به نگهبان ندارد.
گیتی طمع نداشت که تو سر درآوری
تا سایه بر سرت فکند افسر کیان
هوش مصنوعی: دنیا هیچ امیدی نداشت که تو به عرصه ظهور بیایی و تاج پادشاهی بر سر تو بیفکند.
این هم تواضع است که کردی و گرنه چرخ
داند که مشتری بننازد به طیلسان
هوش مصنوعی: این رفتار تو نشان‌دهنده تواضع است، زیرا در واقع دنیا می‌داند که مشتری نمی‌تواند به ظاهری که دارد مغرور باشد.
دندانه اره را هنر است ار نه تیغ را
عیبی است سخت ظاهر و عاری است بس عیان
هوش مصنوعی: اره با دندانه‌هایش می‌تواند کار کند و مهارت دارد، اما تیغ اگر عیب داشته باشد، نقص آن به‌وضوح دیده می‌شود و بر همه آشکار است.
محتاج نیست طلعت زیبای تو به تاج
شمشیر صبح را نبود حاجت فسان
هوش مصنوعی: نیازی به تاج و تخت برای زیبایی چهره تو نیست، زیرا صبح خود به تنهایی داستانی جذاب و دل‌انگیز دارد.
تا بسترد به دست صبا دایه بهار
گرد از جبین لاله و رخسار ارغوان
هوش مصنوعی: باد صبا با نرمی بهار را به خواب می‌برد و بر روی چهره‌های گلابی و ارغوانی گل‌ها می‌نشاند.
گلزار دولت تو که دارد نسیم خلد
آسوده باد تا ابد از آفت خزان
هوش مصنوعی: باغ خوشبختی تو همیشه زیر نسیم ملایم بهشت است و تا همیشه از خشکی و آسیب فصل پاییز در امان خواهد بود.
جد تو سر فراز و قبول تو دستگیر
ملک تو پایدار و بقای تو جاودان
هوش مصنوعی: اجداد تو با افتخار و عظمت هستند و حمایت تو قوی و موثر است. کشور تو استوار و تداوم وجود تو همیشگی و پایدار خواهد بود.