گنجور

شمارهٔ ۸

به هنگامِ سیه‌روزی عَلَم کن قَدِّ مردی را
ز خونِ سرخ‌فامِ خود بشوی این رنگِ زردی را
نصیبِ مردمِ دانا به جز خونِ جگر نَبوَد
در آن کشور که خلقش کرده عادت هرزه‌گردی را
ز لیدرهای جمعیت ندیدم غیر خودخواهی
از آن با جبر کردم اختیار اقدامِ فردی را
کنون تازم چنان بر این مبارزهای نالایق
که تا بیرون کنند از سر هوای هم‌نبردی را
شبی کز سوزِ دل شد برقِ آهم آسمان‌پیما
چو بختِ خود سیه کردم، سپهرِ لاجوردی را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هنگامِ سیه‌روزی عَلَم کن قَدِّ مردی را
ز خونِ سرخ‌فامِ خود بشوی این رنگِ زردی را
هوش مصنوعی: زمانی که در روزگار سختی و ناامیدی هستی، باید علم و پرچم خود را برافراشته کنی و با خون خود، نماد مردانگی و شجاعت را زنده نگه‌داری تا رنگ زردی که نشان‌دهنده ضعف و پژمردگی است، از بین برود.
نصیبِ مردمِ دانا به جز خونِ جگر نَبوَد
در آن کشور که خلقش کرده عادت هرزه‌گردی را
هوش مصنوعی: در کشوری که مردمش به بی‌خود‌گردی عادت کرده‌اند، سهم افراد دانا چیزی جز رنج و زحمت نخواهد بود.
ز لیدرهای جمعیت ندیدم غیر خودخواهی
از آن با جبر کردم اختیار اقدامِ فردی را
هوش مصنوعی: از رهبرهای جمعیت هیچ غیر خودخواهی ندیدم و به همین دلیل، با وجود فشار و اجبار، تصمیم به اقدام فردی گرفتم.
کنون تازم چنان بر این مبارزهای نالایق
که تا بیرون کنند از سر هوای هم‌نبردی را
هوش مصنوعی: اکنون با تمام قوا به مبارزه با این دشمنان ناتوان می‌روم تا آنها را وادار کنم که آرزوی نبرد با من را از سر بیرون کنند.
شبی کز سوزِ دل شد برقِ آهم آسمان‌پیما
چو بختِ خود سیه کردم، سپهرِ لاجوردی را
هوش مصنوعی: شبی که به خاطر دل‌سوزی‌ام آهم به حدی بلند شد که مثل یک آتش‌بازی به آسمان رفت، سرنوشت خود را تیره و تار کردم، و آسمان آبی را هم تحت تأثیر قرار دادم.