شمارهٔ ۷
ز بس ای دیده سر کردی شبِ غم اشکباری را
به روزِ خویش بنشاندی من و ابرِ بهاری را
گدا و بینوا و پاکباز و مُفلِس و مِسکین
ندارد کس چو من سرمایهٔ بیاعتباری را
چرا چون نافهٔ آهو نگردد خونِ دل دانا
در آن کشور که پُشک ارزان کند مُشکِ تتاری را
غِنا با پافشاری کرد ایجادِ تهیدستی
خدا ویران نماید خانهٔ سرمایهداری را
وکالت چون وزارت شد ردیفِ نامِ اشرافی
چه خوب آموختند این قوم علمِ خرسواری را
ز جورِ کارفرما کارگر آن سان به خود لرزد
که گردد روبهرو کبکِ دری بازِ شکاری را
ز بس بیآفتابِ عارِضت شب را سحر کردم
ز من آموخت اختر، شیوهٔ شبزندهداری را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز بس ای دیده سر کردی شبِ غم اشکباری را
به روزِ خویش بنشاندی من و ابرِ بهاری را
هوش مصنوعی: ای چشم من، به قدری در شب غم اشک ریختی و گریه کردی که روزهای زندگیام را با این اندوه پر کردی و بهار خوشحالی را مانند ابر در آسمان تبدیل به باران غم کردی.
گدا و بینوا و پاکباز و مُفلِس و مِسکین
ندارد کس چو من سرمایهٔ بیاعتباری را
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من سرمایهای بیارزش ندارد. من گدا، بینوایی، پاکباز، بیپول و بیچیز هستم.
چرا چون نافهٔ آهو نگردد خونِ دل دانا
در آن کشور که پُشک ارزان کند مُشکِ تتاری را
هوش مصنوعی: چرا دلهای آگاه و با احساس در کشوری که اسانس گرانبها را ارزان میفروشند، خون خود را به دل خواهند آورد؟
غِنا با پافشاری کرد ایجادِ تهیدستی
خدا ویران نماید خانهٔ سرمایهداری را
هوش مصنوعی: با تلاش و اصرار برای ثروت و آوازه، خالی بودن دست خدا میتواند به نابودی ویرانگر خانههای مرفه و ثروتمند منجر شود.
وکالت چون وزارت شد ردیفِ نامِ اشرافی
چه خوب آموختند این قوم علمِ خرسواری را
هوش مصنوعی: وکالت به مانند وزارت به طبقه اشراف تعلق گرفت و این گروه خیلی خوب فنون و راههای مدیریتی و سیاسی را آموختهاند.
ز جورِ کارفرما کارگر آن سان به خود لرزد
که گردد روبهرو کبکِ دری بازِ شکاری را
هوش مصنوعی: کارگر از ظلم و فشار کارفرما به شدت لرزه بر اندامش میافتد، به طوری که مانند کبک دری میشود که در برابر شکارچی قرار گرفته است.
ز بس بیآفتابِ عارِضت شب را سحر کردم
ز من آموخت اختر، شیوهٔ شبزندهداری را
هوش مصنوعی: به خاطر نبودن تو و دوریات، شب را به صبح تبدیل کردم. ستاره به من آموزش داد چگونه شب را بیدار بگذرانم.