شمارهٔ ۵
گر که تأمین شود از دستِ غم آزادیِ ما
میرود تا به فلک هلهلهٔ شادیِ ما
ما از آن خانهخرابیم که معمارِ دو دل
نیست یک لحظه در اندیشهٔ آبادیِ ما
بس که جان را به رَهِ عشق تو شیرین دادیم
تیشه خون میخورد از حسرتِ فرهادیِ ما
داد از دستِ جفای تو که با خیرهسری
کرد پامالِ ستم مدفنِ اجدادیِ ما
آنچنان شُهره به شاگردیِ عشقِ تو شدیم
که جنون سرخطِ زر داد به استادیِ ما
فرخی دادِ سخندانی از آن داد که کرد
در غزل بندگیِ طبعِ خدادادیِ ما
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.