گنجور

شمارهٔ ۴۴

در غمت کاری که آه آتشینم کرده است
آنقدر دانم که خاکسترنشینم کرده است
دولت وصل تو شیرین‌لب به رغم آسمان
با گدایی خسرو روی زمینم کرده است
تا برون آرم دمار از آن گروه ماردوش
تربیت همدوش پور آبتینم کرده است
خاک کوی آن بهشتی‌طلعت غلمان‌سرشت
بی‌نیاز از کوثر و خلد برینم کرده است
سوختم از دست غم پا تا به سر در راه عشق
چند گویم آنچنان یا این چنینم کرده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در غمت کاری که آه آتشینم کرده است
آنقدر دانم که خاکسترنشینم کرده است
هوش مصنوعی: در غم تو، آنقدر دلم آتش گرفته که فقط می‌دانم به خاکستر زندگی‌ام تبدیل شده‌ام.
دولت وصل تو شیرین‌لب به رغم آسمان
با گدایی خسرو روی زمینم کرده است
هوش مصنوعی: دوستی و نزدیکی تو برایم بسیار خوشایند است، حتی اگر آسمان بخواهد مانع شود، زیرا من در زمین به نزدیکی تو مانند یک گدا بر روی تخت شاهی احساس می‌کنم.
تا برون آرم دمار از آن گروه ماردوش
تربیت همدوش پور آبتینم کرده است
هوش مصنوعی: من به زودی تمام قدرت و نیروی خود را صرف خواهم کرد تا بر آن دسته از افراد ظالم و بی‌رحم غلبه کنم، زیرا من از نسل بزرگ و با اصالتی هستم که به من این قدرت را داده‌اند.
خاک کوی آن بهشتی‌طلعت غلمان‌سرشت
بی‌نیاز از کوثر و خلد برینم کرده است
هوش مصنوعی: خاک محل زندگی آن معشوق زیبا و دلربا برایم به قدری ارزشمند است که نیاز به بهشت و آب حیات را از بین برده است.
سوختم از دست غم پا تا به سر در راه عشق
چند گویم آنچنان یا این چنینم کرده است
هوش مصنوعی: از غم عشق به شدت وحشت‌زده و مضطرب شده‌ام. در این مسیر عشق، هر چه بگویم کم است؛ حالتی که در آنم، نه مثل این است و نه مثل آن، به واقع متفاوت و دردناک است.