گنجور

شمارهٔ ۳۵

دل زارم که عمرش جز دمی نیست
دمی بی یاد روی همدمی نیست
بیاد همدم این یکدم تو خوش باش
که این دم هم دمی هست و دمی نیست
در این عالم خوشم با عالم عشق
که در عالم به از این عالمی نیست
ندارد صبح عیدی دور گردون
که پیش آهنگ شام ماتمی نیست
بسی ناگفتنی ها دارم اما
نمی گویم به کس چون محرمی نیست
فشاندم بسکه خون از چشمه چشم
به چشم خون فشان دیگر نمی نیست
به تیغم چون زدی تیغ دگر زن
که جز این زخم ما را مرهمی نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل زارم که عمرش جز دمی نیست
دمی بی یاد روی همدمی نیست
هوش مصنوعی: دل زار و خسته‌ام به قدری بی‌خبر و بی‌رمق است که زمان زندگی‌اش فقط یک لحظه بیش نیست و در این لحظه هیچ یاد و خاطره‌ای از چهره‌ی همدمی ندارد.
بیاد همدم این یکدم تو خوش باش
که این دم هم دمی هست و دمی نیست
هوش مصنوعی: به یاد همراهی که در این لحظه داری، خوشحال باش، زیرا این لحظه هم زمانی است که هست و هم زمانی است که نیست.
در این عالم خوشم با عالم عشق
که در عالم به از این عالمی نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا من از عشق و حال آن بسیار خوشحال و راضی‌ام، زیرا هیچ چیز در این عالم به اندازه‌ی عشق و زیبایی آن ارزشمند نیست.
ندارد صبح عیدی دور گردون
که پیش آهنگ شام ماتمی نیست
هوش مصنوعی: صبح عید، زیبایی و شادی ندارد، چون در پس آن، شب غم و ماتم وجود دارد.
بسی ناگفتنی ها دارم اما
نمی گویم به کس چون محرمی نیست
هوش مصنوعی: خیلی چیزها در دل دارم که نمی‌توانم بگویم، زیرا کسی که از این رازها باخبر باشد، وجود ندارد.
فشاندم بسکه خون از چشمه چشم
به چشم خون فشان دیگر نمی نیست
هوش مصنوعی: من چنان اشک ریختم که گویا چشمه‌ای از چشمم می‌جوشد و دیگر نمی‌توانم بیشتر از این گریه کنم.
به تیغم چون زدی تیغ دگر زن
که جز این زخم ما را مرهمی نیست
هوش مصنوعی: هرگاه که با تیغ من به کسی ضربه زدی، دوباره به او ضربه بزن، چون جز این زخم و درد، برای ما هیچ درمان و تسکینی وجود ندارد.