گنجور

شمارهٔ ۲۱

زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را
که به عالم ندهم عالم مدهوشی را
بایدش سوخت به هر جمع سراپا چون شمع
هر که از دست دهد شیوه خاموشی را
زندگی بی تو مرا ساخت چنان از جان سیر
که طلب می کنم از مرگ هم آغوشی را
آنکه تا دوش جگر گوشه ناپاکی بود
دارد امروز به پاکان سر همدوشی را
وای بر حافظه ما که ز طفلی همگی
کرده از حفظ الفبای فراموشی را
فرخی گرچه گنهکار و خطاپیشه بود
دارد از لطف تو امید خطاپوشی را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زاهدا چند کنی منع قدح نوشی را
که به عالم ندهم عالم مدهوشی را
هوش مصنوعی: ای زاهد، چرا از نوشیدن شراب جلوگیری می‌کنی؟ زیرا من هیچ چیز در این دنیا را با حالت سرمستی و شگفتی که از عالم شراب به دست می‌آورم، عوض نمی‌کنم.
بایدش سوخت به هر جمع سراپا چون شمع
هر که از دست دهد شیوه خاموشی را
هوش مصنوعی: هر کسی که اصول خاموشی را فراموش کند و از خود سر و صدایی به راه بیندازد، باید بداند که همچنان که یک شمع در جمع می‌سوزد و نوری می‌افشاند، او نیز باید با تمام وجود به حس و حال جمع احترام بگذارد و به نوعی خود را فدای آن کند.
زندگی بی تو مرا ساخت چنان از جان سیر
که طلب می کنم از مرگ هم آغوشی را
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو به حدّی مرا خسته کرده که حتی از مرگ هم خواهش می‌کنم تا با من بیفتد.
آنکه تا دوش جگر گوشه ناپاکی بود
دارد امروز به پاکان سر همدوشی را
هوش مصنوعی: کسی که دیروز با قلب و روح ناپاک خود در کنار محبوبان و پاکان بود، اکنون در کنار آنان قرار گرفته و همدوش آنها است.
وای بر حافظه ما که ز طفلی همگی
کرده از حفظ الفبای فراموشی را
هوش مصنوعی: وای بر ذهن ما که از دوران کودکی فقط الفبای فراموشی را یاد گرفته‌ایم.
فرخی گرچه گنهکار و خطاپیشه بود
دارد از لطف تو امید خطاپوشی را
هوش مصنوعی: فرخی هرچند که انسان گناهکار و خطاکاری است، اما از مهربانی و فضل تو امید دارد که خطاهایش را ببخشی.