گنجور

شمارهٔ ۱۳۰

شوریده دل به سینه به عنوانِ کارگر
شورید و گفت جانِ من و جانِ کارگر
شاه و گدا فقیر و غنی کیست آنکه نیست
محتاج زرع زارع و مهمان کارگر
سرمایه‌دار از سرِ خوان رانَدَش ز جور
با آنکه هست ریزه‌خورِ خوان کارگر
در خز خزیده خواجه، کجا آیَدَش به یاد
پای برهنه، پیکرِ عریان کارگر
با آنکه گنج‌ها بَرَد از دست‌رنج وی
پامال می‌کند سر و سامان کارگر
آتش به جان او مزن از باد کبر و عجب
ای آنکه همچو آب خوری نان کارگر
ترسم که خانه‌ات شود ای محتشم خراب
از سیل اشک دیده گریان کارگر
یا کاخ رفعت تو بسوزد ز نار قهر
از برق آه سینه سوزان کارگر
کی آن غنی که جمع بود خاطرش مدام
رحم آورد به حال پریشان کارگر
ای دل فدای کلبه بی‌سقف بذرکار
وی جان‌نثار خانه ویران کارگر

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شوریده دل به سینه به عنوانِ کارگر
شورید و گفت جانِ من و جانِ کارگر
هوش مصنوعی: دل‌های پریشان و خسته به کارگری مشغول شدند و با صدایی سرشار از درد و محبت گفتند: جان من و جان کارگر.
شاه و گدا فقیر و غنی کیست آنکه نیست
محتاج زرع زارع و مهمان کارگر
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ‌کس نمی‌تواند به راحتی از نیازمندی‌های زندگی رها باشد. حتی شاهان و ثروتمندان هم به نوعی به زحمت و تلاش دیگران نیاز دارند. همه بنا بر شرایط و نیازهای خود به یکدیگر وابسته‌اند، پس در واقع همه ما در یک فضای مشترک از نیاز و وابستگی زندگی می‌کنیم.
سرمایه‌دار از سرِ خوان رانَدَش ز جور
با آنکه هست ریزه‌خورِ خوان کارگر
هوش مصنوعی: سرمایه‌دار از سر سفره‌اش کارگر را به خاطر سختی‌ها و ظلم‌هایی که به او می‌کند، می‌رانَد، با اینکه خود او نیز از crumbs آن سفره استفاده می‌کند.
در خز خزیده خواجه، کجا آیَدَش به یاد
پای برهنه، پیکرِ عریان کارگر
هوش مصنوعی: در حال حاضر، خواجه در زندگی مرفه و بدون دغدغه خود غرق شده است و فراموش کرده که کارگرانی هستند که با پای برهنه و بدن عریان، سختی‌ها و فقر را تحمل می‌کنند. زندگی او تماماً دنیایی از تجمل و راحتی است و هیچ آگاهی از درد و رنج آن‌ها ندارد.
با آنکه گنج‌ها بَرَد از دست‌رنج وی
پامال می‌کند سر و سامان کارگر
هوش مصنوعی: اگرچه سخت‌کوشی و تلاش او می‌تواند ثروت‌های زیادی به دست آورد، اما گاهی این ثروت‌ها به سادگی نابود می‌شوند و زحمات او زیر پا گذاشته می‌شود.
آتش به جان او مزن از باد کبر و عجب
ای آنکه همچو آب خوری نان کارگر
هوش مصنوعی: ای کسی که با بزرگ‌منشی و خودبزرگ‌بینی، نباید برای دیگری مشکلاتی به وجود بیاوری. مانند کسی نباش که تنها به فکر خود است و به سختی‌های دیگران توجهی ندارد.
ترسم که خانه‌ات شود ای محتشم خراب
از سیل اشک دیده گریان کارگر
هوش مصنوعی: مبادا که در اثر اشک‌های فراوانی که از چشمانم می‌ریزد، خانه‌ات ویران شود، ای محتشم.
یا کاخ رفعت تو بسوزد ز نار قهر
از برق آه سینه سوزان کارگر
هوش مصنوعی: شاید کاخ باشکوه تو به خاطر خشم و درد کارگران، شعله‌ور شود و بسوزد.
کی آن غنی که جمع بود خاطرش مدام
رحم آورد به حال پریشان کارگر
هوش مصنوعی: کیست آن انسان ثروتمند و با بزرگی که همیشه توجهش به دیگران بوده و به حال کسانی که در سختی و مشکل هستند، دلسوزی کرده و رحم می‌آورد؟
ای دل فدای کلبه بی‌سقف بذرکار
وی جان‌نثار خانه ویران کارگر
هوش مصنوعی: ای دل، جانم را فدای کلبه‌ای کن که سقفی ندارد و متعلق به کشاورز است. من جانم را برای خانه‌ای ویران که متعلق به کارگری است، نثار می‌کنم.