شمارهٔ ۱۲۸
شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود
گر مرا چنگی به دل میزد نوای چنگ بود
نیست تنها غنچه در گلزار گیتی تنگدل
هر که را در این چمن دیدم چو من دلتنگ بود
گر ز آزادی بود آبادی روی زمین
پس چرا بیبهره از آن کشور هوشنگ بود
نوشدارو شد برای نامداران مرگ سرخ
بس که در این شهر ننگین زندگانی تنگ بود
بس که دلخون گشتم از نیرنگ یاران دورنگ
دوست دارم هر که را در دشمنی یکرنگ بود
بیسر و پایی که داد از دست او بر چرخ رفت
کی سزاوار نگین و درخور اورنگ بود
شاه و شیخ و شحنه درس یک مدرس خواندهاند
قیل و قال و جنگشان هم از ره نیرنگ بود
برندارم دست و با سر میروم این راه را
تا نگویی فرخی را پای کوشش لنگ بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب که دل با روزگار تار خود در جنگ بود
گر مرا چنگی به دل میزد نوای چنگ بود
هوش مصنوعی: در شب که دل درگیر مشکلات و مشغلههای زندگی بود، اگر احساس خاصی به من دست میداد، صدایی مانند صدای چنگ به وجود میآمد.
نیست تنها غنچه در گلزار گیتی تنگدل
هر که را در این چمن دیدم چو من دلتنگ بود
هوش مصنوعی: در باغ جهان تنها غنچهای نیست، هر کسی که در این باغ دیدم دلش همچون من پژمرده و ناراحت بود.
گر ز آزادی بود آبادی روی زمین
پس چرا بیبهره از آن کشور هوشنگ بود
هوش مصنوعی: اگر آزادی باعث آبادانی روی زمین است، پس چرا کشور هوشنگ از آن بیبهره بود؟
نوشدارو شد برای نامداران مرگ سرخ
بس که در این شهر ننگین زندگانی تنگ بود
هوش مصنوعی: نوشدارو برای مردان بزرگ به تأخیر افتاده است، زیرا زندگی در این شهر پر از ننگ بسیار سخت و دشوار بوده است.
بس که دلخون گشتم از نیرنگ یاران دورنگ
دوست دارم هر که را در دشمنی یکرنگ بود
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری در دوستی و نیرنگی که از دوستان دوزیست دیدم، به هر کسی که در دشمنی صادق و بیریا باشد، احترام میگذارم و او را دوست دارم.
بیسر و پایی که داد از دست او بر چرخ رفت
کی سزاوار نگین و درخور اورنگ بود
هوش مصنوعی: کسی که بیتعادل و بیپایه است، چگونه میتواند لایق جایگاهی باارزش و زینت باشد؟ در واقع، ارزش و اعتبار او به خاطر وضعیتش از بین رفته است.
شاه و شیخ و شحنه درس یک مدرس خواندهاند
قیل و قال و جنگشان هم از ره نیرنگ بود
هوش مصنوعی: پادشاه، روحانی و فرمانده همه در یک مکتب آموختهاند و درگیریهای آنها هم از طریق فریب و نیرنگ بوده است.
برندارم دست و با سر میروم این راه را
تا نگویی فرخی را پای کوشش لنگ بود
هوش مصنوعی: من دستانم را نمیزنم و با سر خود این مسیر را ادامه میدهم تا اینکه نگوئی فرخی در تلاشش ناتوان بود.
حاشیه ها
1402/09/02 13:12
کژدم
به جز در این یک بیت، همه واژههای به کار رفته در دیگر بیتها همگی پارسی سرهاند.
1404/02/17 16:05
علی ا.م
آری درس یک مدرس خواندهاند