شمارهٔ ۱۱۵
آن غنچه که نشکفت ز حسرت دل ما بود
وان عقده که نگشود ز غم مشکل ما بود
مجنون که به دیوانه گری شهره شهر است
در دشت جنون همسفر عاقل ما بود
گر دامن دل رنگ نبود از اثر خون
معلوم نمی شد دل ما قاتل ما بود
سرسبز نگردید هر آن دانه که کشتیم
پا بسته آفت زدگی حاصل ما بود
دردانه مه بود و جگر گوشه خورشید
این شمع شب افروز که در محفل ما بود
این سر که به دست غم هجر تو سپردیم
در پای غمت هدیه ناقابل ما بود
از راه صنم پی به صمد بردم و دیدم
مستوره آئینه حق باطل ما بود
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن غنچه که نشکفت ز حسرت دل ما بود
وان عقده که نگشود ز غم مشکل ما بود
هوش مصنوعی: غنچهای که هرگز شکوفا نشد، آرزوی دل ما را برآورده نکرد و مشکل ما را حل نکرد.
مجنون که به دیوانه گری شهره شهر است
در دشت جنون همسفر عاقل ما بود
هوش مصنوعی: مجنون، که به عنوان فردی دیوانه و شناخته شده در شهر معروف است، در دشت جنون همراه عاقل ما بود.
گر دامن دل رنگ نبود از اثر خون
معلوم نمی شد دل ما قاتل ما بود
هوش مصنوعی: اگر دامن دل به رنگ خون نمیبود، هیچکس متوجه نمیشد که دل ما چقدر از عشق و درد رنج میبرد. در واقع، دل ما خود علت مشکلات و غمهایش است.
سرسبز نگردید هر آن دانه که کشتیم
پا بسته آفت زدگی حاصل ما بود
هوش مصنوعی: هر دانهای که میکاریم، همیشه سبز نمیشود و گاهی به دلیل آفتها و مشکلات دیگر، زحمتهایمان نتیجه لازم را نمیدهد.
دردانه مه بود و جگر گوشه خورشید
این شمع شب افروز که در محفل ما بود
هوش مصنوعی: این شمع روشنایی بخش که در جمع ما بود، همچون گل گرانبهایی از ماه و فرزند دلفریب خورشید است.
این سر که به دست غم هجر تو سپردیم
در پای غمت هدیه ناقابل ما بود
هوش مصنوعی: این سر که به خاطر ناراحتی ناشی از دوری تو دادهایم، در واقع به عنوان هدیهای ناچیز برای غم تو محسوب میشود.
از راه صنم پی به صمد بردم و دیدم
مستوره آئینه حق باطل ما بود
هوش مصنوعی: از طریق این معشوق به حقیقت و معانی عمیقتری رسیدم و متوجه شدم که تصویر واقعی حق، همان چیزی است که در باطلهای ما نهفته است.