گنجور

شمارهٔ ۱۱۳

رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد
یا آنکه ز جان‌بازی اندیشه نباید کرد
سودی نبری از عشق گر جرأت شیرت نیست
آسوده گذر هرگز زین پیشه نباید کرد
گر آبِ رَزَت باید ای مالکِ بی‌انصاف
خون دل دهقان را در شیشه نباید کرد
در سایه استبداد پژمرده شد آزادی
این گلبن نورس را بی‌ریشه نباید کرد
با داس و چکش کن محو، این خسروی ایوان را
چون کوهکنی هر روز با تیشه نباید کرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد
یا آنکه ز جان‌بازی اندیشه نباید کرد
هوش مصنوعی: برای دستیابی به آزادی، یا باید خود را به کار یا پیشه معطوف کنی، یا اینکه باید آماده جانفشانی و از خودگذشتگی باشی.
سودی نبری از عشق گر جرأت شیرت نیست
آسوده گذر هرگز زین پیشه نباید کرد
هوش مصنوعی: اگر شجاعت و قدرت لازم برای عشق ورزیدن را نداری، بهتر است از عاشق شدن پرهیز کنی و با آرامش از این مسیر عبور نکن.
گر آبِ رَزَت باید ای مالکِ بی‌انصاف
خون دل دهقان را در شیشه نباید کرد
هوش مصنوعی: اگر تو که مالک هستی، نیاز به آب زراعی داری، نباید خون دل کشاورز را در شیشه نگه‌داری.
در سایه استبداد پژمرده شد آزادی
این گلبن نورس را بی‌ریشه نباید کرد
هوش مصنوعی: در زیر فشار و سیطره استبداد، آزادی این گل تازه‌روی پژمرده شده است و نباید این گل را از ریشه‌اش جدا کرد.
با داس و چکش کن محو، این خسروی ایوان را
چون کوهکنی هر روز با تیشه نباید کرد
هوش مصنوعی: با دقت و احتیاط باید به کار و سازندگی بپردازیم و از تخریب و خرابکاری پرهیز کنیم. هر روز نمی‌توان به خرابی و ویرانی مشغول بود، باید تلاش کنیم که چیزی را بسازیم و حفظ کنیم.

حاشیه ها

1404/04/08 18:07
بهروز صفاییان حقیقی

بیت دوم بیشه هست که کنام شیران است 

ادیب نیشابوری شعری دارد 

همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما 

کوه ما سینه ما ناخن ما تیشه ما 

عشق شیریست قوی پنجه و می‌گوید فاش 

هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ما

1404/04/08 19:07
بهروز صفاییان حقیقی

بهره یک جرعه می منت ساقی نکشیم

اشک ما باده ما دیده ما شیشه ما

شور شیرین زبس آراست ره جلوه گری 

همه فرهاد تراود ز رگ و ریشه ما