گنجور

شمارهٔ ۱۰۹

گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند
در انتظار ناجی فریادرس بماند
هرکس ببرد گوی ز میدان افتخار
جز فارس را که فارس همت فرس بماند
دل می‌تپد به سینه تنگم ز سوز عشق
چون مرغ بی‌پری که به کنج قفس بماند
در انتظار یار سفر کرده سال‌هاست
چشمم به راه و گوش به بانگ جرس بماند
مفتی شراب خورد و صراحی شکست و رفت
مطرب غنا نخواند و به چنگ عسس بماند
هر گل شکفت و رفت به باد از جفای چرخ
اما برای خستن دل، خار و خس بماند
در شاهراه علم که اصل سعادت است
هرکس نرفت پیش ز مقصود پس بماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند
در انتظار ناجی فریادرس بماند
هوش مصنوعی: اگر از عمر من فقط یک نفس باقی بماند، در انتظار نجات‌دهنده‌ای که به فریادم برسد، آن را صرف می‌کنم.
هرکس ببرد گوی ز میدان افتخار
جز فارس را که فارس همت فرس بماند
هوش مصنوعی: هرکسی که در میدان افتخار پیروز شود، جز فارس، باید بداند که فارس همواره به یاد قهرمانی‌ها و افتخارهای خود می‌ماند.
دل می‌تپد به سینه تنگم ز سوز عشق
چون مرغ بی‌پری که به کنج قفس بماند
هوش مصنوعی: دل من به شدت در سینه‌ام می‌تپد و از سوز عشق می‌سوزد، مانند پرنده‌ای که بدون پر در گوشه‌ای از قفس در captivity مانده باشد.
در انتظار یار سفر کرده سال‌هاست
چشمم به راه و گوش به بانگ جرس بماند
هوش مصنوعی: سال‌هاست که برای بازگشت یار سفر کرده‌ام چشم به راه و گوش به صدای زنگ جرس منتظرم.
مفتی شراب خورد و صراحی شکست و رفت
مطرب غنا نخواند و به چنگ عسس بماند
هوش مصنوعی: فقیه شراب نوشید و ظرف آن را شکست و رفت. سازنده نغمه نخواند و به چنگ نگهبان گرفتار ماند.
هر گل شکفت و رفت به باد از جفای چرخ
اما برای خستن دل، خار و خس بماند
هوش مصنوعی: هر گلی که به دنیا آمده و شکوفا شده، به خاطر بی‌رحمی تقدیر و روزگار، از بین رفته است. اما برای دل‌های آسیب‌دیده و خسته، همچنان خار و علف‌های بی‌فایده باقی مانده‌اند.
در شاهراه علم که اصل سعادت است
هرکس نرفت پیش ز مقصود پس بماند
هوش مصنوعی: در مسیر علمی که نشانه‌ی خوشبختی است، اگر کسی تلاش نکند و به هدف خود نرسد، در نهایت در همان‌جا باقی می‌ماند.