شمارهٔ ۱
گلرنگ شد در و دشت، از اشکباری ما
چون غیر خون نبارد، ابر بهاری ما
با صد هزار دیده، چشم چمن ندیده
در گلستان گیتی، مرغی به خواری ما
بیخانمان و مسکین، بدبخت و زار و غمگین
خوب اعتبار دارد، بیاعتباری ما
این پردهها اگر شد، چون سینه پاره دانی
دل پرده پرده خون است، از پردهداری ما
یک دسته منفعتجو، با مشتی اهرمنخو
با هم قرار دادند، بر بیقراری ما
گوش سخن شنو نیست، روی زمین وگرنه
تا آسمان رسیده است، گلبانگ زاری ما
بیمهر روی آن مه، شب تا سحر نشد کم
اخترشماری دل، شبزندهداری ما
بس در مقام جانان، چون بنده جان فشاندیم
در عشق شد مسلم، پروردگاری ما
از فر فقر دادیم، فرمان به باد و آتش
اسباب آبرو شد، این خاکساری ما
در این دیار باری، ای کاش بود یاری
کز روی غمگساری، آید به یاری ما
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گلرنگ شد در و دشت، از اشکباری ما
چون غیر خون نبارد، ابر بهاری ما
هوش مصنوعی: دشت و در، رنگارنگ و زیبا شدهاند، اما اشک ما به مانند باران بهاری نیست. وقتی ما به غیر از خون چیزی نمیریزیم، دیگر نمیتوان انتظار بارش دلپذیر باران را داشت.
با صد هزار دیده، چشم چمن ندیده
در گلستان گیتی، مرغی به خواری ما
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هزار چشم دارم و دنیا را میبینم، اما در باغ زندگی هیچ چیز ارزشمندی نمیبینم و مانند پرندهای در قفس، به بیارزشی خود پی بردهام.
بیخانمان و مسکین، بدبخت و زار و غمگین
خوب اعتبار دارد، بیاعتباری ما
هوش مصنوعی: بیخانمان و فقیر، که در رنج و misery به سر میبرد، به نوعی ارزش و اعتبار خاصی دارد، حتی اگر ما در نظر دیگران بیاعتبار به حساب بیاییم.
این پردهها اگر شد، چون سینه پاره دانی
دل پرده پرده خون است، از پردهداری ما
هوش مصنوعی: اگر این پردهها کنار برود و دلها آشکار شوند، خواهی دید که چطور دلها زخمزده و پر از درد هستند، و این نشاندهندهٔ زحمت و رنجی است که ما از حفاظت و نگهداری احساسات خود متحمل شدهایم.
یک دسته منفعتجو، با مشتی اهرمنخو
با هم قرار دادند، بر بیقراری ما
هوش مصنوعی: یک گروه از افرادی که تنها به فکر منافع خود هستند، با جمعی از بداندیشان، توافق کردند که بر حال و روز ما تاثیر بگذارند و ما را در آزار و بیقراری نگه دارند.
گوش سخن شنو نیست، روی زمین وگرنه
تا آسمان رسیده است، گلبانگ زاری ما
هوش مصنوعی: گوش شنوا وجود ندارد، حتی اگر صدای ما تا آسمان هم برسد، صدای دلنالهمان خاموش میماند.
بیمهر روی آن مه، شب تا سحر نشد کم
اخترشماری دل، شبزندهداری ما
هوش مصنوعی: دل عاشق به خاطر دوری و بیمحبتی معشوق، شب را بیدار میماند و از ستارهها و زیباییها غافل نمیشود. در واقع، در این شبهای طولانی و تاریک، دل همچنان به یاد آن چهره دلربا و در انتظار نور و مهر اوست.
بس در مقام جانان، چون بنده جان فشاندیم
در عشق شد مسلم، پروردگاری ما
هوش مصنوعی: ما در حضور معشوق، مانند بندهای جان را برای عشق فدای او کردیم و حالا عشق بهطور قطع جایی برای پروردگاری ما یافته است.
از فر فقر دادیم، فرمان به باد و آتش
اسباب آبرو شد، این خاکساری ما
هوش مصنوعی: ما به خاطر عزت و مقام خود، قناعت کردیم و در نتیجه، فرومایگی و ضعف ما موجب شد که آبرویمان از بین برود و زندگیمان به خطر بیفتد.
در این دیار باری، ای کاش بود یاری
کز روی غمگساری، آید به یاری ما
هوش مصنوعی: در این سرزمین غمناک، ای کاش کسی بود که به خاطر دلسوزی و همدردی به کمک ما بیاید.
خوانش ها
شمارهٔ ۱ به خوانش محمدرضا خوشدل
حاشیه ها
1402/10/10 10:01
سبحان گودرزی
این اشعار باید با آب طلا نوشته شوند:
بیخانمان و مسکین، بدبخت و زار و غمگین
خوب اعتبار دارد، بیاعتباری ما