گنجور

شمارهٔ ۲۵ - مخاطب این نامه اسمعیل هنر است به واسطه میرزا احمد صفائی

پدر جان کاغذت رسید، اگر راستی پندهای کهنه و نو در ترازوی تو سنگی یافته و ساده سرائیها رنگی، نیازی بدان نیست تا مایه ومغز گفته ها را گواهی تراشم، و به گفته ایلخانی خراسان کاه کهنه بر آسمان پاشم. بی اندیشه و درنگ خسته را به نامه و گفتاری خوش بخواه و بار کارهاش بر گردن نه و میخ تیاقداری بستگان بر دامن کوب. من پیش از اینها نگاشته ام از راه سمنان رای اندیش آن در گشته باشد. آری از هر اندیشه دیریست گشته ام و از گفتار و کردار تو گذشته، ولی گذشتن و گشتن ما سایه آمرزگاری و بخشایش بار خداست، از آن پرده دریها پرده گری از وی خواه. موبد را پاک یزدان از این آز دیر سیر و آرزوی هرگز میر نگهبان باد، که به اندیشه پشیز و مویزی بر دریا چاه کند و چفت بر تاک پروین شکند. اگر خسته آلودگیهای وی پلید نسازد و روی پسر و رنگ مرا از سیاه دستی زریر و شنبلید نکند دیگر آلایشی در راه نیست و کارهای تو یکسر دلخواه خواهد گذشت. بر خود این مایه ها تنگ مگیر و پیشانی سنگ مساز که بر سخت گیران و دشوار پذیران آسمان سخت تر گیرد.

کار روزگار و مردم روزگار تیتال و ترفروشی است، اگر آدمی با صد زبان خموش نپاید و بی اندامی دور و نزدیک را دانسته فراموش نکند، فراخای کیهان بر جهانی تنگ خواهد شد، و کار و بار خواجه تا لالا لنگ خواهد ماند. بی سخن رستاخیز و بازگشت و اوارجه و شماری هست. هر چه در سپنجی لانه از تو نیست گردد دیر یا زود هم در اینجا هم در جاوید بتو خواهد رسید.

از آن پیر جوان دانش بی پیر رازی گشوده بودی. بر من این راز بی پرده که چون روز آشکار است پوشیده نیست، در پنجاه و دو سال خاکپوئی اگر چون این جز آدم همه چیز در خواست و خوی و رای و روی و صد هزاران آک و آهوی دیگر که در گل او سرشته و بر دل او نوشته دیده ام با او هم یاسا و هم آئین باشم و بر دستوانه دوزخ با وی همنشین. زنهار زنهار زنهار پاس اندیش خویش باش و هر مایه راز یکتائی سراید بریش مگیر که سگ تر و دستاربند خشک در پیش او فرشته کروبی است، نه او تنها که سر تا بن به فرمان سرشت بد آموخته اند و پدر سوخته خشم خدائی در پنجه دراز دستان کوتاه آستین ناخن سرخاریدن نماند.

با مهمان نو رسیده فروغ دل و دیده مرشد بیش از آنها خوب باش و مهربان زی و گرامی دار که من گویم و او جوید. او از همه کیهان ترا برگزید، اگر تو نیز او را به پاداش مهر و پیمان از همه کس دوست تر نداری و روز در انجام هوس و کام او نگذاری، از زنی کمتر خواهی بود. از منش درودی که پدر به فرزند سراید بازرسان، به خدا سوگند اگر دانم یک چشم زد بر او بد گذشته و از تو دلتنگ گشته، با این خفگیهای دل و تنگی های سینه و فروماندگیهای پیری چاراسبه راه سپار آنسامان خواهم گشت و آزارنده او را هر کس باشد با خواریهای دیرپای دامان به دامان خواهم بست. کوزه خرمای نیازی رسید از آن خرماهای قسب و کرمانی که به دامان خواهم بست. کوزه خرمای نیازی رسید از آن خرماهای قسب و کرمانی که درهم و برهم، آقا محمد با شیره چکیده دانه چین و دست گزین به خم در می انباشت میخواهم، بی کوتاهی و لابه تراشی هر که آید روانه سازید.

احمد این نامه را با خامه خویش بر پاره پرندی نگاشته، با نگارشهای خویش باسمعیل فرست، تنبلی نکنی زود و نیک برنگار و برنده را در سپار پاسخ نامه ابراهیم را هم بتو خواهم فرستاد، بنویس و نوشته را بشویان بسوزان. جز داشتن هر چه کنی فرمان تراست. نامه گرامی سرور میرزا سید محمد را نیز بدان دستوری که در کاغذ اسدالله نوشته ام با آنچه به ابراهیم نگارش یافته، نگارش را انباز دیگر نامه کن، بر بافته پرندی دو رو نگاشت از وقفنامچه به خامه و بنان آقا سیداسمعیل حسینی نگار آمده یکی با نگین و دست نوشت خداوندان نگین که گوهر کام و آخشیج ارمان بود، زیور بند و آن دیگر از آن ویژه نغز تهی و بی مغز ماند، ندانستم از آلایش بی پیوندی بود، یا فرسایش شاخچه بندی، من نیز بدین آک و آهوش نگین نزدم، از آنکه در خور لته داروفروشان بازار است و شکاف انبای لانه مور و مار، جز آنکه نواده ترا مایه دستمزد و پایرنجی، نه بنوره تیمار و شکنجی است، که دشمن اگر بیند دلش مهرزاید و چشمش اشک فزاید. تا این دو سه بامداد که از شمار هستی دمی بر جا و این پیکر خاکی نهاد را با خانه گور ساز و رامشی انباز نگشته از یک تا بده نامه نگاشته ام، گزاف نگارشگری مینگار و خوارمایه و س سری مگیر که اگر آن رو نگاشت را بدان دست نوشتها آزین نبندی به خامه و بادامه من نیز نخواهد رسید. ۷ شهر ذی حجه سنه ۱۲۷۲، حرره یغما.

شمارهٔ ۲۴: صاحب اختیاران معظم امیر حسنخان و اسمعیل خان و محمد علیخان و میرزا احمد خان را عرضه میدارم که: وقفنامچه که شرحش به خط و سجل حاجی زین العابدین محرر سرکار امام زید فضله العالیست و تفصیل به خط فرزندی میرزا احمد و تولیت نیز با اوست بهمان شرایط که مرقوم است در سجل به اجازه و رضای من است، سر موئی خلاف ندارد زحمت کشیده هر چهار به مهر مهر آثار خود مزین فرمائید و شاهد باشید، و هیچیک از اولاد مرا جز میرزا احمد متولی ندانید، و همین نوشته را سرکار قبله گاهی محمد علیخان ضبط فرمائید، یکوقتی بکار خواهد خورد. خانه سمنان را با اسبابیکه احمد تفصیل داده باو بخشیده ام. آن نوشته را با آنچه در فقره بخشش سایر اولاد و غیره نوشته ام مزین فرمائید و شاهد باشید. ۱۷ شهر ذیقعده سنه ۱۲۶۵ حرره یغما.شمارهٔ ۲۶: قربان مبارک حضورم شوم: روز شرفیابی پس از تشریف خدام اجل امجد اکرم ولی النعم، به میمون محضر نواب مالک رقاب اعظم والا ولیعهد روحی فداه؛ سیدی علوی گوهر از معارف سادات اخوی به دولت منزل خدام خداوند نعمت مقامت جست، و از آیات نشستن آثار اقامتی دیر انجام پیدا بود. وجود آلوده و شهود پالوده خود را قابل حضورش ندیدم. بی اجازت سرکار اجل والا در خدمت جناب حکیم زحمت به دوده درویش راستین حاجی نیاز بردیم، معلوم شد نواب اشرف امجد والا سیف الدوله درنگی دراز دامان را به تجریش فرموده.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پدر جان کاغذت رسید، اگر راستی پندهای کهنه و نو در ترازوی تو سنگی یافته و ساده سرائیها رنگی، نیازی بدان نیست تا مایه ومغز گفته ها را گواهی تراشم، و به گفته ایلخانی خراسان کاه کهنه بر آسمان پاشم. بی اندیشه و درنگ خسته را به نامه و گفتاری خوش بخواه و بار کارهاش بر گردن نه و میخ تیاقداری بستگان بر دامن کوب. من پیش از اینها نگاشته ام از راه سمنان رای اندیش آن در گشته باشد. آری از هر اندیشه دیریست گشته ام و از گفتار و کردار تو گذشته، ولی گذشتن و گشتن ما سایه آمرزگاری و بخشایش بار خداست، از آن پرده دریها پرده گری از وی خواه. موبد را پاک یزدان از این آز دیر سیر و آرزوی هرگز میر نگهبان باد، که به اندیشه پشیز و مویزی بر دریا چاه کند و چفت بر تاک پروین شکند. اگر خسته آلودگیهای وی پلید نسازد و روی پسر و رنگ مرا از سیاه دستی زریر و شنبلید نکند دیگر آلایشی در راه نیست و کارهای تو یکسر دلخواه خواهد گذشت. بر خود این مایه ها تنگ مگیر و پیشانی سنگ مساز که بر سخت گیران و دشوار پذیران آسمان سخت تر گیرد.
هوش مصنوعی: پدر عزیز، کاغذ تو به دستم رسید. اگر واقعاً نصایح قدیمی و جدیدی در دل خود داری و در زندگی ساده‌ات رنگ و جلوه‌ای پیدا کرده، نیازی نیست که برای تأیید آن‌ها تلاش کنم یا به مانند ایلخانی خراسان در آسمان کاه کهنه بپاشم. بدون فکر و تأمل، زحمت و خستگی‌اش را به کلمات و نامه‌ای زیبا بسپار و بار کارهایش را بر دوش وی بگذار و به مشکلات نزدیکان نیز رسیدگی کن. من پیش‌تر از راه سمنان در این باره نوشته‌ام. بله، من از هر فکر و اندیشه‌ای گذر کرده‌ام و از صحبت‌ها و رفتارهای تو دور شدم. اما این گذشتن ما سایه‌ای از آمرزش و بخشش خداست، پس از آن پرده‌ها فاصله بگیر. موبد باید به یزدان پاک پناه ببرد و از آرزوهای بی‌پایان دوری کند، چرا که فکر کردن به چیزهای بی‌ارزش مانند ریختن کمی خاک در دریا یا شکستن دانه‌ای انگور هیچ فایده‌ای ندارد. اگر خستگی او نتواند آلودگی به همراه بیاورد و چهره من از ستم و زشتی دور بماند، دیگر موانع بر سر راهت نخواهد بود و همه کارها به خوبی پیش خواهد رفت. بر خود سخت نگیر و بر پیشانی‌ات سنگینی مگذار، چرا که آسمان به راحتی بر افرادی که سختی و دشواری را نمی‌پذیرند، بیشتر سخت خواهد گرفت.
کار روزگار و مردم روزگار تیتال و ترفروشی است، اگر آدمی با صد زبان خموش نپاید و بی اندامی دور و نزدیک را دانسته فراموش نکند، فراخای کیهان بر جهانی تنگ خواهد شد، و کار و بار خواجه تا لالا لنگ خواهد ماند. بی سخن رستاخیز و بازگشت و اوارجه و شماری هست. هر چه در سپنجی لانه از تو نیست گردد دیر یا زود هم در اینجا هم در جاوید بتو خواهد رسید.
هوش مصنوعی: زندگی و رفتار مردم در زمانه‌های مختلف به نوعی ترفند و فریب‌کاری شبیه است. اگر انسان در مواجهه با شرایط مختلف و دور و نزدیک، با تأمل و دقت عمل کند و از یاد نبرد، آنگاه کیهان به وضعیت تنگی دچار نخواهد شد و کار و زندگی او به آرامش خواهد رسید. بی‌گفت‌وگو، وقوع تحولات و بازگشت به اصل خویشتن وجود دارد. هر چیزی که در این دنیا به شما آسیب رساند، دیر یا زود، چه در این دنیا و چه در آخرت به شما خواهد رسید.
از آن پیر جوان دانش بی پیر رازی گشوده بودی. بر من این راز بی پرده که چون روز آشکار است پوشیده نیست، در پنجاه و دو سال خاکپوئی اگر چون این جز آدم همه چیز در خواست و خوی و رای و روی و صد هزاران آک و آهوی دیگر که در گل او سرشته و بر دل او نوشته دیده ام با او هم یاسا و هم آئین باشم و بر دستوانه دوزخ با وی همنشین. زنهار زنهار زنهار پاس اندیش خویش باش و هر مایه راز یکتائی سراید بریش مگیر که سگ تر و دستاربند خشک در پیش او فرشته کروبی است، نه او تنها که سر تا بن به فرمان سرشت بد آموخته اند و پدر سوخته خشم خدائی در پنجه دراز دستان کوتاه آستین ناخن سرخاریدن نماند.
هوش مصنوعی: با بهره‌گیری از دانش‌های بدون نقص، رازی را گشوده‌ای که تنها برای تو مشخص است و برای من نیز، بر اساس تجربه‌ای که در پنجاه و دو سال از زندگی بر خاک داشتم، کاملاً روشن است. اگر تمام چیزهایی که در زندگی دیده‌ام، از شخصیت و رفتار و دیگر ویژگی‌ها به جز انسانیت، مرا به سمت او بکشند و من همدل و هم‌سرنوشت او باشم، حتی اگر به جهنم هم بروم، نگران نباش. باید از افکار خود مراقبت کنی و هیچ رازی را به او نگوئی؛ زیرا او خود را مانند فرشته‌ای نشان می‌دهد، در حالی که از باطنش خشم و بدی بروز می‌کند و فرقی ندارد که چگونه خود را بپوشاند.
با مهمان نو رسیده فروغ دل و دیده مرشد بیش از آنها خوب باش و مهربان زی و گرامی دار که من گویم و او جوید. او از همه کیهان ترا برگزید، اگر تو نیز او را به پاداش مهر و پیمان از همه کس دوست تر نداری و روز در انجام هوس و کام او نگذاری، از زنی کمتر خواهی بود. از منش درودی که پدر به فرزند سراید بازرسان، به خدا سوگند اگر دانم یک چشم زد بر او بد گذشته و از تو دلتنگ گشته، با این خفگیهای دل و تنگی های سینه و فروماندگیهای پیری چاراسبه راه سپار آنسامان خواهم گشت و آزارنده او را هر کس باشد با خواریهای دیرپای دامان به دامان خواهم بست. کوزه خرمای نیازی رسید از آن خرماهای قسب و کرمانی که به دامان خواهم بست. کوزه خرمای نیازی رسید از آن خرماهای قسب و کرمانی که درهم و برهم، آقا محمد با شیره چکیده دانه چین و دست گزین به خم در می انباشت میخواهم، بی کوتاهی و لابه تراشی هر که آید روانه سازید.
هوش مصنوعی: با ورود مهمان جدید، باید با محبت و حسن سلوک بیشتری نسبت به او رفتار کنی، چرا که او از میان همه موجودات جهان، تو را انتخاب کرده است. اگر تو هم به اندازه کافی او را دوست نداشته باشی یا برای خوشحال کردنش تلاش نکنی، از انسانی که باید باشی کمتر خواهی بود. اگر به فرزند خود نیکی کنی، باید مراقب این مهمان هم باشی. قسم می‌خورم، اگر بدانم که او تنها به خاطر یک نگاه بد تو ناراحت شده، با تمام درد دل و غم‌هایم اقدام به دور کردن هر کس که به او آسیب رسانده است، خواهم کرد. در این راستا، همواره آماده‌ام تا از نیازی که داشتم، بهره‌برداری کنم و از آنچه دارم به او تقدیم کنم.
احمد این نامه را با خامه خویش بر پاره پرندی نگاشته، با نگارشهای خویش باسمعیل فرست، تنبلی نکنی زود و نیک برنگار و برنده را در سپار پاسخ نامه ابراهیم را هم بتو خواهم فرستاد، بنویس و نوشته را بشویان بسوزان. جز داشتن هر چه کنی فرمان تراست. نامه گرامی سرور میرزا سید محمد را نیز بدان دستوری که در کاغذ اسدالله نوشته ام با آنچه به ابراهیم نگارش یافته، نگارش را انباز دیگر نامه کن، بر بافته پرندی دو رو نگاشت از وقفنامچه به خامه و بنان آقا سیداسمعیل حسینی نگار آمده یکی با نگین و دست نوشت خداوندان نگین که گوهر کام و آخشیج ارمان بود، زیور بند و آن دیگر از آن ویژه نغز تهی و بی مغز ماند، ندانستم از آلایش بی پیوندی بود، یا فرسایش شاخچه بندی، من نیز بدین آک و آهوش نگین نزدم، از آنکه در خور لته داروفروشان بازار است و شکاف انبای لانه مور و مار، جز آنکه نواده ترا مایه دستمزد و پایرنجی، نه بنوره تیمار و شکنجی است، که دشمن اگر بیند دلش مهرزاید و چشمش اشک فزاید. تا این دو سه بامداد که از شمار هستی دمی بر جا و این پیکر خاکی نهاد را با خانه گور ساز و رامشی انباز نگشته از یک تا بده نامه نگاشته ام، گزاف نگارشگری مینگار و خوارمایه و س سری مگیر که اگر آن رو نگاشت را بدان دست نوشتها آزین نبندی به خامه و بادامه من نیز نخواهد رسید. ۷ شهر ذی حجه سنه ۱۲۷۲، حرره یغما.
هوش مصنوعی: احمد این نامه را با قلم خود بر روی کاغذی نوشته و به اسماعیل فرستاده است. از او خواسته که تنبلی نکند و به‌خوبی پاسخ نامه ابراهیم را بنویسد. همچنین گفته که من هم پاسخ را برای او می‌فرستم. او خواسته که نوشته‌هایش را بشوید و بسوزاند. هر آنچه که می‌خواهد، مربوط به دستورات اوست. نامه محترم دیگری از میرزای سید محمد هم طبق دستوری که در کاغذ اسدالله نوشته شده، باید با آنچه به ابراهیم نوشته شده، تنظیم شود. نامه دو طرفه‌ای از وقف‌نامه هم به قلم آقا سید اسماعیل حسینی نوشته شده که یکی با نگین باشد و دیگری از زیورهای فاقد محتوا. نویسنده نمی‌دانسته این بی‌نظمی ناشی از چیست، و اشاره کرده که درخور ماندن در بازار نیست. او همچنین به نسل جدید اشاره کرده و گفته این نسل فقط باید زحمت بکشد و عذاب را تحمل کند؛ چرا که اگر دشمن آن‌ها را ببیند، به آن‌ها محبت و همدردی خواهد کرد. نویسنده در ادامه گفته که او برای مدتی از زندگی در این دنیای مادی نامه می‌نویسد و از اینکه نوشته‌هایش به صورت درستی ارائه نشود، ابراز نگرانی کرده است. تاریخ نگارش این نامه ۷ ذی‌حجه سال ۱۲۷۲ هجری قمری است و در حرره یغما نوشته شده است.