شمارهٔ ۱۴
این پانزده جلد کتاب و بیاض که در فوق مفصل و اغلب به تمامه و برخی نیمه یا بیش یا کم به خط احمد صفائی مکتوب افتاده از مال و ملک من بکلی خارج، حق و مال خود اوست. من و سایر اخوان و همشیره های او را در آن بهره و نصیبی نیست. هر یک از ورثه و غیره در آن تصرف نمایند یا بر تداخل آن وسیلت عرفی یا حیلت شرعی جویند به لعنت خدا گرفتار شوند موافق آداب شرع نیز همه را به او هبه شرعیه کردم. الان که دوشنبه ماه ذی القعده الحرام است بر ملکیت او قرار گرفت. این چند کلمه از باب عقد لسان و قطع ورثه مکتوب آمد. خدا عزوجل بر او مبارک و پاینده بدارد. حرره اقل خاکسار ابوالحسن یغما.
شمارهٔ ۱۳ - به میرزا اسمعیل هنر نگاشته: اسمعیل پیمان سرکار میرزا حبیب الله را با پاک یزدان هرآینه شنیده خواهی بود، به خدا سوگند اگر پای دارد و رای گمارد، که به دولت استغنا هست و بود فرماید، و زیان... و ارتشا و سبوقه و حقوق قلم و قدم ومانند این مایه اخذ و جر و ریع و فزایش، که دستاربندان خود پسندش مداخل و به افتاد خوانند سود شناسد، از چارسوی کیهان دولت و گشایشی بی زوال در وی روی خواهد کرد، و بر هر جانب توجه گمارد نخستین گامش پای طلب بر گنج شایگان فرو خواهد شد، چون از او گشتی همه چیز از تو گشت. یکی منم که با پاسداری این غنا و بی نیازی را که بن افکند و بنیاد نهاد به حشمت توحید و دولت قناعت افزون از آنچه دوستان در چنبر قیاس آرند و دشمنان از تصور آن هراس، املاک مورث و مکتسب خویشتن را بی امید پاداش و پندار تلافی و اندیشه ثواب بر او خواهم افشاند. چنانکه خدای نکرده در پای برد و کیش و یاسای بی مغزان پوست بوی را آئین و پیشوا فرماید از همه چیز وی تبرا خواهم جست و به اعدا و بدخواهان او تولا خواهم نمود: عهد او را باد یزدان پاسدار، بخوان و به احمد فرست.شمارهٔ ۱۵ - به احمد صفائی نگاشته: روز گذشته هم از اصغای الفاظ کتاب کریم گوش را پیرایه و از استیفای معانی آن کریم کتاب ها هوش را سرمایه نرست، تو فارغی و به افسوس می رود ایام. امشب بنوره و بنیادی به دستیاری خوی غذا باره و نفس شکم خواره چیده شده که دیداری ناقص توان کرد وگفتار پریشان توان راند. ولی مرا شامگاهان با این نهاد سست پی و آخشیج گسسته رگ نیروی طی مسافت و حواس فهم معانی نیست اگر دلجویی خاکساران را گناه نمی دانی، عصر گاهان که گوهر هوا سردی گرفت با کتاب و ملاباشی بیا و هر چه خواهی بخوان و هر هنگام خواهی برو. شام مرا در یکی از آن بشقاب های مسی تنگ ظرف تنک مایه بکش و بفرست زیاده بر آن لازم نیست، مرا کافی است. دیگری نمی خواهد حرره یغما.
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این پانزده جلد کتاب و بیاض که در فوق مفصل و اغلب به تمامه و برخی نیمه یا بیش یا کم به خط احمد صفائی مکتوب افتاده از مال و ملک من بکلی خارج، حق و مال خود اوست. من و سایر اخوان و همشیره های او را در آن بهره و نصیبی نیست. هر یک از ورثه و غیره در آن تصرف نمایند یا بر تداخل آن وسیلت عرفی یا حیلت شرعی جویند به لعنت خدا گرفتار شوند موافق آداب شرع نیز همه را به او هبه شرعیه کردم. الان که دوشنبه ماه ذی القعده الحرام است بر ملکیت او قرار گرفت. این چند کلمه از باب عقد لسان و قطع ورثه مکتوب آمد. خدا عزوجل بر او مبارک و پاینده بدارد. حرره اقل خاکسار ابوالحسن یغما.
هوش مصنوعی: این پانزده جلد کتاب و سایر نوشتجات که به قلم احمد صفائی نوشته شده، کاملاً از اموال و داراییهای من خارج شده و به طور کامل متعلق به اوست. من و دیگر اعضای خانوادهام از آن هیچ سهم و نصیبی نداریم. اگر هر یک از ورثه یا دیگران بخواهند در این اموال تصرف کنند یا به طرق مختلف تلاش کنند که به نوعی بر آنها تسلط یابند، مورد لعنت خداوند قرار خواهند گرفت. این اموال را به صورت شرعی به او هدیه کردهام. امروز، دوشنبه ماه ذیالقعده الحرام، به عنوان ملکیت او شناخته میشود. این متن به عنوان یک قرارداد شفاهی و برای قطع حقوق ورثه نوشته شده است. خداوند بر او برکت و دوام عنایت فرماید. با احترام، ابوالحسن یغما.