گنجور

شمارهٔ ۹ - به یکی از دوستان نوشته

نامه کوتاه جامه که خامه بلند هنگامه سرکارش بدان پای و پر پرداخته بود و بر آن زیب و فربر ساخته، چراغ افروز جان و دل گشت و سرسبزی افزای آب و گل. خرمن تیمار را آتش دوزخ دمار افروخت و گلشن رامش را بارشی بهشت بهار افشاند. از در اندام و پیکر اخت و انباز نگارش های خوش ریخت و شایان هنر بود و به گوهر و چم در دل افروزی و جان بخشی با چهر یوسف و روان عیسی روی در روی و دم اندر دم، اگر خواندن و آموختن و فراگرفتن و اندوختن نیز هم براین آب و رنگ است و با این ساز و سنگ به خواست پاک یزدان و کام نام پسندان دیر یا زود پیشدان هنر گستران خواهی گشت و پیشوای روان پروران.

آری هر کرا گوهر دید و دانست داده اند و بازوی تاب و توانست گشاده، و آنکه دانش آموزی روشن رای و پرستای بینش افزای چون سرکار آخوندش نیز چراغ بینائی فرا راه دارد، و از رنج لانه بی برگی به گنج خانه بی نیازی بار بخشد، اگر خودکاهی هیچ سنگستی گوهر شکن کوه بدخشان خواهد شد، و یا کرمکی شب تاب شکار خورشید درخشان، همچنان چیر هوس و شاد خواست کام اندیشم که فرخ روش و فرخنده منش های سرکار ایشان هر بامدادت بی سپاس گردون و اختر فزایشی تازه زاید و آرایشی چرخ اندازه فزاید.

کهن دودمان نیاکان به فر و فروغی گیتی افروز روشن و نوسازی و به رنگ و آبی نگار آرای و بهار افزای تاب گونه شیرین و آب دیده خسرو بری، برومند بیخی شاخ گستر گردی و سرافراز شاخی میوه پرور، زبردست هر بالا و پست آئی و نمازگاه هر خودستای و خداپرست، شعر:

کار نه این گنبد گردان کند
هر چه کند همت مردان کند

هر کس به کام و جائی رسیده و بهره نام و نوائی دیده به داد روان پروران است و خواست هنرگستران. سنگ از تابش خورشید گوهر رخشان گردد و خاک از فروغ ماه آزرم کان بدخشان. به دو دستش چنگ در دامن زن و بهر چه فرمان دهد گردن نه. هر که دامن نیک بختی از دست هلد و به سخت روئی و سست رگی پیمان نیک بختان در پای برد همه هستی سختی و خواری بیند و پستی و خاکساری. زنهار بر این پند خرد پسند سخت پی پای افشار و مردانه کار بند آی. اگر نه پشیمانی بری و پریشانی بینی.

امید گاهی آخوند را از من ستایشی مهر افزای و درودی نیازآویز بر گوی و جداگان نامه را لابه ساز و پوزش اندیش شو، اگر آن پیشینه نگارش را که از تو سفارش رفت، پاسخی گزارش می کرد آرایش نام و آسایش کام ما به سامان بود و خاک گران پای و چرخ سبک پوی را به امدادی دو از ستمکاری و دل آزاری دست در آستین و پای در دامان.

شمارهٔ ۸ - به یکی از یاران نگاشته: نخستین، شیون شیپور آزادی و دویم خروش خروس بامدادی، خواب از چشم نرسته و چشم از خواب نشسته از تالار بارخانه به سالارکارخانه شدم. از به افتاد بخت بزم از انداز پریشانی پویان کاسته بود و پهلو و پرخداوند کاخ از پرواز پراکنده گویان پیراسته، بیش از آنها که خامه نماید یا نامه سراید برگ مهربانی ساخت و ساز چرب زبانی، به اندیشه آنکه مبادم بیهوده تازی تیر دهان گردد یا نستوده رازی تیغ زبان، زود و تنگش فرا رفتم و پیام سرکاری را با آنچه دل دید و دانست و زبان تابید و توانست، دستان سراگشتم. خوش از پراکندگی گرد کرد و گوش نیوشندگی پهن ساخت، سرودم و شنید نمودم و رشته بند از زبان برگشاد و در گوش بست،و بدین راز رنگین دامن و گریبان انجمن رشک رستای گوهر فروش فرمود که پخته جوانی قرشی نژاد یا خام پیری جهود نهاد انباز دریا و کشتی بود و دمساز نرمی و درشتی، شبی پیر پراکنده روز از در رامش ورای آرامش آفتاب انباز ماه افکند و یوسف دمساز چاه، از آن بیش که بدان شماله خرمن خورشید سوزد و از آن کلاله گردن خورشید بندد قرشی چون گرگ شیرگیر یا شیر گرگ مستش فراسر تاخت و خیرخیرش دیده بر دست و ساغر دوخت که هان این چیست و از پی کیست؟شمارهٔ ۱۰ - به یکی از دوستان نگاشته: بامدادان که دوبارش دربان بی نوشته خواست، بال فرشته و اهریمن بسته داشت، و پای پری و مردم شکسته تالار سرکار سالارخان را گرم و گیرا در آمدم و او نیز با من نرم و پذیرا برآمد. پیغام سرکاری را با آنچه سروش فراگوش دل گفت و دل با زبان پرداخت برساز و سنگی شیوا و آئین و آهنگی شایان راز سرودم و باز نمودم، شنید و رسید دانست و دید، فرمود از منش درودی دل آسود بر گوی و سرودی رامش روی برساز که راست شنیده ای و درست دیده ای.

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نامه کوتاه جامه که خامه بلند هنگامه سرکارش بدان پای و پر پرداخته بود و بر آن زیب و فربر ساخته، چراغ افروز جان و دل گشت و سرسبزی افزای آب و گل. خرمن تیمار را آتش دوزخ دمار افروخت و گلشن رامش را بارشی بهشت بهار افشاند. از در اندام و پیکر اخت و انباز نگارش های خوش ریخت و شایان هنر بود و به گوهر و چم در دل افروزی و جان بخشی با چهر یوسف و روان عیسی روی در روی و دم اندر دم، اگر خواندن و آموختن و فراگرفتن و اندوختن نیز هم براین آب و رنگ است و با این ساز و سنگ به خواست پاک یزدان و کام نام پسندان دیر یا زود پیشدان هنر گستران خواهی گشت و پیشوای روان پروران.
هوش مصنوعی: کوتاه‌نویسی که با قلم زیبا و دلنشین نوشته شده است، همچون چراغی در دل و جان انسان می‌درخشد و به زندگی طراوت می‌بخشد. آتش مشکلات و دردها را فراموش کرده و شادی و خوشبختی را مانند باران بهار به ارمغان می‌آورد. آثار هنری و نوشته‌های زیبا در دل انسان جاذبه و اشتیاق ایجاد می‌کند و با ظاهری جذاب، احساسات عمیق را منتقل می‌کند. در نهایت، اگر انسان به یادگیری و جمع‌آوری دانش بپردازد و هدفش خالص و نیکو باشد، به زودی در مسیر پیشرفت و هدایت دیگران قرار خواهد گرفت.
آری هر کرا گوهر دید و دانست داده اند و بازوی تاب و توانست گشاده، و آنکه دانش آموزی روشن رای و پرستای بینش افزای چون سرکار آخوندش نیز چراغ بینائی فرا راه دارد، و از رنج لانه بی برگی به گنج خانه بی نیازی بار بخشد، اگر خودکاهی هیچ سنگستی گوهر شکن کوه بدخشان خواهد شد، و یا کرمکی شب تاب شکار خورشید درخشان، همچنان چیر هوس و شاد خواست کام اندیشم که فرخ روش و فرخنده منش های سرکار ایشان هر بامدادت بی سپاس گردون و اختر فزایشی تازه زاید و آرایشی چرخ اندازه فزاید.
هوش مصنوعی: بله، هر کسی که به گوهر و ارزش‌های واقعی آگاه باشد و توانایی‌های خود را بشناسد، از قدرت و مهارت‌هایش بهره می‌برد. کسی که در جستجوی دانش و شناخت است، می‌تواند مانند راهنمایی با بصیرت، روشنایی را برای مسیر خود تأمین کند و از سختی‌ها عبور کند تا به مکان‌هایی از بی‌نیازی و ثروت برسد. اگر فردی هیچ تردیدی نداشته باشد، می‌تواند مانند سنگ‌های باارزش در کوه‌های بدخشان خود را ثابت کند و همچون مخلوقی شب‌تاب در برابر خورشید بدرخشد. به همین ترتیب، آرزوهای بلندپروازانه و شاداب او هر روز با کمک آسمان و ستاره‌ها تجدید خواهد شد و زیبایی‌های جهان را بیشتر خواهد کرد.
کهن دودمان نیاکان به فر و فروغی گیتی افروز روشن و نوسازی و به رنگ و آبی نگار آرای و بهار افزای تاب گونه شیرین و آب دیده خسرو بری، برومند بیخی شاخ گستر گردی و سرافراز شاخی میوه پرور، زبردست هر بالا و پست آئی و نمازگاه هر خودستای و خداپرست، شعر:
هوش مصنوعی: نسل‌های قدیمی نیاکان دارای نور و روشنی خاصی هستند که زندگی را زنده و رنگین می‌کند. آنها با زیبایی و شکوفایی خود، فضایی خوشایند و دل‌انگیز ایجاد می‌کنند. این نسل‌ها به مانند درختی استوار و تنومند هستند که همیشه میوه می‌دهد و در هر شرایطی سربلند و سرافراز باقی می‌مانند. در حقیقت، این نیاکان الگوی خوبی برای پرستش خداوند و احترام به خود هستند.
کار نه این گنبد گردان کند
هر چه کند همت مردان کند
هوش مصنوعی: هر آنچه در زندگی اتفاق می‌افتد، به وسیله اراده و تلاش انسان‌ها به دست می‌آید، نه صرفاً به دلیل حوادث طبیعی یا سرنوشت.
هر کس به کام و جائی رسیده و بهره نام و نوائی دیده به داد روان پروران است و خواست هنرگستران. سنگ از تابش خورشید گوهر رخشان گردد و خاک از فروغ ماه آزرم کان بدخشان. به دو دستش چنگ در دامن زن و بهر چه فرمان دهد گردن نه. هر که دامن نیک بختی از دست هلد و به سخت روئی و سست رگی پیمان نیک بختان در پای برد همه هستی سختی و خواری بیند و پستی و خاکساری. زنهار بر این پند خرد پسند سخت پی پای افشار و مردانه کار بند آی. اگر نه پشیمانی بری و پریشانی بینی.
هوش مصنوعی: هر فردی که به موفقیت و جایگاهی دست یافته و از نام و آوازه‌ای برخوردار شده، به بازتاب آن در روحیات خود و خواسته‌های هنرمندان وابسته است. همان‌طور که سنگ به واسطه تابش نور خورشید درخشان می‌شود و خاک با نور ماه زینت می‌گیرد. آن‌کس که با دو دست خود به دامن زن می‌رسد و هر دستوری که بدهد، بدون تردید آن را می‌پذیرد. اما هر کسی که از دامن سعادت دور شود و با روی خشن و روح ضعیف به دنبال خوشبختی باشد، با تمام وجود رنج و ذلت و حقارت را خواهد دید. بنابراین، بر این نصیحت خردمندانه تأکید کن و با شجاعت و اراده کار کن. ورنه پشیمانی و اضطراب به سراغت خواهد آمد.
امید گاهی آخوند را از من ستایشی مهر افزای و درودی نیازآویز بر گوی و جداگان نامه را لابه ساز و پوزش اندیش شو، اگر آن پیشینه نگارش را که از تو سفارش رفت، پاسخی گزارش می کرد آرایش نام و آسایش کام ما به سامان بود و خاک گران پای و چرخ سبک پوی را به امدادی دو از ستمکاری و دل آزاری دست در آستین و پای در دامان.
هوش مصنوعی: گاهی امید، فرصتی را برای ستایش و اظهار محبت فراهم می‌کند. باید از او بخواهی که به این نامه توجه کند و از او عذرخواهی کنی. اگر به پیشنهاداتی که به او داده‌ای پاسخ دهد، اوضاع ما بهتر خواهد شد و مشکلات کمتری خواهیم داشت. ما باید به یکدیگر کمک کنیم و از مشکلات و دردسرها دور بمانیم.