سرکار مهربان سرور میرزا ابوالحسن از زبان شما پیغام آورد که نگارشی چند از گزارش های سرد و خام مرا خواسته اند و در انجام این خواهش سفارشی سخت استوار آراسته، ندانم بنیاد و بنوره آن بر چه هنجار باشد و برداشت و انداز بر کدامین شیوه و شمار. گرفتم این که گفتم فرمودی و پرده از رخسار این راز نهفته گشودی، دل و دستی که پخته و خامی در هم توان سرشت و نیروی گشاد و بستی که پشم و دیبائی بر هم توان بافت کو؟ آن هنگام که روزگار جوانی بود و بامداد روز سخن رانی،هرگزچیزی نیارستم که نیم پشیزش بها باشد و کلک نگارشگر یارای سروا و سرودی نداشت، که به آفرین یا نفرینی در خورد نواخت یا نوا آید. امروز که نوبت پریشانی و پیری است و هنگامه سردی و سیری پیداست اگر نامه فرامشت گیرم و خامه در انگشت، هر چه از دل بر زبان آید مایه روسیاهی خواهد بود و چشم و گوش و مغز و هوش را از دید و شنیدش همه کاهش و تباهی خواهد رست.
خوشتر که از این اندیشه باز آیند و این در که کلید گشایش آن بر بام افتاده فراز خواهند، زیرا که شما را درین سودا سودی نخواهد زاد و مرا سرمایه آبرو یکسر زیان خواهد کرد. جز این فرمایش هر کار از من ساخته و پرداخته باشد درباره آن گرامی فرزند انجام پذیر است. زندگانی را فزایش باد و رخسار هستی را به زیب و رنگی جاوید سنگ آرایش.
اطلاعات
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرکار مهربان سرور میرزا ابوالحسن از زبان شما پیغام آورد که نگارشی چند از گزارش های سرد و خام مرا خواسته اند و در انجام این خواهش سفارشی سخت استوار آراسته، ندانم بنیاد و بنوره آن بر چه هنجار باشد و برداشت و انداز بر کدامین شیوه و شمار. گرفتم این که گفتم فرمودی و پرده از رخسار این راز نهفته گشودی، دل و دستی که پخته و خامی در هم توان سرشت و نیروی گشاد و بستی که پشم و دیبائی بر هم توان بافت کو؟ آن هنگام که روزگار جوانی بود و بامداد روز سخن رانی،هرگزچیزی نیارستم که نیم پشیزش بها باشد و کلک نگارشگر یارای سروا و سرودی نداشت، که به آفرین یا نفرینی در خورد نواخت یا نوا آید. امروز که نوبت پریشانی و پیری است و هنگامه سردی و سیری پیداست اگر نامه فرامشت گیرم و خامه در انگشت، هر چه از دل بر زبان آید مایه روسیاهی خواهد بود و چشم و گوش و مغز و هوش را از دید و شنیدش همه کاهش و تباهی خواهد رست.
هوش مصنوعی: جناب سرور میرزا ابوالحسن از طرف شما پیغامی فرستاده که خواستهاند تعدادی از گزارشهای ناچیز و سطحی من را ببینند. انجام این درخواست بسیار دشوار است و نمیدانم اساس و پایه آن بر چه معیاری است و چگونه باید آن را تهیه کنم. فرمودید که پرده از راز این درخواست برداشتهاید، اما نمیدانم که چگونه میتوان میان خامی و پختگی تمایز قائل شد. زمانی که جوان بودم و در روزهای پرشور سخنرانی میکردم، هرگز چیزی نداشتم که حتی به ارزش ناچیزی برسد و قلم نویسنده توانایی بیان عظیم و سرودی را نداشت. اکنون که به دوران پیری و پریشانی رسیدهام و روزهای سرد و بیرمق به سر میبرم، اگر بخواهم پاسخی بدهم و قلم را به دست بگیرم، هر آنچه از دل بر زبان برود فقط مایه شرمساری خواهد بود و به گوش و چشم و فکر دیگران آسیب خواهد رساند.
خوشتر که از این اندیشه باز آیند و این در که کلید گشایش آن بر بام افتاده فراز خواهند، زیرا که شما را درین سودا سودی نخواهد زاد و مرا سرمایه آبرو یکسر زیان خواهد کرد. جز این فرمایش هر کار از من ساخته و پرداخته باشد درباره آن گرامی فرزند انجام پذیر است. زندگانی را فزایش باد و رخسار هستی را به زیب و رنگی جاوید سنگ آرایش.
هوش مصنوعی: خوشحالتر این است که از این فکر دست بردارند و در را که کلید باز شدن آن بر بالای بام افتاده، باز کنند. زیرا برای شما در این تجارت هیچ سودی نخواهد بود و برای من، تمام آبرویم را به خطر خواهد انداخت. بهجز این سخن، هر کاری که از من برآید درباره آن فرزند عزیز انجام خواهد شد. زندگیتان افزون باد و چهرهتان همیشه زیبا و رنگین باقی بماند.