اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیش از اینت در کوی چراغ دوده مردمی میرزاحسن نامه نگار آمدم، و دستان چرخ ازرق جامه و خاک سیاه نامه را هنگامه گذار، آرنده را ستادن فراموش افتاد و فرستادن امروز و فردار بر ماه و سال آغوش گشود. پوزش دیر ماندن را نیازمندانه رازی سرودم و بدان در فزودم. پس از ماهی دو در همان مشکوی پرویزی که تلخش شیرین خیز است و زهرش شکرآمیز رامش خسروی جستم. نامه بر جای دیدم و چون مرغ دلش رشته بر پر و بند بر پای، سیم نامه که باز لابه لنگ است و پوزش درنگ به اندک فزایش پیرایه آغاز و آهنگ یافت. در ری زنده ام و یاران را از در یکتائی پرستنده. دو ماه یا افزون شد تا به درد زانوئی نیرم نیرو و رستم بازو گرفتارم، و به رنج درمان بازی چاره اندیشان روز گذار، درد را پیوسته فزایش است. و هر چه کرده و کنیم همه آلایش. امروز با پائی گسسته رگ و پوئی شکسته پی ساز بزم حسن ساختم، و از هر اندیشه و هر کس با تو راز سخن، مگر گوارش این زیبا چهره و گمارش آن شیوا گفت خسته تن را درمان دردی کندو از دامن شکسته جان طوفان گردی فشاند.
هوش مصنوعی: قبل از این در محله چراغ دوده، جایی که مردی به نام میرزاحسن نامهنگار زندگی میکرد، به آنجا رفتم. در اینجا دستهای مملو از زحمت و کثافت را دیدم که آماده برای نوشتن بودند و فراموش کرده بودم که چه چیزی باید بفرستم. ارتباط با زمان و سال را فراموش کردهام. بابت دیر رسیدن عذرخواهی کردم و به این موضوع پرداختم. پس از دو ماه در همان جایی که تلخی و شیرینی وجود دارد، نامهای را دیدم که همچون پرندهای در بند است. نامهام که کمی از آن غمگین بود، به تدریج زیبا شد و احساس من هم بهبود یافت. در ری زندگی میکنم و دوستانم را مربوط به تنهایی میدانم. دو ماه یا بیشتر است که از درد زانو رنج میبرم و به دشواری روزها را سپری میکنم. درد همچنان زیاد میشود و هر کاری که میکنم، با مشکلاتی همراه است. امروز با بدنی آسیبدیده، در تلاش برای برگزاری جشنی بودم و از هر نظر و از هر کسی در مورد تو صحبت میکردم، مگر اینکه زیبایی و گفتگوی شیرین تو، خستگی بدنم را برطرف کند و از دل شکستهام طوفانی به پا کند.
اینک با رنگ خورشیدی و آهن ناهیدی دل می رباید و جان می فزاید، جای سرکار نه چندان نمایان است که من گویم یا او جوید. جان فرشتی دستگاهت در میان است و چشم بهشتی نگاهت نگران بی آزار دشمن رامش نیک بختی بین و دور از رنج چشم داشت تماشا اندیش دیدار دوست باش، بیت:
هوش مصنوعی: اکنون با رنگهای گرم و درخشان خورشید و آهنی که وجودش را نمایان میکند، دلها را میرباید و جانها را شادابتر میسازد. جایی که تو قرار داری چندان مشخص نیست که بگویم من در جستجوی تو هستم یا تو مرا میجویی. روح فرشتگان در وجود تو است و نگاه پر از محبتت مثل چشم بهشتیست که نگران هیچ آسیبی نیست. به خاطر خوش شانسی، از رنج دست بردار و به دیدار دوست فکر کن و به تماشا بنشین.
پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه ثابت است و نه حایل
هوش مصنوعی: هیچ مانعی نمیتواند بین عاشق و معشوق فاصله ایجاد کند؛ حتی موانع بزرگ و محکم نیز نمیتوانند جلوی عشق واقعی را بگیرند.
امیدوارم فر این درمان یغمای رنج را فرمان راند، و فرسوده جان و کاسته پیکر از کاوش سود ستایان روزه و پرهیز و پرسش زود نشینان گران خیز بر کران پاید. روز به انجام رفت و گونه خورشید در پرده شام شد چشم از دید فرو ماند، و دست از جنبش باز ایستاد. بازمانده داستان به خواست خدای در نامه دیگر رانده خواهد گشت، و در لب آن جوی با هر که دانی و خواهی خوانده خواهد شد، شعر:
هوش مصنوعی: امیدوارم این درمان، که رنج را از بین میبرد، قدرتی بر دردها داشته باشد و جان خسته و جسم آسیبدیده از جستجوی سودجویان دوری کرده و در برابر چالشها مقاوم باقی بماند. روز به پایان رسید و چهره خورشید در آسمان شب پنهان شد و حرکت دستها متوقف گردید. داستان باقیمانده با خواست خدا در نامهای دیگر ادامه خواهد یافت و در کنار آن جوی، با هر کسی که میدانی و میخواهی، خوانده خواهد شد.
برآرد روزگارت از سه لب کام
لب جوی و لب یار و لب جام
هوش مصنوعی: زندگی تو از سه منبع شیرین و خوشایند بهره میبرد: لذت از آب جوی، محبت معشوق و شراب.