اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پرند و شینم بیگانه مردی آشناوش گریبان گرفت و مهمان گرفتن را با کشش های تنگ آویز دامان به دامان بست، راه گریز بسته بود و دست ستیز شکسته، ناگزر گردن نهادم و آشفته دل و پراکنده نهادش در پی افتادم گرم یا سرد نوازش ها کرد، پخته یا خام ساز سازش ها ساخت. زبر دست خود جای نمود و سمار و چای آورد در خورد خودخانه و گسترش خوش و رنگین افکند و به هنگام خویش خوان و خورش چرب و شیرین گسترد. ولی چون در خوی و منش و نشست و خاست و گفت و شنود و بیغاره و ستایش و دگر چیزها و دست آویزها نیز راه و روش دگرگون داشت، و نای و زبان از چنبر و چنگ خموشی و درنگ برون، در ستایش زاد و بوم و فزایش برگ و ساز و نیایش بیخ و بر و نمایش آب و فر خود یاوه درائی سر کرد و ژاژسرائی در نهاد. چندان گفت و از سر گرفت و بر آن گفت بیهوده مفت دیگر بست که کام و زبانش سوده گشت و گوش و مغز یاران فرسوده، بیت:
هوش مصنوعی: یک مرد آشنا که به نظر میرسید غریبه است، من را گرفت و مراسم خوشامدگویی را با گرههای محکمی از چنگ خود آغاز کرد. دیگر راه فراری نبود و با دستانی جریحهدار، مجبور شدم سرم را پایین بیاورم. با دل آشفته و حالاتی پراکنده، به دنبال او رفتم و او با نوازشهایم رفتار کرد، خواه زیبا و خواه بیجان. او با چابکی و مهارت خود، فضای خود را تزیین کرد و نوشیدنی و غذا آورد و پذیرایی دلنشینی را فراهم کرد. اما در رفتار و صحبتها و سبک زندگیاش، و نیز در ستایش از دیگران و موارد دیگر، تفاوتهایی وجود داشت. او با صدا و کلام خود به ستایش زاد و بوم و شکوفایی و عنصر طبیعی پرداخت و در این مسیر بیمحابا سخن گفت و سرانجام در نتیجه صحبتهایش، دیگران خسته شده و گوشها و مغزشان دچار سردرگمی شد.
خواب آورد افسانه و بازش نبرد خواب
چشم تو اگر بشنود افسانه ما را
هوش مصنوعی: اگر چشمان تو داستان ما را بشنوند، خواب حاکم بر افسانه بخواب میرود و دیگر نمیتواند تو را بیدار کند.
گاه به دست آویز ژاژی خام و لاغی سرد زیر آب پخته پاکان گرم گرم کشیدی و گاه بگفتی مفت وچنگی سست پرده کیش بزرگان و پس و پیش آدم تا احمد سخت و رایگان بردریدی. پیشکاران را تاب باختن آورد و یاران را خواب تاختن، شب را ساز باربستن خاست و چراغ را گاه بار نشستن. این یاوه گرای هرزه درای به یکی چشمزد زبان در کام نبرد و از گواژه و دشنام پخته و خام و نکوهش ننگ مردم و نام خود آرام نکرد. درد دیگر آنکه نوبت گفتن و شنفتش گوش از گفت مفت و چشم از لب خرمهره سفت گرفتن همان بود و به کوب انگشت و آسیب مشت تهی گاه و زانو سفتن همان، گوش دریدن گرفت و هوش پریدن، خروس بسرودن پر زد و شبخوان به گلدسته برتاخت، تاب تباهی انگیخت و چشم سیاهی آورد بردباری زیان کرد و گشاد از گوش بر زبان افتاد. به آموزگاری نه چوب کاری دهنش بستم و سخنش گسستم.
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر یک بهانه، گرفتار مشکلاتی میشدیم که بیمورد و بیفایده بودند. در این میان، برخی افراد میخواستند با اطلاعات غلط، ارزش و مقام دیگران را زیر سوال ببرند و برای خود اعتبار کسب کنند. این درگیریها و کشمکشها باعث میشد که دوستان و همکاران در قهری دائمی به سر ببرند و شبها با دلخوری و ناتوانی به خواب بروند. در این شرایط، برخی فقط به زبان و حرفهای بیهوده اهمیت میدادند و به شایعات و توهینها دامن میزدند. دردناکتر این بود که حتی وقتی کسی سخنی ساده و بدون حرف اضافی میزد، مانند خورهای به آن میچسبیدند و آن را بزرگ و پیچیده میکردند. در نتیجه، فضایی پر از تنش و مشکل ایجاد میشد و هیچ کس به راحتی نمیتوانست به گفتوگو بپردازد. من تصمیم گرفتم با اتخاذ رویکردی متفاوت، از این کشمکشها دوری کنم و به جای درگیری، سکوت کنم.