گنجور

شمارهٔ ۲۸ - به سرکار اجل امجد والا نگاشته

جان و تنم برخی تن و جانت باد، بارنامه سرکار والا که آورده روان پروران و پرورده سخن گستران با گفت گهر سفتش زیر و بالا بود، دامان و کنارم شرم دریا دریا گوهر ارزنده و رشک گردون گردون اختر تابنده ساخت. سر بختیاری بر چرخ برین، چهر سپاس داری بر خاک زمین سودم. نوید نواخت و ریزش که بارها در ری داده شد و در شهر و شمیران پیدا و پنهان پیمان نهاده نو فرموده اند و جان نیازمند را به چشمداشتی تازه گرو کرده روی امید از شکفتگی خرمی بخشای بوستان افتاد، بستگان را پیام انجام کام و دوستان را نوید پرداخت وام فرستادم ولی به فرمان آزمون پیدا و روشن همی بینم که از این پخته جز خامی و از این کام جز ناکامی نخواهم دید. هرگز از آسمان سازش و از روزگار نوازش ندیدم که این دویمین بار باشد رادروان سرکاری کاش از این اندیشه دشوار انجام آسوده و آزاد می زیست و این مستمند را که در شصت سال از هیچ در گشایش و بخشایش نبوده به سگالش و پندار هم آباد نمی خواست، شعر:

دیگران را در کمند آور که ما خود بنده ایم
رشته بر پا نیست حاجت مرغ دست آموز را

نوشته های پارسی نگار را بنده زاده دستان در کار نگارش است، و هر بامدادش در انجام نگارندگی و چابکدستی از من سفارش، بخواست بار خدا تا آغاز نوروز بی امید پاداش نیاز بزم پیروز خواهم داشت.

سرکار شاهزاده آزاده سیف الدوله فرخ سیر را از درود دلخواه سرکاری آگاه ساختم، پایه مهر و مایه پیوند و داستان سیب ترشی از راز نیاز نامه سرکارش چشم سپار و گوش گذار خداوندی خواهد گشت، سه ماه افزون همی رفت تا انباز بالین و بسترم و فرسوده رنج و تیماری جان شکر، شعر:

بس که شبها آتشم از تاب دل در بستر است
کس نداند کاین منم یا توده خاکستر است

خامی های نگارش و سردی های گزارش را اگر پرده داری و آمرزگاری فرمایند شاید با آنکه در خورد آن پایه گردون سایه کاری از من بنده ساخته نیست و باری پرداخته، همچنان خواستارم و امیدوار که همواره از پیشگاه آسمان فرگاهم به آرایش بارنامه های خدیوانه و فرمایش کارهای در خور فر فزایش بخشند، شعر:

برآرد روزگارت از سه لب کام
لب جوی و لب یار و لب جام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان و تنم برخی تن و جانت باد، بارنامه سرکار والا که آورده روان پروران و پرورده سخن گستران با گفت گهر سفتش زیر و بالا بود، دامان و کنارم شرم دریا دریا گوهر ارزنده و رشک گردون گردون اختر تابنده ساخت. سر بختیاری بر چرخ برین، چهر سپاس داری بر خاک زمین سودم. نوید نواخت و ریزش که بارها در ری داده شد و در شهر و شمیران پیدا و پنهان پیمان نهاده نو فرموده اند و جان نیازمند را به چشمداشتی تازه گرو کرده روی امید از شکفتگی خرمی بخشای بوستان افتاد، بستگان را پیام انجام کام و دوستان را نوید پرداخت وام فرستادم ولی به فرمان آزمون پیدا و روشن همی بینم که از این پخته جز خامی و از این کام جز ناکامی نخواهم دید. هرگز از آسمان سازش و از روزگار نوازش ندیدم که این دویمین بار باشد رادروان سرکاری کاش از این اندیشه دشوار انجام آسوده و آزاد می زیست و این مستمند را که در شصت سال از هیچ در گشایش و بخشایش نبوده به سگالش و پندار هم آباد نمی خواست، شعر:
هوش مصنوعی: جسم و جانم، برخی از تن و جانت باشند. نامه‌ای از جناب عالی به دستم رسیده که به تازگی از جان پروران و سخن گستران آمده است. در آن نوشته، گوهری گرانبها و ارزنده اشاره شده که مانند دریا شرمنده است و ستاره‌های درخشان آسمان را به حسرت می‌اندازد. بر روی بختیاری، سپاسگزار بر زمین هستم. نوید خوشایندی به من داده شده و بارها در ری اتفاقاتی رخ داده که در شمیران نیز به چشم می‌خورد. در این پیوندها، امید به شکوفایی و خوشی به وجود آمده و خبر خوشی برای دوستانم فرستاده‌ام، اما در دل می‌دانم که نتیجه این تلاش‌ها هیچ جز ناکامی نخواهد بود. هرگز از آسمان و روزگار چیزی جز نیکویی و راحتی ندیده‌ام و امیدوارم که این بار از سختی‌ها آزاد و رها باشم و این مرد نیازمند را که در شصت سال گذشته از هیچ‌ یک از درهای گشایش و کمک بهره‌مند نشده، به هیچ چیزی جز دلسوزی خود نخواهم رساند.
دیگران را در کمند آور که ما خود بنده ایم
رشته بر پا نیست حاجت مرغ دست آموز را
هوش مصنوعی: دیگران را به دام بینداز، چون ما خود دارای بندگی هستیم. نیازی به ایجاد تیرک و تأسیس نیست؛ این کار مثل آموزش یک پرنده‌ی دست‌آموز است.
نوشته های پارسی نگار را بنده زاده دستان در کار نگارش است، و هر بامدادش در انجام نگارندگی و چابکدستی از من سفارش، بخواست بار خدا تا آغاز نوروز بی امید پاداش نیاز بزم پیروز خواهم داشت.
هوش مصنوعی: نوشته‌های پارسی نگار کار یکی از نویسندگان است و او هر صبح برای نوشتن و کار هنری از من درخواست می‌کند. امیدوارم تا آغاز نوروز، بدون انتظار پاداش، بتوانم به او در این زمینه کمک کنم.
سرکار شاهزاده آزاده سیف الدوله فرخ سیر را از درود دلخواه سرکاری آگاه ساختم، پایه مهر و مایه پیوند و داستان سیب ترشی از راز نیاز نامه سرکارش چشم سپار و گوش گذار خداوندی خواهد گشت، سه ماه افزون همی رفت تا انباز بالین و بسترم و فرسوده رنج و تیماری جان شکر، شعر:
هوش مصنوعی: من به شاهزاده آزاده سیف الدوله فرخ سیر اطلاعاتی در مورد سلام و آرزوهای خوب ارسال کردم. پایه محبت و پیوند ما و داستان سیب ترش از رازهایی است که در نامه اش موجود است. به زودی توجه خداوند را جلب خواهد کرد. این وضعیت سه ماه به طول انجامید و به من و افرادی که در کنارم بودند، فشار و سختی وارد کرد.
بس که شبها آتشم از تاب دل در بستر است
کس نداند کاین منم یا توده خاکستر است
هوش مصنوعی: به خاطر شدت احساسات و شعله‌های درونم، شب‌ها در بستر سکوت می‌کنم و کسی نمی‌داند که آیا این آتش دل من است یا تنها توده‌ای از خاکستر.
خامی های نگارش و سردی های گزارش را اگر پرده داری و آمرزگاری فرمایند شاید با آنکه در خورد آن پایه گردون سایه کاری از من بنده ساخته نیست و باری پرداخته، همچنان خواستارم و امیدوار که همواره از پیشگاه آسمان فرگاهم به آرایش بارنامه های خدیوانه و فرمایش کارهای در خور فر فزایش بخشند، شعر:
هوش مصنوعی: اگر نقص‌های نوشتاری و سردی‌های گزارش را بپذیرند و ببخشند، ممکن است با وجود این که توانایی نداشته‌ام کاری درخور انجام دهم، همچنان خواسته‌ام و امیدوارم از سوی آسمان راهنمایی شوم تا بتوانم بارنامه‌های مناسب و کارهای متناسب را فراهم کنم.
برآرد روزگارت از سه لب کام
لب جوی و لب یار و لب جام
هوش مصنوعی: فرصت‌های زندگی‌ات از سه منبع به دست می‌آید: لب جوی که نماد لذت‌های طبیعی و زندگی است، لب یار که نشان‌دهنده عشق و محبت است، و لب جام که به خوشی‌ها و جشن‌ها اشاره دارد.