گنجور

شمارهٔ ۱۸۱ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگاشته

ای بهار دوستی را بوستان ها آب و رنگ
وی درخت راستی را شاخساران برگ و بار

خدا را ستایش، آسوده از گزند آسمانی راه به پایان رفت. رخت به سمنان رسید. بیمارها بدرود بستر و بالین کردند و سامان تندرستی و تاب دگرگون آرایش و آئین یافت. برادرها به کوری بدخواه پیمان یکتائی نو ساختند و کهن کاوش های ما و توئی رخت بر در هشت و بار برخر بست. اینک یاران این مرز را به خوشتر افت و اندازی کاراندیش خاست و نشستیم و راه گشای پیوند و پیوست، پس از رنج دوری اندوهی که جان کاهد نیست.

سرکار امید گاهی حاج سیدرضا را سخنی چند نگاشتم و انباز این نگارش داشتم.چون سرکار حاجی پیرو پیشوای درویشان است و شما را نیز پیدا و پنهان مهری با ایشان، هر آینه خواهند رسانید و اگر گرفتاری بند دست و خار پای باشد، گرامی سرور هاشمی گوهر شباهنگ را در این کار جانشین و دستیار و پیام رسان و نامه گزار خواهید نمود. اگر این نیاز نامه بر دست شما آزاده راستان شاهزاده راستین سیف الدوله را چشم سپار آید سال ها سپاسدار خواهم زیست. گویا رای اندیش و راه سپار سامان کربلا باشند. اگر بر تو گران نیاید و او نیز از شنیدن خودی بر کران نکشد، به زبانی که دانی از تنخواه فرزندی میرزا جعفر رازی در میان آر، شاید آن پیمان شاید آن پیمان که در بست فرا یاد آرد و این مرد را که آلوده هزار وام است و فرسوده هزار دام دستی بر دل مستمند گذارد.

حاجی جان هر آینه می دانی و آزموده نیز خواهی بود، که از کیش سگ پرستی تا یاسای پاک پیمبر که بهترین راه و آئین است کاری بزرگتر از بار افتادگان بردن و کار فروماندگان کردن نیست. کاری که از من بنده بر آید هر جا باشم بگوی و بخواه که در خورد نیرو وتاب به سر ایستاده ام و به جان آماده. ستایش و درودی پاک و پرداخته از آلایش تیتال در فرگاه سرکار امید گاهی آخوند ملا ابوالحسن بسته به مهربانی و کاردانی تست. بندگان یغما

شمارهٔ ۱۸۰ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگاشته: حاجی اسمعیل بهشتی روی فرشتی خوی را مرید و مشتاقم. سه روز از این پیش همراه مردی منسوب آقا رضا نام خراسانی بودم توسط لشکری جامه بساط دوست را رنج افزای رسیلتی دراز دامن گشتم. اینک سلطان درویش منش، درویش سلطان روش ایرج میرزا که یاران طریقش همایون شاه ستایند روانه است، شرحی بدان مضمون که بینی طرح کرده ام. انشاء الله همت و الانهمت شما زود و چسبان چشم سپار فرزند مقامی میرزا رضا خلف مرحوم میرزا نجف خواهد داشت، امیدوارم امانت او و دیانت سرکار شما عینک را به من برساند. زاید الاوصاف محتاجم. سرکار شاهزاده می فرمایند اگر آن جوان با سوابق الفت و حداثت سن کار اندیش غفلت و العیاد بالله اشاعت بی دینی گردید من خود عینکی نغز و زیبا گرفته بر دست جناب حاجی اسمعیل که ترا یاری امین است و مامول یغمائیات را ضمین، با تو خواهم فرستاد. کاری کن میرزا رضا عینک را به عینه یا عوضی بهتر از آن بدهد. چنانچه پیمان مرا و اظهار شما را باد انگاشت، و از یاد برد بر شاهزاده برسان. اما عینک معهود موعود او را مخواه. اگر داد بگیر و بفرست، والا او سلامت باد مراتب را بر نگار تا مجهول چند معلوم گردد، خدمات را مترصدم. حرره یغماشمارهٔ ۱۸۲ - به حاجی محمد اسمعیل طهرانی نگارش یافته: جناب مولای راستین حاجی محمد اسمعیل را مخلص جان در آستینم. فرمان آبشخوردم سال گذشته رخت از جندق به سمنان کشید شهر ذی حج به حکم حرکتی روان آغال از اسمعیل رنجیده بی تدارک و دربای آسایش بوسه اندیش دارای طوس سلام الله علیه آمدم. سیم محرم روی بر آستان و سر بر آسمان سودم. تا اکنون که دویم شعبان است در این بلند آستان نایب الزیاره دوستان بوده و هستم.هوس و خیالم همه آن بود که مادام هستی این موی ز نخ که در روسیاهی و رنگ زردی سپید افتاد جاروب این فرگاه باشد و پس از استیعاب مرگ پیکر آخشیجی نهاد خاک این خرم پیشگاه. ولی آنچه پیداست تا خود دو سه بامداد دیگر بر نظم اجارات املاک مختصی و قرار قسط و دستور العمل فرزندی احمد تاییدی استوار از توجه یزدانی عزوجل نخواهم، آرام و آزاد نیارم زیست. این روزها بدین اندیشه که علی الاجمال اشارتی رفت سبیل رجعت وشتاب را بر اقامت و درنگ پیشی است.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بهار دوستی را بوستان ها آب و رنگ
وی درخت راستی را شاخساران برگ و بار
هوش مصنوعی: دوستی مانند بهاری است که در باغ‌ها رنگ و آب دارد، و درخت صداقت با شاخه‌های پرمیوه خود باید پرورش یابد.
خدا را ستایش، آسوده از گزند آسمانی راه به پایان رفت. رخت به سمنان رسید. بیمارها بدرود بستر و بالین کردند و سامان تندرستی و تاب دگرگون آرایش و آئین یافت. برادرها به کوری بدخواه پیمان یکتائی نو ساختند و کهن کاوش های ما و توئی رخت بر در هشت و بار برخر بست. اینک یاران این مرز را به خوشتر افت و اندازی کاراندیش خاست و نشستیم و راه گشای پیوند و پیوست، پس از رنج دوری اندوهی که جان کاهد نیست.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که از آفت‌های آسمانی رها شدیم و سفر ما به پایان رسید. به سمنان رسیدیم و بیماران از بستر و خواب برخاستند و سلامتی و نشاط را دوباره به دست آوردند. برادران به رغم دشمنی به یکدیگر اتحاد تازه‌ای بخشیدند و تلاش‌های قدیمی ما و تو را در آغوش کشیدند. حالا دوستان در این سرزمین به همراه یکدیگر نشسته‌اند و با تدبیر به کارها می‌پردازند و پس از مدت‌های دوری، اندوهی که بر دل داشتیم دیگر کمرنگ شده است.
سرکار امید گاهی حاج سیدرضا را سخنی چند نگاشتم و انباز این نگارش داشتم.چون سرکار حاجی پیرو پیشوای درویشان است و شما را نیز پیدا و پنهان مهری با ایشان، هر آینه خواهند رسانید و اگر گرفتاری بند دست و خار پای باشد، گرامی سرور هاشمی گوهر شباهنگ را در این کار جانشین و دستیار و پیام رسان و نامه گزار خواهید نمود. اگر این نیاز نامه بر دست شما آزاده راستان شاهزاده راستین سیف الدوله را چشم سپار آید سال ها سپاسدار خواهم زیست. گویا رای اندیش و راه سپار سامان کربلا باشند. اگر بر تو گران نیاید و او نیز از شنیدن خودی بر کران نکشد، به زبانی که دانی از تنخواه فرزندی میرزا جعفر رازی در میان آر، شاید آن پیمان شاید آن پیمان که در بست فرا یاد آرد و این مرد را که آلوده هزار وام است و فرسوده هزار دام دستی بر دل مستمند گذارد.
هوش مصنوعی: سرکار امید، گاهی برای حاج سیدرضا چند کلمه نوشتم و این نوشتار را با خود داشتم. چون حاجی پیرو ولی درویشان است و شما نیز نسبت به ایشان هم در ظاهر و هم در باطن محبت دارید، قطعاً این محبت به او خواهد رسید. اگر شما دچار مشکلاتی باشید، گرامی سرور هاشمی را به عنوان جانشین و کمک در این موضوع خواهید داشت. اگر این نامه به دست شما، که فرزند راستین سیف‌الدوله هستید، برسد، سال‌ها برایتان سپاسگزار خواهم بود. گویی راه فکر و عمل به سمت کربلا است. اگر برایتان سنگین نباشد و او نیز از شنیدن نام شما ابایی نداشته باشد، به زبان خودتان درخواست کنید که از میرزا جعفر رازی کمک بگیرید و شاید این پیمان که فراموش شده دوباره یادآوری شود. و این مردی که در مشکلات مختلف گرفتار است، بتواند کمکی به نیازمندان کند.
حاجی جان هر آینه می دانی و آزموده نیز خواهی بود، که از کیش سگ پرستی تا یاسای پاک پیمبر که بهترین راه و آئین است کاری بزرگتر از بار افتادگان بردن و کار فروماندگان کردن نیست. کاری که از من بنده بر آید هر جا باشم بگوی و بخواه که در خورد نیرو وتاب به سر ایستاده ام و به جان آماده. ستایش و درودی پاک و پرداخته از آلایش تیتال در فرگاه سرکار امید گاهی آخوند ملا ابوالحسن بسته به مهربانی و کاردانی تست. بندگان یغما
هوش مصنوعی: حاجی عزیز، تو به خوبی می‌دانی و تجربه‌اش را هم خواهی کرد که هیچ کاری بزرگ‌تر از کمک به افرادی که به زمین افتاده‌اند و یاری رساندن به کسانی که در سختی هستند، وجود ندارد. هر کاری که از من برآید، هر جا که باشم، بگو و بخواه، زیرا من آماده‌ام و با تمام وجود در خدمت هستم. سلام و درود خالص و پاک از تمام آلودگی‌ها به محضر شما می‌فرستم. بندگان یغما.