گنجور

شمارهٔ ۱۳۴ - به دوستی نوشته شد

عبدالله و علی و حسن هر سه را بنده ام و از در یکتائی پرستنده، بیت:

سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند

پنداشتم این هفته نیز به دستور معهود به صحرا رفته اید، به کیش ازمنه انتظار یک شبه داشتم، غلبات شوق و سلبات سکونم از ملت عیسی در بیعت موسی کشید. عید خود را در شنبه دیدم. جناب شیخ گذشته ها را اعادت کرد دردم زیادت شد خیلکی رجعت شما را از حمام مترصد زیستم. آب به هاون سودن آمد و مهتاب به گز پیمودن. خود را به این فرد آرام کردم وزحمت بردم، شعر:

هجر در امید وصل او بود شیرین چو وصل
وصل او از بیم هجرش تلخ چون هجران بود

تاکی پیوستگی خیزد از خودرستگی یابم.

شمارهٔ ۱۳۳ - به دوستی نگارش رفت: هنگامی که از بیداد سردار در فراخای جهان در بدر بودم و آسیمه سر پی سپر، سالی را در اصفهان ناچارم به مرز عرب نامه نگار بایستی شد، و گزارش نامی از وی ناگزر بود. چون دلی از دستش سوخته داشتم و روانی به آذر آزار افروخته دست و خامه بر آن شد که از او به نکوهش و دشنام یاد آورده و خاک نام و ناموسش بی هیچ دریغ و افسوس برباد دهد. خرد خرده دان بانگ برزد که این کار نه بر هنجار کاردانی است و بر بازو نشره کامرانی، مایه پریشانی و پشیمانی.پند خود را کاربند آمدم و از روی ستایش درودی دانا پسند راندم. پیوند نامه بدان دوست و رسیدن کاروان سمنان، چون کردار و پاداش دوش به دوش افتاد. یکی از مردم کاروان که با من آشنا بود تا فرزندش به دبستان بر خواند از آن مرد خواست و گرفت و با خود برد، بردر الکای خوار که فرمان فرمای آن سمنان سار با سردار بود. میرزا محمد خواری که همواره دوست و نیکخواه رهی بود از روزگار پریشان من آگهی جست، خداوند نامه گفتش در اصفهان است. نامه ای هم به کربلا بر نگاشته. اینک بر من است، و همان بر چگونگی روزگارش گواهی روشن.شمارهٔ ۱۳۵ - به یکی از دوستان نگاشته: فدایت شوم دستخط مبارک که چون جلوه جمال عیش گستر بود مانند وصال جان پرور عنبر سارا به خرمن ریخت، و گوهر لالا به دامن افشاند. انجمن از نکهت الفاظ رنگین شرم ساحت چین آمده و بساط از مضامین روشن چرخ برین افتاده بیت:

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عبدالله و علی و حسن هر سه را بنده ام و از در یکتائی پرستنده، بیت:
هوش مصنوعی: عبدالله، علی و حسن هر سه در خدمت من هستند و من تنها آنها را پرستش می‌کنم.
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
هوش مصنوعی: اگرچه او را با نام‌های زیبا و قشنگ مانند پرنیان و حریر و پرند خطاب کنی، اما هیچ‌گاه نخواهد توانست به حالت و شخصیت واقعی خود تبدیل شود.
پنداشتم این هفته نیز به دستور معهود به صحرا رفته اید، به کیش ازمنه انتظار یک شبه داشتم، غلبات شوق و سلبات سکونم از ملت عیسی در بیعت موسی کشید. عید خود را در شنبه دیدم. جناب شیخ گذشته ها را اعادت کرد دردم زیادت شد خیلکی رجعت شما را از حمام مترصد زیستم. آب به هاون سودن آمد و مهتاب به گز پیمودن. خود را به این فرد آرام کردم وزحمت بردم، شعر:
هوش مصنوعی: فکر می‌کردم این هفته هم به روال معمول به صحرا رفته‌اید و در کیش انتظار یک تغییر ناگهانی داشتم. احساسات شدید و بی‌قراری‌ام از پیروان عیسی به سمت پیروان موسی کشیده شد. عید خود را در روز شنبه جشن گرفتم. جناب شیخ به یادآوری گذشته‌ها پرداخت و این باعث شد درد و دل من بیشتر شود. خیلی منتظر بازگشت شما از حمام بودم. آب به هاون می‌ریخت و مهتاب به راه خود ادامه می‌داد. خود را آرام کردم و زحمت کشیدم.
هجر در امید وصل او بود شیرین چو وصل
وصل او از بیم هجرش تلخ چون هجران بود
هوش مصنوعی: فراق و دوری از او در دل امیدی به وصالش، شیرین و دلپذیر است، همان‌طور که وصل او نیز در سایه ترس از فراق، تلخ و ناگوار می‌شود. در واقع، جدایی زمانی خوشایند است که امید به وصال وجود داشته باشد، ولی زمانی که به وصال می‌رسیم، ترس از جدایی تلخی را به همراه دارد.
تاکی پیوستگی خیزد از خودرستگی یابم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از خودم استقلال و خودکفایی پیدا نکنم، نمی‌توانم به پیوستگی و وحدت دست یابم.