گنجور

شمارهٔ ۱۲۷ - به دوستی نوشته

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم

سفری حکم آبشخورم از سمنان رخت اقامت به ری کشید، به دستور اسفار سابقه در جوار مرحوم فاضل خان که مرا مهربان خداوند بود واین بنده خاکسار نیز مملوکی ارادتمند مقامت جستم از سعایت ارباب کید و اصحاب حسد پاک روان و صافی ضمیر شهریاری از وی مکدر بود و خانه و مستغلاتش به ضبط دیوان مقرر. با چهل نفر بسته و پیوسته در طرفی از عمارات خارجه میرزا زین العابدین کاشی منزل داشت. ظرفیت مکان با خویشان کاشانه وفا نکردی تا به زحمت مهمان و بیگانه چه رسد. از باب ضرورت و تشویر دولت حضورش بر خود حرام کردم و بی اجازت و رضای سرکارش به تبدیل مقام فرمود، امشب با تو کاری واجب دارم، اگر تا نیم ساعت از شب گذشته فراغت خواست، البته شرفیاب حضور خواهم گشت، والا فردا صبح دولت دست بوس حاصل خواهد شد. نمیدانم مجال مقالی که قرار بود از باب سرکار سیف الدوله میرزا و کمترین با نواب بهاء الدوله در میان آرند بر زبان آمد یا نه؟ به مرتضی علی قسم می خواهم رابطه ارادت خاکسار و التفات ایشان استوار ماند، والا با وجود بی گناهی سر موئی تزلزل و اندیشه ندارم و مخاصمه با ابنای ملوک عار کس نیست، زهی سعادت آن کوچک که خصم بزرگ دارد، گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف.

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم
هوش مصنوعی: گفتم شاید با دیدنش احساس آرامش کنم و دردی که از اشتیاق دارم کم شود، اما وقتی او را دیدم، بیشتر دلم برایش تنگ شد و اشتیاقم افزایش یافت.
سفری حکم آبشخورم از سمنان رخت اقامت به ری کشید، به دستور اسفار سابقه در جوار مرحوم فاضل خان که مرا مهربان خداوند بود واین بنده خاکسار نیز مملوکی ارادتمند مقامت جستم از سعایت ارباب کید و اصحاب حسد پاک روان و صافی ضمیر شهریاری از وی مکدر بود و خانه و مستغلاتش به ضبط دیوان مقرر. با چهل نفر بسته و پیوسته در طرفی از عمارات خارجه میرزا زین العابدین کاشی منزل داشت. ظرفیت مکان با خویشان کاشانه وفا نکردی تا به زحمت مهمان و بیگانه چه رسد. از باب ضرورت و تشویر دولت حضورش بر خود حرام کردم و بی اجازت و رضای سرکارش به تبدیل مقام فرمود، امشب با تو کاری واجب دارم، اگر تا نیم ساعت از شب گذشته فراغت خواست، البته شرفیاب حضور خواهم گشت، والا فردا صبح دولت دست بوس حاصل خواهد شد. نمیدانم مجال مقالی که قرار بود از باب سرکار سیف الدوله میرزا و کمترین با نواب بهاء الدوله در میان آرند بر زبان آمد یا نه؟ به مرتضی علی قسم می خواهم رابطه ارادت خاکسار و التفات ایشان استوار ماند، والا با وجود بی گناهی سر موئی تزلزل و اندیشه ندارم و مخاصمه با ابنای ملوک عار کس نیست، زهی سعادت آن کوچک که خصم بزرگ دارد، گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف.
هوش مصنوعی: سفر من که از سمنان آغاز شد، به ری رسید. براساس تجربیات قبلی، در نزد مرحوم فاضل خان که دوستی مهربان برایم بود، ساکن شدم. من نیز از زیر دستان او بودم و به احترامش، از بدخواهی‌ها و حسادت‌های دیگران دور ماندم. وضعیت او به دلیل مسئله‌ای رسمی، غمگین بود و املاکش در اختیار اداره قرار داشت. من با چهل نفر از دوستان و پیروانم در یکی از ساختمان‌های بیرونی منزل میرزا زین‌العابدین کاشی اقامت گزیدیم. اما به خاطر ظرفیت محدود محل، جا برای مهمان و بیگانه کافی نبود. به دلیل شرایطی که داشتم، احساس کردم باید تغییر مکان بدهم. به او پیام دادم که امشب کار مهمی دارم و اگر تا نیم ساعت بعد از شب بگذرد، با کمال میل به حضورش می‌رسم، وگرنه فردا صبح به دیدار او می‌رم. نمی‌دانم آیا فرصت این را داشتم که از موضوعی که باید با سرکار سیف‌الدوله میرزا و نواب بهاالدوله درمیان بگذارم، صحبت کردم یا نه. به خدا قسم می‌خورم که باید رابطه ارادت و محبت بین ما حفظ شود، در غیر این صورت هیچگاه نگران یا دلهره‌دار نمی‌شوم و خصومت با پادشاهان کوچک هم برای من عیبی نیست. چه بسا که خوشبختی آن کوچک که با دشمن بزرگ مواجه است، اگر دچار حادثه‌ای شود، هم‌چنان شرف و افتخار خواهد داشت.