گنجور

شمارهٔ ۱۰۳ - به میرزا محمدعلی خطر نگاشته

روزت خجسته باد و اختر بختت به فرهی پیوسته، گویا فرمان آبشخوردم باز امسال بران در گشته رخت بازگشت کشد و به دستور گذشته روزی چند سرگشته دارد. ندانم در کار تبت و توحید آن مایه کاربند فزایش و آرایش شده که نشان آبادی از بند کاوش و گرفت راه آزادی نماید، یا سردی ها که از بی دردی هاست مایه رنگ زردی خواهد شد. اگر «تخته جهود» را بدان هنجار که نوشتم انباشته و کاشته و جوی و بند گود و بلند افراشته نباشد، کاری که یهود با پیغمبر بی پدر کردند و سوکی که برادرهای یوسف بر آن پیر گم کرده پسر تراشیدند بر تو خواهد ریخت.

سنگ بند پایان «تبت » باید تا راه چشمه بدان روش که خود چیده ام و افراخته ساخته باشد و زمینی که جوی یزدان بخش بر آن همی گذرد تا بوم آب نیم ارش بالا از خاک پرداخته و در سنگ بند انداخته آید.چند کرته از نو یونجه کاشته باشی و هزار درخت گز و هسته و انار و پسته افراشته و همچنین کارهای دیگر که پیرایه کشت و راغ است و سرمایه دشت و باغ اگر سر موئی لنگ افتاده و جوی و کرته از آنچه سزاست فراخ یا تنگ آمده کاری کنم و شماری اندیشم که مرگ را به بهای هستی خریدار آئی و دخمه گور را چون خانه سور ستایشگزار.مردی که در کاری چنین سست فرو ماند و از باری چنان کم کمر دزدد، مصرع: کشتنی سوختنی باشد و گردن زدنی. گاه گوئی در آن پزدان گز افراشته ام و در این انباشته انار کاشته. انار بی پسته شاخ بی بار است و گز بی هسته کاخ بی یار، شعر:

ای ریش سفید مرز تبت
کاندر پی گز دماغ سوزی
سوگند بدان بروت شبرنگ
کان گزها کز تورسته روزی
گر هسته ارش ارش نروید
دور از تو هزار گز بگوزی

دل در کار پسته و هسته بند واندیشه جز انار از کشت و کار هر درختی اگر همه شاخش مرجان و بارش گوهر باشد جسته و رسته دار. بسکه گفتم زبان من فرسود.

شمارهٔ ۱۰۲ - به احمد صفائی نگاشته: درخت کاری و آبیاری و پاسداری «باغ هنر» را نامه ها کرده ام، و از هر چه مایه آبادی و افزایش است و پیرایه آزادی و آرایش نام ها برده. همانا رسیدی و دیدی خواندی و شنیدی . تلخ بومی شوره زار به آب دستی های تو خوش و شیرین شد و مرده خاکی ساده رنگ را نگارندگی های هوش و گوش تو زنده و رنگین ساخت. اگر پای تو دست یار این کرد یا دست تو پایمرد این کار نبودی، صد سال دیگر این سنگلاخ نمک خیز و ریگ بوم اشنان زای راغ رتیلا و کژدم بود نه باغ جوزا و گندم. باری کنونش که از در و دیوار پایه فزودی و بکام دوستانش بوستان ستودی، آنرا از خار و خس پیرایشی باید و از شاخ و شخ آرایشی. باغ تهی از درخت خسرو بی کلاه و تخت است، و بازرگان بی کالا و رخت، دلخواه من آن است که پیرامنش از چارسو راست و خدنگ پسته باشد و میان پسته ها یک گز در میان هسته درخت خرما و انار خوب گوهر و سنجد بار دوست شیرین بر نیز چندانکه در گنجد هر جادانی و توانی دراندازی و برافرازی.شمارهٔ ۱۰۴ - تحریر مجدد قصه ای از کتاب زینت المجالس: عبدالله پسر جعفر طیار گوید: روزی به دیدار معاویه شدم، دریده گریبان و ژولیده موی از خانه برآمد. چون چشمش بر من افتاد سخت پراکنده گشت و گران شرمنده. نشان آشفتگی از رخسارش روشن روشن پدیدار افتاد. گفتم دانم این کار از کجاست و این کالا از کدام بازار. خاتون خانه ترا با کنیزی یافته و بدین بی اندامی و گستاخی شتافته. مرا نیز بارها چنین کارها افتاده است و آشوب ها زاده. گفت بر گوی. گفتم شبی باکنیزی پیمان بستر دادم و خود را نوید پیوندی دیگر، او در چشمداشت همی زیست و من پاس اندیش هنگام بودم. چون دیری برگذشت پنداشتم چشم خاتون به خواب است و دیده بخت خواجه بیدار. آهسته آهسته از بستر ساز گریز کردم و انداز آرام جای کنیز. همانا خاتون هشیار بود و با صد دیده بیدار کار، خشم آلود از پی روان شد و چشم پالود بر هنجار و اندیشه ما نگران. آواز پای ویم در گوش رفت هوش از سر بر کران زیست و پراکندگی رخت در میان افکند. راه بگردانیدم و آهنگ پا گاه کردم، چون از همه راهم پای دست آویز شکسته بود و دست پایداری بسته بیخود بر شتری گرگین و بی پالان که روغن در او مالیده بودند بر نشستم و از جای برانگیختم. خاتون خشم آلود فرا رسید و از فرازم به زیر انداخت که ای سایه پرست سیاه نامه این کار و کردت را در ترازوی خرد سنگی نیست و نزد خردمندان رنگی نه. پس کفش از پای بر آورد و برکند و کوب من سخت بایستاد چنگم در گریبان زد و چاک جامه ام از سینه به دامان برد و دست از دهان برداشت و هیچ از خودکامی و بی اندامی فرو نگذاشت.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزت خجسته باد و اختر بختت به فرهی پیوسته، گویا فرمان آبشخوردم باز امسال بران در گشته رخت بازگشت کشد و به دستور گذشته روزی چند سرگشته دارد. ندانم در کار تبت و توحید آن مایه کاربند فزایش و آرایش شده که نشان آبادی از بند کاوش و گرفت راه آزادی نماید، یا سردی ها که از بی دردی هاست مایه رنگ زردی خواهد شد. اگر «تخته جهود» را بدان هنجار که نوشتم انباشته و کاشته و جوی و بند گود و بلند افراشته نباشد، کاری که یهود با پیغمبر بی پدر کردند و سوکی که برادرهای یوسف بر آن پیر گم کرده پسر تراشیدند بر تو خواهد ریخت.
هوش مصنوعی: روزت مبارک باشد و شانس و بختت به زیبایی متصل باشد. به نظر می‌رسد که سیگنال‌هایی از گذشته برایت می‌آید و ممکن است چند روزی دچار سردرگمی باشی. نمی‌دانم که در امور مختلف چقدر پیشرفت و زیبایی حاصل کرده‌ای که می‌تواند نشان‌دهنده شکوه و آزادی‌ات باشد، یا اینکه مشکلات و ناامیدی‌ها، رنگ تیره‌ای به کارت خواهد بخشید. اگر وضعیتی که توصیف کرده‌ام، در مورد یهودیان و پیامبر بی‌پدر به درستی برقرار نباشد، ممکن است دچار مسائلی شوی که به تو آسیب می‌زند، شبیه به مشکلاتی که برادران یوسف برای او به وجود آوردند.
سنگ بند پایان «تبت » باید تا راه چشمه بدان روش که خود چیده ام و افراخته ساخته باشد و زمینی که جوی یزدان بخش بر آن همی گذرد تا بوم آب نیم ارش بالا از خاک پرداخته و در سنگ بند انداخته آید.چند کرته از نو یونجه کاشته باشی و هزار درخت گز و هسته و انار و پسته افراشته و همچنین کارهای دیگر که پیرایه کشت و راغ است و سرمایه دشت و باغ اگر سر موئی لنگ افتاده و جوی و کرته از آنچه سزاست فراخ یا تنگ آمده کاری کنم و شماری اندیشم که مرگ را به بهای هستی خریدار آئی و دخمه گور را چون خانه سور ستایشگزار.مردی که در کاری چنین سست فرو ماند و از باری چنان کم کمر دزدد، مصرع: کشتنی سوختنی باشد و گردن زدنی. گاه گوئی در آن پزدان گز افراشته ام و در این انباشته انار کاشته. انار بی پسته شاخ بی بار است و گز بی هسته کاخ بی یار، شعر:
هوش مصنوعی: سنگ مرزی در انتهای «تبت» باید به شکلی که خود طراحی کرده‌ام و ساخته‌ام، قرار گیرد و زمینی که جوی طبیعی بر آن جریان دارد، باید از نظر ارتفاع از خاک بلندتر باشد و در این سنگ مرز قرار گیرد. باید چند قطعه از نو یونجه بکارم و هزار درخت گز و هسته و انار و پسته بکارم و همچنین کارهای دیگر که زینت‌دهنده کشت و زمین هستند، انجام دهم. اگر برخی از موارد در اندازه مناسب نباشند، تلاشی خواهم کرد و در نهایت متوجه می‌شوم که برای زندگی خود باید بهایی پرداخت کنم و باید گور را مانند خانه‌ای در نظر بگیرم که مورد احترام است. فردی که در چنین کاری ضعیف عمل کند و از مسئولیت‌های خود کناره‌گیری کند، باید بداند که چیزهایی که کاشته، سوخته خواهد شد و در نهایت نتیجه‌ای نخواهد داشت. گاهی احساس می‌شود که در بین درختان گز و انار کاشته شده، تنها درختی بی‌بار و درخت گز بی‌هسته باقی مانده است.
ای ریش سفید مرز تبت
کاندر پی گز دماغ سوزی
هوش مصنوعی: ای پیر و باتجربه، در مرز تبت، در جستجوی چیزهای ارزشمند و جذاب هستی که شاید با تکیه بر آن‌ها بتوانی مشکل یا چالشی را حل کنی.
سوگند بدان بروت شبرنگ
کان گزها کز تورسته روزی
هوش مصنوعی: به تو سوگند به آن چهره زیبا که در روزهای سخت از تیرگی‌ها دور می‌ماند.
گر هسته ارش ارش نروید
دور از تو هزار گز بگوزی
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای از تو دور شود، حتی اگر هزار فرسنگ هم دورتر باشد، باز هم دل تو به آن می‌سوزد.
دل در کار پسته و هسته بند واندیشه جز انار از کشت و کار هر درختی اگر همه شاخش مرجان و بارش گوهر باشد جسته و رسته دار. بسکه گفتم زبان من فرسود.
هوش مصنوعی: دل به کار پسته و هسته مشغول است و غیر از انار به کشت و کار هیچ درختی فکر نمی‌کند. حتی اگر تمام شاخ و برگ درختی مرجان باشد و میوه‌اش جواهر، باز هم رشد و پرورش پیدا نمی‌کند. تا آنجا که گفتم، زبانم خسته شده است.