بخش ۲ - نوحه
نبودی ای ز تو فرخنده روزم
برادر جان برادر
که بینی تن به زیر نیم سوزم
برادر جان برادر
مرا آن کوژپشت افکند و افتاد
به رویم وه که بنهاد
فلک غوزی عجب بالای غوزم
برادر جان برادر
در آغاز بهار زندگانی
دویم فصل جوانی
چمن بفسرد از این بردالعجوزم
برادر جان برادر
ز بس کز نیم سوز آذر اندود
زماهی شد به مه دود
سیه گشت اختر گیتی فروزم
برادر جان برادر
زلیخا آتشین چنگ آهنین مشت
چنانم کوفت بر کشت
که باور نیست جان بردن هنوزم
برادر جان برادر
ز حلق و مشت، نوری وتماشا
خدایا توبه حاشا
بهم مالید گردون پک و پوزم
برادر جان برادر
شبی آوردم آهو بر سر تیر
به روباهانه تزویر
برون برد از کمند آن سگ چو یوزم
برادر جان برادر
به شاهد راست کردم ناف بر ناف
دریغ آن هر دو سر قاف
ندادم فرصتی کش در سپوزم
برادر جان برادر
اگر صد ذی ذکر چون من زمایه
شدی آن چار خایه
به کون خنبک زنان گفتی به چوزم
برادر جان برادر
ز کفش و گیوه روز سنگ باران
گمان کردند یاران
که من استاد صنف پاره دوزم
برادر جان برادر
زچشمم گرد جولان عجب ناز
همی شد نور پرداز
زرافشان ساخت کر از عروگوزم
برادر جان برادر
کمر تا غوزکم از نیم سوزان
تنور آسا فروزان
مپرس از درد و سوز بی بروزم
برادر جان برادر
بخش ۱: این مثنوی به بحر هزج مسدس مقصور سروده شده و واقعه آن در کاشان اتفاق افتاده است و بطور خلاصه چنین است که چند نفر شبی در کاشان به شاهد بازی ومیخوارگی مشغول شدند، در این میان زنی مکاره بر این راز آگاه شد و با چند نفر که خود را به «نیم سوز» مسلح کرده بودند بر آنها تاخت و مجبور به فرارشان کرد اما سر دسته شاهد بازان و میخواران به دست «نیم سوز بدستان» افتاد و کتک مفصلی خورد، بقیه این حکایت شیرین را باید در کتاب خواند.بخش ۳ - حکایت: شنیدم عارفی در صبحگاهی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نبودی ای ز تو فرخنده روزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: ای کاش تو بودی و روزهای خوشم را میگذرانیدم، برادر جان.
که بینی تن به زیر نیم سوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: ای برادر، ببین که چگونه تنم در آتش نیمسوز شده است.
مرا آن کوژپشت افکند و افتاد
به رویم وه که بنهاد
هوش مصنوعی: شخصی که در گذشته به من آسیب زد و من را به زمین انداخت، حالا بر من فشار میآورد و خاطرات آن روزها دوباره زنده میشود.
فلک غوزی عجب بالای غوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: آسمان، با تعجب بر روی قوز من قرار گرفته است، ای برادر جان!
در آغاز بهار زندگانی
دویم فصل جوانی
هوش مصنوعی: در شروع بهار زندگی، ما به فصل جوانی وارد میشویم.
چمن بفسرد از این بردالعجوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: چمن از شدت گرما و خشکی پژمرده شده است، ای برادر جان، برادر.
ز بس کز نیم سوز آذر اندود
زماهی شد به مه دود
هوش مصنوعی: از آنجا که آتش نیمهجان و کمرنگ شده، به مانند دودی در آسمان ماه نمایان شده است.
سیه گشت اختر گیتی فروزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: ای برادر، ستارهای که روشنیبخش این دنیا بود، حالا تاریک و سوت و کور شده است.
زلیخا آتشین چنگ آهنین مشت
چنانم کوفت بر کشت
هوش مصنوعی: زلیخا با عشق و شدت همچون چنگی آتشین بر به زمین کوبید، و ماجرای عاشقانهاش را به گونهای شورانگیز و عمیق بیان کرد.
که باور نیست جان بردن هنوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: برادر، هنوز باور ندارم که تو از دنیا رفتهای و جانت را بردهاند.
ز حلق و مشت، نوری وتماشا
خدایا توبه حاشا
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر احساسی عمیق از زیبایی و شگفتی است. فرد در حال تجربه نوری است که از حلق و مشت ناشی میشود و این احساس باعث شده تا به تماشای آن بپردازد. او در این لحظه به خدا تکیه کرده و از خود میخواهد که این تجربه را از او نگیرد. در واقع، این احساس پر از شکرگزاری و عشق به زیباییهای اطراف است.
بهم مالید گردون پک و پوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: میگوید که سرنوشت و تقدیر، هیچگاه از ما جدا نمیشوند و ما در کنار هم، با مشکلات و دشواریها روبهرو خواهیم شد. متصل به یکدیگر هستیم و باید در کنار هم با سختیها مبارزه کنیم.
شبی آوردم آهو بر سر تیر
به روباهانه تزویر
هوش مصنوعی: یک شب، آهو را به دام انداختم و به روشی فریبنده عمل کردم.
برون برد از کمند آن سگ چو یوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: از دام آن سگ بیرون رفت، ای برادر، مانند یوزی.
به شاهد راست کردم ناف بر ناف
دریغ آن هر دو سر قاف
هوش مصنوعی: به دلیل پیوند عمیقی که میان من و محبوبم برقرار است، حسرت میخورم بر اینکه هر دو در یک نقطه و در کنار یکدیگر نیستیم.
ندادم فرصتی کش در سپوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: ای کاش فرصتی به من میدادی تا بتوانم برادرانه از تو حمایت کنم.
اگر صد ذی ذکر چون من زمایه
شدی آن چار خایه
هوش مصنوعی: اگر صد نفر مانند من در یاد و ذکر مشغول شوند، آن چهار چیز را که در این دنیا مهم است، چگونه میتوانند به دست آورند؟
به کون خنبک زنان گفتی به چوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: در این بیت به نظر میرسد، فردی به برادرش اشاره میکند و او را به اندازه اهمیت و ارزشش تشویق میکند. این گفتگو ممکن است به نوعی بازیگوشی یا کنایهای باشد که نشاندهنده پیوند نزدیک و محبت آمیز بین آنهاست. به طور کلی، به نوعی دعوت به همبستگی و اتحاد در کنار هم است.
ز کفش و گیوه روز سنگ باران
گمان کردند یاران
هوش مصنوعی: دوستان گمان کردند که در روز بارانی، پایم را به خاطر کفش و گیوهام نمیتوانم پارو بزنم و پیش بروم.
که من استاد صنف پاره دوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: من در کار خود مهارت دارم، برادر جان.
زچشمم گرد جولان عجب ناز
همی شد نور پرداز
هوش مصنوعی: از چشمانم نوری ساطع میشود که به زیبایی و ناز دلبری میکند.
زرافشان ساخت کر از عروگوزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: برادر جان، به خاطر زیبایی و طراوتی که دارم، همانند زرافشان در دل خودم میدرخشم.
کمر تا غوزکم از نیم سوزان
تنور آسا فروزان
هوش مصنوعی: کمر و بالا تنهام از گرما مثل تنور سوزان است.
مپرس از درد و سوز بی بروزم
برادر جان برادر
هوش مصنوعی: برادر عزیزم، از من در مورد درد و رنجی که دارم سوال نکن.