گنجور

شمارهٔ ۱

از ماریه رفتی اگر اخبار رسیدن
گرگان عجم را
سگ‌های عرب بر نتوانست دریدن
شیران اجم را
با ببر دمان گربه نیارست فتادن
گرگانه ستادن
روباه دمن سر نتوانست بریدن
آهوی حرم را
یارست که بر بانوی شاهان به عزیزی
انداز کنیزی
یا تار غلامی که توانست تنیدن
سلطان امم را
جیحون ز دل انگیختمی دجله ز مژگان
نی قلزم و عمان
تا العطش از خیمه نبایست شنیدن
دریای همم را
نگذاشتمی تا رمق از جان اثر از سر
آغشته به خون در
گه نعش ولی گاه موالی نگریدن
مولای خدم را
خون دل و جان ریختمی برخی احباب
تا آن همه خوناب
بر کشته اصحاب نبایست چکیدن
سالار حشم را
گر جن و بشر دیو و پری باد سواران
شمشیر گذاران
حاجت نشدی تیغ و تکاور طلبیدن
زی معرکه جم را
با تیغ کج آوردمی آن رزم ظفر کاست
چون قد‌ّ سنان راست
وز تیر چو اندام کمان راست خمیدن
بالای ستم را
بر تافتمی گرگ سگان را به هژبری
سرپنجه ببری
چون باد که در هم شکند گاه وزیدن
شیران علم را
پرداختمی پهنه به انگیز ره انجام
از ماریه تا شام
ره بستمی الابه در مرگ چمیدن
چه بیش و چه کم را
انباشتمی تا شب و روز ابیض و سودان
زان هیچ وجودان
با گرز تن او بار نه کز کوب رمیدن
بنگاه عدم را
خاکم به دهن من چه کسم کز تو کنم یاد
وز هستی خود باد
کوری بود از یکدگران باز ندیدن
زفتی و ورم را
از هیچ گهر بنده‌ای آن‌گه سر پیوند
با چون تو خداوند
حادث که بود برتر از اندازه دویدن
میدان قدم را
با هستی تو ای که سراپا به تو هستیم
ما خود نپرستیم
کو شهر چنین زی که دریغ است گزیدن
بر کعبه صنم را
جان در سر ما کردی از این نادره پرخاش
سهل است به پاداش
در پای تو خون ریخته بر خاک تپیدن
سر تا به قدم را
تا صعوه ز شاهین نپسندد به همه حال
بازان هما فال
پر بسته به دام اندر و بر چرخ پریدن
بومان دژم را
ضنت مکن امروز که غبنی است زیان خیز
ای جزع گهر ریز
فردا چه توانی به یکی قطره خریدن
دریای کرم را
این قلب تنگ سیم که یغما ز در سود
نقدش به زر اندود
اکسیر قبولش چه زیان از تو رسیدن
چون سکه درم را
در بوته اخلاص بپرداز غبار‌ش
در بخش عیار‌ش
که‌امید به پرداخت نه دستان دمیدن
این کوره و دم را
سردار تو و تیغ و من و کلک سخندان
در مجلس و میدان
تا نام گرفتن گذرد وصف کشیدن
شمشیر و قلم را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از ماریه رفتی اگر اخبار رسیدن
گرگان عجم را
هوش مصنوعی: اگر از ماریه رفتی و خبر رسیدن گرگانی‌ها را شنیدی، به من اطلاع بده.
سگ‌های عرب بر نتوانست دریدن
شیران اجم را
هوش مصنوعی: سگ‌های عرب نتوانستند شیران اجم را پاره کنند و به آن‌ها آسیب برسانند.
با ببر دمان گربه نیارست فتادن
گرگانه ستادن
هوش مصنوعی: اگر ببر به سمت شما بیاید، گربه نمی‌تواند بر روی زمین بیفتد و گرگ‌ها باید بایستند.
روباه دمن سر نتوانست بریدن
آهوی حرم را
هوش مصنوعی: روباه در دمن نمی‌تواند به آهو در حرم آسیب برساند.
یارست که بر بانوی شاهان به عزیزی
انداز کنیزی
هوش مصنوعی: ای دوست، تو مانند یک بانوی محترم و با ارزش هستی که می‌توانی به مقام و منزلت بالایی دست یابی و از مقام کنیزی دوری کنی.
یا تار غلامی که توانست تنیدن
سلطان امم را
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که اگرچه یک غلام ممکن است بی ارزش به نظر برسد، اما او توانایی انجام کارهایی را دارد که حتی بزرگ‌ترین و مهم‌ترین افراد جامعه نیز قادر به انجام آن نیستند. به نوعی به قدرت و قابلیت‌های نهفته در افراد اشاره دارد که ممکن است در نگاه اول نادیده گرفته شوند.
جیحون ز دل انگیختمی دجله ز مژگان
نی قلزم و عمان
هوش مصنوعی: من به دل انگیزی جیحون توجه می‌کنم و دجله را از اشک‌های خود می‌سازم، نه از دریا و عمان.
تا العطش از خیمه نبایست شنیدن
دریای همم را
هوش مصنوعی: تا وقتی که تشنه هستید، نباید صدای دریای طغیان را از درون خیمه بشنوید.
نگذاشتمی تا رمق از جان اثر از سر
آغشته به خون در
هوش مصنوعی: نگذاشتم تا دیگر از جانم چیزی باقی نماند و نشان خون بر سرم پیدا گردد.
گه نعش ولی گاه موالی نگریدن
مولای خدم را
هوش مصنوعی: گاه شرایط به گونه‌ای است که برای یک ولی و پیشوای بزرگ، مراسم تشییع و عزاداری برگزار می‌شود، و گاه هم در چنین موقعیتی، دیگران به یاد می‌آورند و برای آن شخص عزیز اشک می‌ریزند.
خون دل و جان ریختمی برخی احباب
تا آن همه خوناب
هوش مصنوعی: برای دوستان و نزدیکانم کوشش بسیار کردم و از خودم مایه گذاشتم، تا اینکه آن همگی به من آسیب رساندند.
بر کشته اصحاب نبایست چکیدن
سالار حشم را
هوش مصنوعی: نباید بر روی کشته‌شدگان، خون سالار سپاه ریخته شود.
گر جن و بشر دیو و پری باد سواران
شمشیر گذاران
هوش مصنوعی: اگر جن و انسان، دیوان و پریان، سواران شمشیرزنان هستند، پس...
حاجت نشدی تیغ و تکاور طلبیدن
زی معرکه جم را
هوش مصنوعی: نیازی به درخواست شمشیر و جنگجو نیست، زیرا در میدان نبرد جمع در حال آماده‌باش است.
با تیغ کج آوردمی آن رزم ظفر کاست
چون قد‌ّ سنان راست
هوش مصنوعی: با تیغ کج به جنگ آمده‌ام، اما هر پیروزی‌ای که به دست آورم، به اندازه قد یک نیزه راست نیست.
وز تیر چو اندام کمان راست خمیدن
بالای ستم را
هوش مصنوعی: از تیر، همان‌طور که اندام کمان به آرامی خم می‌شود، وقتی که تحت فشار قرار می‌گیرد، نشان می‌دهد که بالای ستم نیز نمی‌تواند بر اثر فشار دوام بیاورد.
بر تافتمی گرگ سگان را به هژبری
سرپنجه ببری
هوش مصنوعی: اگر می‌توانستم، گرگ‌ها را بر سگان غلبه می‌کردم و آن‌ها را با قدرت و مهارت خود شکست می‌دادم.
چون باد که در هم شکند گاه وزیدن
شیران علم را
هوش مصنوعی: باد گاهی چون وزیدن، قدرت شیران را در هم می‌شکند.
پرداختمی پهنه به انگیز ره انجام
از ماریه تا شام
هوش مصنوعی: من چیزی را به فرجام می‌رسانم، از ماریه تا شام.
ره بستمی الابه در مرگ چمیدن
چه بیش و چه کم را
هوش مصنوعی: راهی را در پیش گرفتم که در آن تا زمانی که زنده هستم، نمی‌توانم در مورد مرگ فکر کنم. در این مسیر، نه چیزی اضافه است و نه کم.
انباشتمی تا شب و روز ابیض و سودان
زان هیچ وجودان
هوش مصنوعی: من تمام روز و شب را به یاد سفیدان و سیاهان می‌گذرانم، چرا که هیچ‌یک از این وجودها را نمی‌توان نادیده گرفت.
با گرز تن او بار نه کز کوب رمیدن
بنگاه عدم را
هوش مصنوعی: تن او را با گرزی پر قدرت بزن، چون این ضربه باعث می‌شود که از عالم عدم بجنبد و به حرکت درآید.
خاکم به دهن من چه کسم کز تو کنم یاد
وز هستی خود باد
هوش مصنوعی: من از یاد تو به خاکی دست نمی‌زنم و از وجود خودم نیز غافل شده‌ام.
کوری بود از یکدگران باز ندیدن
زفتی و ورم را
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که فردی که از دیگران دور است، قادر به دیدن نقص‌ها و مشکلات خودش نیست. در واقع، او به دلیل عدم ارتباط با دیگران نمی‌تواند واقعیت‌های ناخوشایند خود را بشناسد.
از هیچ گهر بنده‌ای آن‌گه سر پیوند
با چون تو خداوند
هوش مصنوعی: هیچ گوهری در بندگی ارزش اتصال و پیوند با تو، خداوند، را ندارد.
حادث که بود برتر از اندازه دویدن
میدان قدم را
هوش مصنوعی: وقتی حادثه‌ای پیش می‌آید، اهمیت حرکت و تلاش در آن لحظه بیش از حد دویدن در میدان است.
با هستی تو ای که سراپا به تو هستیم
ما خود نپرستیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر وجود تو، که تمام وجود ما به تو وابسته است، خود را نمی‌پرستیم.
کو شهر چنین زی که دریغ است گزیدن
بر کعبه صنم را
هوش مصنوعی: هیچ شهری به زیبایی اینجا نیست که از سر حسرت، بر کعبه‌ی بتان انتخاب نکنیم.
جان در سر ما کردی از این نادره پرخاش
سهل است به پاداش
هوش مصنوعی: ای جان، تو به خاطر این رفتار عجیب و شدید که نشان دادی، ما را تحت تأثیر قرار دادی؛ حالا، جریمه‌ای که در مقابل این کار خواهیم داشت، چندان سخت و دشوار نیست.
در پای تو خون ریخته بر خاک تپیدن
سر تا به قدم را
هوش مصنوعی: در زیر پای تو خون‌ها بر زمین ریخته شده و من از سر تا پا به شوق تو به تپش درآمده‌ام.
تا صعوه ز شاهین نپسندد به همه حال
بازان هما فال
هوش مصنوعی: هرگاه که صعوه (پرنده‌ای کوچک) از شاهین (پرنده‌ای بزرگ و قوی) راضی نباشد، در هر شرایطی نمی‌تواند به خوبی در کنار بازان (پرندگانی که برای شکار آموزش دیده‌اند) قرار گیرد. به عبارت دیگر، زمانی که کیفیت یا قدرتی برتر وجود دارد، نمی‌توان به سادگی از آن صرف نظر کرد.
پر بسته به دام اندر و بر چرخ پریدن
بومان دژم را
هوش مصنوعی: پر بسته به دام، در حالی که بر چرخ می‌پرند، من دژم را می‌نگرم.
ضنت مکن امروز که غبنی است زیان خیز
ای جزع گهر ریز
هوش مصنوعی: امروز را از دست نده و فکر نکن که نمی‌ارزد؛ زیرا این فرصتی است که ممکن است به ضرر تو تمام شود، ای کسی که در طلای خود غفلت و سهل‌انگاری می‌کنی.
فردا چه توانی به یکی قطره خریدن
دریای کرم را
هوش مصنوعی: فردا چگونه می‌توان به خریدن حتی یک قطره از دریای بزرگی مثل کرم دست یافت؟
این قلب تنگ سیم که یغما ز در سود
نقدش به زر اندود
هوش مصنوعی: این دل کوچک و تنگ که در آن درد و غم وجود دارد، مانند سیمی است که اگر یغما بیفتد، ثروتش را به طلا تبدیل می‌کند.
اکسیر قبولش چه زیان از تو رسیدن
چون سکه درم را
هوش مصنوعی: به خاطر پذیرش او، هیچ زیانی به تو نرسیده است، مثل اینکه سکه‌ات را در برابر چیزی ارزشمندتر قرار داده‌ای.
در بوته اخلاص بپرداز غبار‌ش
در بخش عیار‌ش
هوش مصنوعی: در تلاش برای رسیدن به خلوص و صداقت، باید تلاش کنی تا ناپاکی‌ها و حواشی را از خود دور کنی و به کیفیت واقعی و درست خود بپردازی.
که‌امید به پرداخت نه دستان دمیدن
این کوره و دم را
هوش مصنوعی: امید من به این است که کوره فرآیند زندگی با هر دم و بازدم به خوبی پیش برود و من بتوانم با تلاش و کوشش خود، نتایج مثبتی را به دست آورم.
سردار تو و تیغ و من و کلک سخندان
در مجلس و میدان
هوش مصنوعی: تو فرمانده و شمشیر در دست داری، و من نیز با ذکاوت و هنر سخن در مجلس و میدان حاضر هستم.
تا نام گرفتن گذرد وصف کشیدن
شمشیر و قلم را
هوش مصنوعی: تا زمانی که نام بردن از کسی یا چیزی گذشت، وصف و توصیف کشیدن شمشیر و قلم نیز بی‌فایده است.