شمارهٔ ۶۳
به جز به روی تو کآن طرهای سیاه برآید
کسی ندیده که عقرب به برج ماه برآید
جریده بر صف مژگان او چه میزنی ای دل
گمان مبر که سواری به یک سپاه برآید
متاع حسن ز کف رایگان مده که شود گم
هزار قافله تا یوسفی ز چاه برآید
سفیدچشمیِ مَهْ بین که با رخِ تو زند دم
مپوش طلعت روشن که روسیاه برآید
ز شِکوه تا نشوی رنجه کاش وقت تَظَلُّم
به جای ناله ز تن جان دادخواه برآید
زآه من حذر ای زاهدانِ خشک که ترسم
خدا نخواسته آتش ز خانقاه برآید
ز ظالمی است مرا چشم دادکش گه جولان
ز خاک تا سر زین خون بیگناه برآید
به شست غمزه و تردستی خدنگ تو نازم
کامان نداد که از چاک سینه آه برآید
پس از وفات به این آه و سوز در عجبستم
همی ز تربت یغما اگر گیاه برآید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به جز به روی تو کآن طرهای سیاه برآید
کسی ندیده که عقرب به برج ماه برآید
هوش مصنوعی: جز زیبایی تو، هیچچیز دیگری به اندازهی آن موی مشکی جذابیت ندارد؛ هیچکس ندیده که عقرب به برج ماه برسد.
جریده بر صف مژگان او چه میزنی ای دل
گمان مبر که سواری به یک سپاه برآید
هوش مصنوعی: چرا به چشمهای او فکر میکنی، ای دل؟ گمان نکن که یک نفر میتواند به تنهایی بر یک لشکر غلبه کند.
متاع حسن ز کف رایگان مده که شود گم
هزار قافله تا یوسفی ز چاه برآید
هوش مصنوعی: به راحتی و بیارزش چیزی باارزش را نده، زیرا ممکن است در میان هزاران فرصت، آن را از دست بدهی، مانند اینکه یوسف از چاه بیرون بیاید.
سفیدچشمیِ مَهْ بین که با رخِ تو زند دم
مپوش طلعت روشن که روسیاه برآید
هوش مصنوعی: اگر کسی با چشمان زیبا و دید نیرویی باشد، و چهرهات را در مقابل او بپوشانی، باید توجه کنی که زیباییات باعث ایجاد حسرت و فریاد دیگران خواهد شد.
ز شِکوه تا نشوی رنجه کاش وقت تَظَلُّم
به جای ناله ز تن جان دادخواه برآید
هوش مصنوعی: تا زمانی که از شکایت و گلایه دست نکشی، بهتر است در زمان نیاز به عدالت به جای ناله و فریاد، با روحی از جان و دل، فریاد دادخواهی برآوری.
زآه من حذر ای زاهدانِ خشک که ترسم
خدا نخواسته آتش ز خانقاه برآید
هوش مصنوعی: ای زاهدان خشک، مواظب باشید که از ناله و آه من بترسید، زیرا میترسم که خدا نخواسته آتش از خانقاه بلند شود.
ز ظالمی است مرا چشم دادکش گه جولان
ز خاک تا سر زین خون بیگناه برآید
هوش مصنوعی: چشم من به ظلمی دگر دوخته شده است؛ زیرا از زمین تا سر، خونهای بیگناه از من خروش برمیخیزد.
به شست غمزه و تردستی خدنگ تو نازم
کامان نداد که از چاک سینه آه برآید
هوش مصنوعی: من به ناز و قشنگی تو که با چشمانت مرا میکشی افتخار میکنم، چرا که عشق و آه من از عمق دل میجوشد و نمیتواند از دل برآید.
پس از وفات به این آه و سوز در عجبستم
همی ز تربت یغما اگر گیاه برآید
هوش مصنوعی: پس از اینکه شخصی فوت میکند، با این درد و افسوسی که در دل دارم، به فکر میافتم که چطور ممکن است از خاک قبر او گیاهی بروید.