شمارهٔ ۱
زهی تجلی نموده حسنت، به چشم وامق، ز روی عذرا
به یک کرشمه ربوده چشمت توان یوسف دل زلیخا
سواد مویت شکنج سنبل، صفات رویت ورق ورق گل
کشیده مستان قدح قدح مل، ز جام لعلت به جای صهبا
به ملک ایجاد اگر نبودی فروغ مهرت کجا نمودی
به چشم هستی ز بی وجودی، وجود آدم نمود حوا
ظهور خود خواست جمال بیچون، به کسوت غیر ز غیر بیرون
گهی در آمد به چشم مجنون گهی بر آمد به حسن لیلی
هم اوست عاشق هم اوست معشوق، هم اوست طالب هم اوست مطلوب
هم اوست خسرو، هم اوست شیرین، هم اوست وامق هم اوست عذرا
فقیه ما را ز می ملامت، مکن خدا را برو سلامت
که در حقیقت گناه پنهان ز طاعتی به که آشکارا
چمن طرب خیز بهار دلکش، نسیم گل بیز شراب بی غش
چو هست فرصت بخواه و درکش، به روی ساقی می مصفا
به جام هستی می الستی، بریز ساقی ز روی مستی
ترانه سر کن چو خوش نشستی به رغم دشمن به کام یغما
چو عشق بازی مدار یغما غم از ملامت ز جور خوبان
چه بیم دارد ز موج طوفان کسی که باشد غریق دریا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی تجلی نموده حسنت، به چشم وامق، ز روی عذرا
به یک کرشمه ربوده چشمت توان یوسف دل زلیخا
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی تو در چشمان وامق نمایان شده است! به طوری که از چهره عذرا با یک حرکت کوچک، چشمانت توانسته دل زلیخا را به رنگ یوسف ببرد.
سواد مویت شکنج سنبل، صفات رویت ورق ورق گل
کشیده مستان قدح قدح مل، ز جام لعلت به جای صهبا
هوش مصنوعی: رنگ سیاه موی تو همانند پیچ و تاب سنبل است و ویژگیهای چهرهات مانند برگهای گل زیباست. مستی تو همانند شراب در جامی لعل و سرخ است و از جام تو به جای نوشیدنی غیر الکلی، شراب خوشمزهای مینوشیم.
به ملک ایجاد اگر نبودی فروغ مهرت کجا نمودی
به چشم هستی ز بی وجودی، وجود آدم نمود حوا
هوش مصنوعی: اگر نور عشق تو در عالم وجود نمیبود، چگونه میتوانست در چشم هستی ظاهر شود؟ بیوجودی، وجود آدم را به وسیله حوا به نمایش گذاشت.
ظهور خود خواست جمال بیچون، به کسوت غیر ز غیر بیرون
گهی در آمد به چشم مجنون گهی بر آمد به حسن لیلی
هوش مصنوعی: جمال بینظیر و خالص، که به اختیاری خود را ظاهر کرده، گاه در شکلی غیر از خود ظاهر میشود. گاه در نظر مجنون دیده میشود و گاه به زیبایی لیلی نمایان میگردد.
هم اوست عاشق هم اوست معشوق، هم اوست طالب هم اوست مطلوب
هم اوست خسرو، هم اوست شیرین، هم اوست وامق هم اوست عذرا
هوش مصنوعی: او هم عاشق است و هم معشوق، او هم خواستار است و هم خواسته، او هم خسرو است و هم شیرین، او هم وامق است و هم عذرا.
فقیه ما را ز می ملامت، مکن خدا را برو سلامت
که در حقیقت گناه پنهان ز طاعتی به که آشکارا
هوش مصنوعی: فقیه ما ما را به خاطر نوشیدن شراب سرزنش میکند، اما تو ای خدا، برو سلامت، زیرا در واقع گناهی که پنهان است، از گناهی که آشکارا انجام میشود بهتر است.
چمن طرب خیز بهار دلکش، نسیم گل بیز شراب بی غش
چو هست فرصت بخواه و درکش، به روی ساقی می مصفا
هوش مصنوعی: بهار زیبا و شادابی به چمنها زندگی میبخشد و نسیم خوشی از گلها میوزد. وقتی فرصتی پیش میآید، از لذت زندگانی و می ناب بهرهمند شو و از ساقی بخواه تا جامی از شراب پاک و بدون تقلب به تو بدهد.
به جام هستی می الستی، بریز ساقی ز روی مستی
ترانه سر کن چو خوش نشستی به رغم دشمن به کام یغما
هوش مصنوعی: به شراب زندگی بنوش و سرور کن، ای ساقی، از روی شادی و خوشحالی برایمان آواز بخوان. با وجود دشمنان، از لذت و شادکامی غافل نشو.
چو عشق بازی مدار یغما غم از ملامت ز جور خوبان
چه بیم دارد ز موج طوفان کسی که باشد غریق دریا
هوش مصنوعی: اگر عاشقانه زندگی کنی، نگران انتقادات و سختیهای موجود از سوی خوبان نباش. کسی که در دل دریا غرق شده، از طوفان و امواج هراس ندارد.