شمارهٔ ۷۰ - در مدح اتسز خوارزمشاه
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
شمال جعد بنفشه همی بپیراید
یکی بکوه و بصحرا گلاب میریزد
یکی بباغ و بستان عبیر می ساید
بهار نایب رضوان شدست، گرنه چرا
در خزاین جنات عدن بگشاید ؟
گلست شاه و ریاحین همه سپاه ویند
چنین سپه را لابد چنان شهی باید
گلست آری شاه و بنام او اینک
ز خطبه کردن بلبل همی نیاساید
دهان سوسن آزاده را بمدحت گل
زبان دهست و گر اضعاف ده بود شاید
گشاده نرگس چشم امید را همه شب
که صبح بردمد و گل جمال بنماید
گرفته لاله بکف جام لعل و مانده بپای
مگر ببزم خودش گل شراب فرماید ؟
بنفشه پیش در افکنده سر مسخروار
ز خط طاعت گل نیم خطوه نگراید
مگر منازغ گل گشت ارغوان، ور نی
چرا سپهر تن او بخون بیالاید
گل، گرچه هست قوی ، با سپاه خود هر روز
بپیش خدمت اخلاق شهریار آید
ابوالمظفر ، اتسز، که همت عالیش
بزیر پای فلک را همی بفرساید
ز طبع او همه انعام و محمدت خیزد
ز دست او همه احسان و مکرمت زاید
حسام او چو درخشید، چذخ کی ماند؟
سپاه او چو بجنبید ، کوه کی پاید؟
بسان مهرهٔ مارست مهر او نافع
و لیک کینش چون زهر مار بگزاید
خدایگانا، چون وهم، امر نافذ تو
بیک زمان همه آفاق را بپیماید
تویی که طبع تو با ظالمی نیامیزد
تویی که عدل تو بر ظالمان نبخشاید
روان چرخ بجز طاعت تو نپسندد
زبان دهر بجز مدحت تو نسراید
ز روی جود بنان تو گرد بنشاند
ز تیغ فصل بیان تو زنگ بزداید
ستاره پیمان با ناصح تو میبندد
زمانه انجام دندان با حاسد تو میخاید
که گشت یارد منکر بلند قدر ترا؟
بگل فروزان خورشید را که انداید؟
چو چنگ پیش تو هر کو بخم ندارد پشت
سرش چو نای ز تن خنجر تو برباید
همیشه تا که به بپیش محققان سخن
بقصد هیچ خردمند را بندراید
گزیده باد، هر آن کت بمهر بگزیند
ستوده باد، هرآن کت بطبع بستاید
تن تو باد براحت؛ که بدسگال ترا
روان بر آتش محنت همی بپالاید
شمارهٔ ۶۹ - نیز در ستایش اتسز: شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد شمارهٔ ۷۱ - در مدح شمسالدین وزیر: جز مکارم زشمس دین ناید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
هوش مصنوعی: بهار دوباره میآید و دنیا را زیبا میکند و زیبایی چهرهٔ باغ را بیشتر میکند.
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
هوش مصنوعی: مانند زیبا رویان که گوش و گردن جهان را زینت میبخشند، به گونهای که هر کدام از این زینتها همچون جواهراتی زیبا جلوه میکند.
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
شمال جعد بنفشه همی بپیراید
هوش مصنوعی: ابر آسمان بر گلهای شکوفه میبارد و نسیم شمال، موهای پیچیده بنفشه را زیبایی میبخشد.
یکی بکوه و بصحرا گلاب میریزد
یکی بباغ و بستان عبیر می ساید
هوش مصنوعی: یک نفر در کوه و صحرا گلاب میریزد و دیگری در باغ و بستان عطر خوشبویی پخش میکند.
بهار نایب رضوان شدست، گرنه چرا
در خزاین جنات عدن بگشاید ؟
هوش مصنوعی: بهار به عنوان نماینده بهشت معرفی شده است، زیرا به نظر میرسد که به خاطر او در باغهای بهشتی باز میشود.
گلست شاه و ریاحین همه سپاه ویند
چنین سپه را لابد چنان شهی باید
هوش مصنوعی: گل درختان و گلهای زیبا نشانهی شکوه و عظمت پادشاهی است و چنان که وجود سپاه نیازمند یک فرمانده بزرگ است، باید چنین پادشاهی وجود داشته باشد که شایستهی این عظمت باشد.
گلست آری شاه و بنام او اینک
ز خطبه کردن بلبل همی نیاساید
هوش مصنوعی: بله، گلی هست که به شادابی و زیبایی شاهانهاش معروف است و بلبل از صبح تا شب از عشق آن به سخن گفتن و خواندن مشغول است و هیچگاه خسته نمیشود.
دهان سوسن آزاده را بمدحت گل
زبان دهست و گر اضعاف ده بود شاید
هوش مصنوعی: سوسن آزادی، به زیبایی و طراوتی که دارد، خود را در گفتن مدح گل نشان میدهد و اگرچه ممکن است که تعدادش کم باشد، اما از زیباییاش کم نمیشود.
گشاده نرگس چشم امید را همه شب
که صبح بردمد و گل جمال بنماید
هوش مصنوعی: چشمهای نرگس، نماد امید، در تمام شب باز هستند تا وقتی که صبح بیاید و زیبایی گل را به نمایش بگذارد.
گرفته لاله بکف جام لعل و مانده بپای
مگر ببزم خودش گل شراب فرماید ؟
هوش مصنوعی: لالهای در دست دارد که تا جامی سرخ رنگ را بگیرد و در پایش ایستاده است، آیا نمیتواند خود به تنهایی جام شراب را به خود هدیه دهد؟
بنفشه پیش در افکنده سر مسخروار
ز خط طاعت گل نیم خطوه نگراید
هوش مصنوعی: بنفشه با حالتی ملامتآمیز سرش را پایین انداخته، به گونهای که از دقایق و ویژگیهای خود مطمئن نیست. او حتی به گل که الگوی اطاعت و پیروی است، نگاهی نمیاندازد.
مگر منازغ گل گشت ارغوان، ور نی
چرا سپهر تن او بخون بیالاید
هوش مصنوعی: آیا جز زیبایی و شادابی گل، چیزی دیگری وجود دارد؟ و اگر نه، چرا آسمان بر بدن او خون بباراند؟
گل، گرچه هست قوی ، با سپاه خود هر روز
بپیش خدمت اخلاق شهریار آید
هوش مصنوعی: گل، با وجود قوّت و زیباییاش، هر روز با گروهی از خود به خدمت اخلاق و صفات نیکوی پادشاه میرود.
ابوالمظفر ، اتسز، که همت عالیش
بزیر پای فلک را همی بفرساید
هوش مصنوعی: ابوالمظفر به قدری بزرگ و با اراده است که توانایی این را دارد که حتی زیر پای آسمان را هم از جا درآورد.
ز طبع او همه انعام و محمدت خیزد
ز دست او همه احسان و مکرمت زاید
هوش مصنوعی: تمام خوبیها و هدیههای عالم از ذات او سرچشمه میگیرند و تمامی لطف و کرامت از دستان او نمایان میشود.
حسام او چو درخشید، چذخ کی ماند؟
سپاه او چو بجنبید ، کوه کی پاید؟
هوش مصنوعی: هنگامی که شمشیر او درخشش پیدا کند، دیگر چه کسی میتواند مقاومت کند؟ و وقتی که لشکر او به حرکت درآید، کوهها نیز نمیتوانند در برابر آن بایستند.
بسان مهرهٔ مارست مهر او نافع
و لیک کینش چون زهر مار بگزاید
هوش مصنوعی: مهر او مانند مهرهٔ مار است که سودمند است، ولی وقتی کینهاش بیدار شود، مانند زهر مار آسیبزننده خواهد بود.
خدایگانا، چون وهم، امر نافذ تو
بیک زمان همه آفاق را بپیماید
هوش مصنوعی: ای پروردگار، فرمان تو به گونهای است که در یک لحظه میتواند تمام عالم را فرا بگیرد و به آن تسلط یابد.
تویی که طبع تو با ظالمی نیامیزد
تویی که عدل تو بر ظالمان نبخشاید
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که خوی تو با ظلم کنار نمیآید و انصاف تو به ظالمان رحم نمیکند.
روان چرخ بجز طاعت تو نپسندد
زبان دهر بجز مدحت تو نسراید
هوش مصنوعی: روح من هیچ چیزی جز اطاعت از تو نمیپسندد و زبان زمانه جز ستایش تو چیزی نمیگوید.
ز روی جود بنان تو گرد بنشاند
ز تیغ فصل بیان تو زنگ بزداید
هوش مصنوعی: از خصلت بخشش تو، گرد و غباری که بر ذهن نشسته، برطرف میشود و زخمهای ناشی از ناتوانی در بیان، با کلام دلنشین تو درمان میشود.
ستاره پیمان با ناصح تو میبندد
زمانه انجام دندان با حاسد تو میخاید
هوش مصنوعی: ستارهها با نصیحت تو همراهی میکنند، اما زمانه به تو که حسادت میورزد، روی خوش نشان نمیدهد.
که گشت یارد منکر بلند قدر ترا؟
بگل فروزان خورشید را که انداید؟
هوش مصنوعی: این بیت به موضوع قدر و منزلت اشاره دارد و بر این معنا تأکید میکند که آیا کسی میتواند ادعای انکار ارزش تو را داشته باشد؟ آیا در برابر درخشش و بزرگی تو میتوان به سادگی غفلت کرد، مانند این که کسی بخواهد در برابر خورشید درخشان اعتراض کند؟ درواقع، این سخن درباره عظمت و اهمیت فردی است که به آن اشاره میشود.
چو چنگ پیش تو هر کو بخم ندارد پشت
سرش چو نای ز تن خنجر تو برباید
هوش مصنوعی: هر کسی که نمیتواند به تو نزدیک شود و ارتباطی با تو برقرار کند، مانند سازی است که فقدان حمایت و پشتیبانی لازم را دارد، و بهدلیل تاثیر عمیق وجود تو، بینوا و آسیبپذیر میشود.
همیشه تا که به بپیش محققان سخن
بقصد هیچ خردمند را بندراید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هرگاه انسان بخواهد به دانشمندان و پژوهشگران نزدیک شود و با آنها صحبت کند، باید با نیت و هدفی روشن و مشخص به سراغ آنها برود؛ زیرا هیچ فرد خردمندی نمیخواهد که بدون هدف و برنامه به او نزدیک شوند و صحبت کنند.
گزیده باد، هر آن کت بمهر بگزیند
ستوده باد، هرآن کت بطبع بستاید
هوش مصنوعی: هر کسی که با محبت و لطافت انتخاب شود، شایسته ستایش است. همچنین، هر کسی که به سلیقه و دلخواه بپسندند، قابل تحسین است.
تن تو باد براحت؛ که بدسگال ترا
روان بر آتش محنت همی بپالاید
هوش مصنوعی: بدن تو در آرامش باشد، زیرا آن کسی که به تو بدخواهی میکند، در آتش رنج و بیرحمی میسوزد.

وطواط