گنجور

شمارهٔ ۶۷ - هم در مدح اتسز

تویی ، شها ، که نظیر تو در جهان نبود
ز چشم عقل تو را ز فلک نهان نبود
زبان بخت بشارت همی دهد هر روز
که جز تو تا با بد وارث جهان نبود
برون ز خط اشارات تو کواکب را
برین صحیفهٔ زنگارگون قران نبود
لوای تست پناهی ، که جز بعصمت او
ز دست حادثه اسلام را امان نبود
بسان کف همایون جود پرور تو
بوقت موج کرم بحر بیکران نبود
عطای دست تو سودیست در زمانه ، کزو
بجز نفایس گنج ترا زیان نبود
حسام تو بصفاهست چون روان لیکن
بروز معرکه جز آفت روان نبود
کجاست ملک ترا حاسدی؟که قامت او
ز بیم تیر تو چفته تر از کمان نبود
بگرد بیضهٔ تأیید و حوزهٔ اقبال
به از حمایت جاه تو پاسبان نبود
نظام روی زمین را حمایت تو بست
اگر عنایت اجرام آسمان نبود
خدایگانا ، آنی که تا بروز قضا
بجز ترا کمر ملک در میان نبود
سپاه دین هدی را بروز جنگ و نبرد
ز سرکشان جهان چون تو پهلوان نبود
تویی عیان وز رستم همی خبر گویند
خبر ، اگر چه بود راست ، چون عیان نبود
عزیمت تو چنان مسرعست وقت قضا
که جز قضای سمائیش هم غنان نبود
بزیر طارم ازرق ز حل و عقد جهان
هر آن چه خواهد رأی تو جز چنان نبود
بطیب رایحه هم چون مکارم خلقت
بوقت صبح ریاحین بوستان نبود
بجز زبان گهربار کلک فرخ تو
ز سر دایرهٔ چرخ ترجمان نبود
جهانیان رمهٔ مهملند و بر سرشان
به از عنایت انصاف تو شبان نبود
ز خون طایفهٔ فتنه صحن یک بقعه
ز تیغ فتنه نشان تو بی نشان نبود
قدیم تر بجلال و کریم تر بخصال
ز خاندان تو در ملک خاندان نبود
خدایگانا ، تا جان بود مرا در تن
بجز هوای توام در میان جان نبود
روان جان نفسی بی هوای مجلس تو
مرا ز گردش افلاک شادمان نبود
خدای داند از حال من که در همه حال
بجز ثنای توام هیچ بر زبان نبود
زبان من ، که ثنای ترا بیان نکند
روا بود اگرم در زبان بیان نبود
دهان من ، که زبان بی ثنای تو دارد
سزد مرا که زبان نیز در دهان نبود
مرا بنان ز پی نقش مدح تو باید
چو این نباشد آن به که خو بنان نبود
همی کنم سبکی در بزرگ مجلس تو
و لیکن آن ببر حلم تو گران نبود
ز روی لطف تو آن مهربان خداوندی
که کس بر اهل هنر چون تو مهربان نبود
ز تست نام من و نان هر که مثل منست
جز از تو او را تحصیل نام و نان نبود
من و مدیح تو ، زیرا که نزد اهل خرد
به از مدیح توام فخر جاودان نبود
همیشه تا چو زمین صورت فلک نشود
همیشه تا چو یقین قوت گمان نبود
بریده سر چو قلم باد ، هر چه که همچو قلم
ز بهر خدمت صدرت بسر دوان نبود
همیشه بادی در ملک کامران ، که بدهر
عدوی ملک تو یک لحظه کامران نبود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تویی ، شها ، که نظیر تو در جهان نبود
ز چشم عقل تو را ز فلک نهان نبود
هوش مصنوعی: تو هستی، ای ستاره درخشان، که هیچ مشابهی در جهان نداری. از دید عقل، هیچ چیزی در آسمان نمی‌تواند تو را پنهان کند.
زبان بخت بشارت همی دهد هر روز
که جز تو تا با بد وارث جهان نبود
هوش مصنوعی: هر روز زبان بخت خبر خوشی می‌آورد که هیچ‌کس به جز تو لیاقت داشتن همه‌ی گنجینه‌های دنیا را ندارد.
برون ز خط اشارات تو کواکب را
برین صحیفهٔ زنگارگون قران نبود
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره دارد که نشانه‌ها و علامت‌های الهی یا رحمت تو از عالم هستی فراتر است. بر روی این زمین که پر از زنگار است، وجود نورانی و روشنایی همچون قرآن نمی‌تواند به خوبی نمایان شود. به عبارتی، این زمین نمی‌تواند زشتی‌ها و عیوب را پاک کند و واقعیات را به درستی منعکس کند.
لوای تست پناهی ، که جز بعصمت او
ز دست حادثه اسلام را امان نبود
هوش مصنوعی: پرچم تو پناهگاهی است که جز به واسطه معصومیت او، اسلام از خطر حوادث ایمن نیست.
بسان کف همایون جود پرور تو
بوقت موج کرم بحر بیکران نبود
هوش مصنوعی: شبیه دست‌های باعظمت و بخشنده تو، در زمان بروز رحمت و کرم، در اقیانوس نامحدود وجود ندارد.
عطای دست تو سودیست در زمانه ، کزو
بجز نفایس گنج ترا زیان نبود
هوش مصنوعی: عمل نیکی که تو انجام می‌دهی، در این دنیا فایده‌ای دارد، چرا که جز چیزهای باارزش، هیچ آسیبی از آن به تو نمی‌رسد.
حسام تو بصفاهست چون روان لیکن
بروز معرکه جز آفت روان نبود
هوش مصنوعی: حسام، تو همچون آب زلال و پاکی، اما در روز نبرد تنها خطر و آسیب به وجود می‌آوری.
کجاست ملک ترا حاسدی؟که قامت او
ز بیم تیر تو چفته تر از کمان نبود
هوش مصنوعی: کجاست آن شخص حسود تو؟ که بخاطر ترس از تیر تو، خود را این‌گونه خمیده کرده است، همچنان که کمان نمی‌تواند خمیده‌تر از آن باشد.
بگرد بیضهٔ تأیید و حوزهٔ اقبال
به از حمایت جاه تو پاسبان نبود
هوش مصنوعی: بهتر است به جای اتکا به قدرت و مقام خود، به دنبال تأیید و حمایت از سوی خداوند باشی، چون هیچ چیزی به اندازه‌ی آرامش و تأیید الهی نمی‌تواند تو را در مسیر درست هدایت کند.
نظام روی زمین را حمایت تو بست
اگر عنایت اجرام آسمان نبود
هوش مصنوعی: نظام و秩ت زمین به دلیل حمایت و توجه تو برقرار است و اگر محبت و توجه اجرام آسمانی نبود، این نظم حفظ نمی‌شد.
خدایگانا ، آنی که تا بروز قضا
بجز ترا کمر ملک در میان نبود
هوش مصنوعی: ای خداوندگار، آن کسی که تا زمان رسیدن قضا و قدر، جز تو هیچ‌کس را در مقام سلطنت نمی‌توان یافت.
سپاه دین هدی را بروز جنگ و نبرد
ز سرکشان جهان چون تو پهلوان نبود
هوش مصنوعی: در ساعات نبرد و جنگ، نیروی دین، مانند تو که قهرمان و پهلوانی هستی، به شخصیت‌های سرکش و ظالمی که در دنیا هستند، احتیاجی ندارد.
تویی عیان وز رستم همی خبر گویند
خبر ، اگر چه بود راست ، چون عیان نبود
هوش مصنوعی: تو به وضوح وجود داری و رستم نیز از تو خبر می‌دهد. اما حتی اگر این خبر درست باشد، چون به وضوح دیده نمی‌شود، اهمیت چندانی دارد.
عزیمت تو چنان مسرعست وقت قضا
که جز قضای سمائیش هم غنان نبود
هوش مصنوعی: سفر تو به قدری سریع و بی‌درنگ است که حتی قضا و قدر هم نمی‌تواند در برابر آن مقاومت کند و در این میان، فقط قضا و تقدیر آسمانی وجود دارد که به آن توجه می‌شود.
بزیر طارم ازرق ز حل و عقد جهان
هر آن چه خواهد رأی تو جز چنان نبود
هوش مصنوعی: زیر آسمان آبی، هر چه بخواهی از تصمیمات و اوضاع دنیا، جز این که تو بخواهی، وجود ندارد.
بطیب رایحه هم چون مکارم خلقت
بوقت صبح ریاحین بوستان نبود
هوش مصنوعی: عطر خوش گل‌ها در صبح زود، مانند صفات نیکو و برتر خلق و خوی بشر، وجود ندارد.
بجز زبان گهربار کلک فرخ تو
ز سر دایرهٔ چرخ ترجمان نبود
هوش مصنوعی: جز زبان زیبا و ارزشمند تو، از هیچ چیز دیگری نمی‌توان برای بیان معنای عمیق زندگی کمک گرفت.
جهانیان رمهٔ مهملند و بر سرشان
به از عنایت انصاف تو شبان نبود
هوش مصنوعی: مردم مانند گله‌ای از حیوانات سرگردان هستند و بر روی آن‌ها، به جز توجه و رحمت تو، هیچ نگهداری و مراقبتی وجود ندارد.
ز خون طایفهٔ فتنه صحن یک بقعه
ز تیغ فتنه نشان تو بی نشان نبود
هوش مصنوعی: در پی حوادث و ناآرامی‌هایی که در این مکان رخ داده، آثار و نشانه‌هایی از درد و رنج وجود دارد که نشان‌دهندهٔ تأثیر فتنه بر اینجا است.
قدیم تر بجلال و کریم تر بخصال
ز خاندان تو در ملک خاندان نبود
هوش مصنوعی: در گذشته، هیچ کس به اندازه خاندان تو از نظر عظمت و ویژگی‌های نیکو در بین مردم دیده نمی‌شود.
خدایگانا ، تا جان بود مرا در تن
بجز هوای توام در میان جان نبود
هوش مصنوعی: ای خداوند، تا زمانی که جانم در تنم است، هیچ چیزی جز محبت و خواست تو در قلبم وجود ندارد.
روان جان نفسی بی هوای مجلس تو
مرا ز گردش افلاک شادمان نبود
هوش مصنوعی: روح و جان من بی‌گفتگو و خواسته‌ی تو، از چرخش دنیا خوشحال نیست.
خدای داند از حال من که در همه حال
بجز ثنای توام هیچ بر زبان نبود
هوش مصنوعی: خدا از وضعیت من آگاه است، زیرا در تمامی شرایط فقط به یاد تو بوده‌ام و هیچ کلمه‌ای به غیر از ستایش تو بر زبانم نمی‌آید.
زبان من ، که ثنای ترا بیان نکند
روا بود اگرم در زبان بیان نبود
هوش مصنوعی: اگر زبان من نتواند در وصف تو سخن بگوید، جایز است که حتی اگر در زبان هم بیانی نباشد.
دهان من ، که زبان بی ثنای تو دارد
سزد مرا که زبان نیز در دهان نبود
هوش مصنوعی: دهان من که فقط به ستایش تو سخن می‌گوید، شایسته است که خاموش بماند، زیرا در حقیقت، هیچ زبانی در دهان وجود ندارد که توانایی بیان عظمت تو را داشته باشد.
مرا بنان ز پی نقش مدح تو باید
چو این نباشد آن به که خو بنان نبود
هوش مصنوعی: باید بگویم وقتی می‌خواهم تو را ستایش کنم، انگشتانم باید بر روی کلام مناسب حرکت کنند. اگر این نباشد، بهتر است که اصلاً دست به قلم نبرم.
همی کنم سبکی در بزرگ مجلس تو
و لیکن آن ببر حلم تو گران نبود
هوش مصنوعی: من در جمع بزرگ تو سعی می‌کنم سبک و آرام باشم، اما نمی‌دانم که آیا صبر تو به راحتی این سبکی را تحمل می‌کند یا نه.
ز روی لطف تو آن مهربان خداوندی
که کس بر اهل هنر چون تو مهربان نبود
هوش مصنوعی: از روی لطف تو ای مهربان خداوندی که هیچ‌کس مانند تو بر اهل هنر رحمت نداشت.
ز تست نام من و نان هر که مثل منست
جز از تو او را تحصیل نام و نان نبود
هوش مصنوعی: هر کس مانند من به نام و نان نیاز دارد، تنها از تو به دست می‌آورد.
من و مدیح تو ، زیرا که نزد اهل خرد
به از مدیح توام فخر جاودان نبود
هوش مصنوعی: من و ستایش تو، زیرا که برای انسان‌های دانا، به جز ستایش تو، هیچ افتخاری دائمی وجود ندارد.
همیشه تا چو زمین صورت فلک نشود
همیشه تا چو یقین قوت گمان نبود
هوش مصنوعی: هر زمانی که زمین شبیه آسمان نشود، و هر زمانی که اطمینان به حقیقت به اندازه‌ی قوی بودن گمان نباشد، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
بریده سر چو قلم باد ، هر چه که همچو قلم
ز بهر خدمت صدرت بسر دوان نبود
هوش مصنوعی: سر بریده چون قلم است، هر آنچه که مانند قلم برای خدمت به تو نیست، در واقع به درد نمی‌خورد.
همیشه بادی در ملک کامران ، که بدهر
عدوی ملک تو یک لحظه کامران نبود
هوش مصنوعی: در سرزمین کامران همیشه بادی می‌وزد که در طول زمان، هیچ دشمنی نتوانسته است حتی برای یک لحظه موفق باشد.