گنجور

شمارهٔ ۴۴ - نیز در مدح اتسز گوید

در زلف تو ، ای نگار ، تابیست
زان تاب دلم قرین تابیست
با تاب دو زلف تو دلم را
نی هیچ توان ، نه هیچ تابیست
نا مؤمنم از چو دو لب تو
در میکدهٔ مغان شرابیست
بر چهره نقاب از چه باشی ؟
خود حشمت تو مرا حجابیست
از آتش هجر خاک کویت
جانم همه ساله در عذابیست
من باد فروخته بهر جای
یعنی که مرا بر تو آبیست
هجر تو اگر چه زود گیریست
وصل تو اگر چه دیریابیست
در محنت تو مرا در نگریست
در کشتن من ترا شتابیست
از جور تو ما و حضرت شاه
کز حادث ها بهین مآبیست
خوارزمشه اتسز ، آنکه گردون
از هیبت او در اضطرابیست
هر نقطهٔ جاه او جهانیست
هر نکتهٔ خط او کتابیست
مملوک جناب فرخ اوست
هر جای که مالک الرقابیست
دریای محیط پر جواهر
در پیش بنان او سرابیست
رایش بگه ضیا سهیلیست
عزمش بگه مضا شهابیست
مر دشمن و دوست را ز فعلش
هر لحظه ثوابی و عقابیست
ای آنکه بهر نفس در آفاق
از فیض کف تو فتح بابیست
آنی که بدست تو هر انگشت
هنگام عطا دهی سحابیست
در دست تو از ظفر عنانیست
در پای تو از شرف رکابیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در زلف تو ، ای نگار ، تابیست
زان تاب دلم قرین تابیست
هوش مصنوعی: در موهای تو، ای معشوقه، تابی وجود دارد که از آن تاب، دل من نیز نِشیب و فراز دارد.
با تاب دو زلف تو دلم را
نی هیچ توان ، نه هیچ تابیست
هوش مصنوعی: با زیبایی و جذابیت دو زلف تو، دل من نه توان تاب آوردن دارد و نه هیچگونه قدرتی برای مقاومت.
نا مؤمنم از چو دو لب تو
در میکدهٔ مغان شرابیست
هوش مصنوعی: من از ناله‌های لبانت، بی‌ایمان شده‌ام؛ در میکده‌ی مغان‌، نوشیدنی‌ای هست.
بر چهره نقاب از چه باشی ؟
خود حشمت تو مرا حجابیست
هوش مصنوعی: چرا بر چهره‌ات پوشش بگذاری؟ خود وجود باعظمت تو برای من مانند حجاب است.
از آتش هجر خاک کویت
جانم همه ساله در عذابیست
هوش مصنوعی: از جدایی و دوری تو، دل و جانم هر سال به شدت در عذاب است.
من باد فروخته بهر جای
یعنی که مرا بر تو آبیست
هوش مصنوعی: من برای هر جایی که بروم، بادی را فروخته‌ام؛ یعنی این که نسبت به تو محبت و تعلق خاطر دارم.
هجر تو اگر چه زود گیریست
وصل تو اگر چه دیریابیست
هوش مصنوعی: جدایی تو هرچند به سرعت می‌گذرد، اما وصل تو هرچند دیر به دست می‌آید.
در محنت تو مرا در نگریست
در کشتن من ترا شتابیست
هوش مصنوعی: در حالتی که تو در سختی و مشکلات به سر می‌بری، من همواره به تو نگاه می‌کنم. اما در این میان، به نظر می‌رسد که تو هیچ عجله‌ای برای از بین بردن من نداری.
از جور تو ما و حضرت شاه
کز حادث ها بهین مآبیست
هوش مصنوعی: زیبایی و عظمت ما و شاه، نتیجه بی‌رحمی و ظلم توست که به زیبایی‌ها و خوبی‌ها می‌انجامد.
خوارزمشه اتسز ، آنکه گردون
از هیبت او در اضطرابیست
هوش مصنوعی: کسی که در اوج بزرگی و عظمت است و به خاطر شکوهش، دنیا در حالتی از نگرانی و تردید قرار دارد.
هر نقطهٔ جاه او جهانیست
هر نکتهٔ خط او کتابیست
هوش مصنوعی: هر بخش از مقام و مرتبهٔ او به اندازهٔ یک جهان ارزش دارد و هر حرف و کلمه‌ای که از او صادر می‌شود، می‌تواند به اندازهٔ یک کتاب معانی عمیق و خواندنی داشته باشد.
مملوک جناب فرخ اوست
هر جای که مالک الرقابیست
هوش مصنوعی: هر جا که او صاحب اختیاری باشد، غلام و بنده‌ی او محسوب می‌شود.
دریای محیط پر جواهر
در پیش بنان او سرابیست
هوش مصنوعی: دریای وسیع و سرشار از زیبایی‌ها در برابر دستان او مانند یک خیال و توهم است.
رایش بگه ضیا سهیلیست
عزمش بگه مضا شهابیست
هوش مصنوعی: رایش می‌گوید که ضیا سهیلی است، اما اراده‌اش نشان می‌دهد که مظهر شهریار شهابی است.
مر دشمن و دوست را ز فعلش
هر لحظه ثوابی و عقابیست
هوش مصنوعی: عمل هر شخص، چه دوست و چه دشمن، تأثیرات و تبعاتی دارد که در هر لحظه می‌تواند پاداش یا مجازات به همراه داشته باشد.
ای آنکه بهر نفس در آفاق
از فیض کف تو فتح بابیست
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر وجود تو در جهان، هر نفسی دریچه‌ای از فیض و نعمت باز می‌شود.
آنی که بدست تو هر انگشت
هنگام عطا دهی سحابیست
هوش مصنوعی: هر زمانی که تو با دستان خود به کسی کمکی می‌کنی، همانند ابرهای باران‌زا هستی که رحمت و نعمت را برای دیگران به ارمغان می‌آورند.
در دست تو از ظفر عنانیست
در پای تو از شرف رکابیست
هوش مصنوعی: در دستان تو نشانه‌ای از پیروزی و قدرت وجود ندارد و زیر پاهایت نشانه‌ای از عزت و مقام نیست.

حاشیه ها

1401/01/28 11:03
محسن ایوبی

حدود بیست بیت از انتهای این قصیده جا افتاده است که در تصحیح مرحوم استاد نفیسی وجود دارد، از بیت : 

آن جا که سوال تیغت آمد/ جز دادن جان کرا جوابیست؟

الی آخر