گنجور

شمارهٔ ۳۰ - نیز در ستایش اتسز

جانا ، رهی ز مهر تو بردل رقم زدست
مردانه وار در صف عشقت قدم زدست
بر جان ز حادث زمانه رقم زدند
آنرا که او ز عشق تو بر دل رقم زدست
بس دل که در رکاب تو دست متابعت
اندر دوال گوشهٔ فتراک غم زدست
چشم ز هجرت ، ای بقم از روی تو خجل
بر برگ زعفران من آبقم زدست
بر پشت غم گرفته زد امروز چاکرت
دستی که دی در آن سر زلف بخم زدست
سرمایهٔ طرب دل من بر بساط عشق
با نقش کعبتین خیال تو کم زدست
آخر دهد مرا ز ستمهای تو خلاص
شاهی که عدل او کنف هر ستم زدست
خسرو علاء دولت و دین ، آنکه همتش
بر طارم سپهر ثوابت علم زدست
آن خسروی که بر سر او از پی کنف
از هفت چرخ حفظ خدایی خیم زدست
در امر اوست هم عرب و هم عجم ، از آنک
گرزش همه بلاد عرب بر عجم زدست
بسیار وقت از سر مردی بیک مقام
در روی خصم ساغر و خنجر بهم زدست
از بهر کردگار و پرستندگان او
آتش بتیغ در دشمن و در صنم زدست
آنگو نخواستست بقای وجود او
از منزل بقا قدم اندر عدم زدست
خواهد زمانه کرد در انگشت او همی
آن خاتمی که از پی انگشت جم زدست
ای عاجز از تو وقت بیان ، آنکه لاف علم
از کشف معضلات حدوث و قدم زدست
خواهد گشاده کرد کنون بر بیان تو
آن قادری که عقدهٔ جذر اصم زدست
معنی زائد تو ندیدست در کرم
آن کو ز معن زائده لاف کرم زدست
پیشت بسر هر آنکه نرفتست چون قلم
از تن سرش حسام تو همچون قلم زدست
خود دشمن تو دم نزدست از نهیب تو
ور دم ز دست از سر کوی ندم زدست
هر دم زدن ز چرخ کشیدست صد بار
آن کس که بر خلاف رضای تو دم زدست
هر کامدست سوی تو دست امید را
در دامن مکارم و بحر کرم زدست
بادی همیشه در حرم حق ، ز بهر آنک
عونت سرای پردهٔ حق در حرم زدست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا ، رهی ز مهر تو بردل رقم زدست
مردانه وار در صف عشقت قدم زدست
هوش مصنوعی: دوست من، تو با مهر خود بر دل من اثر گذاشته‌ای و با شجاعت و جدیت در مسیر عشق تو قدم برداشته‌ام.
بر جان ز حادث زمانه رقم زدند
آنرا که او ز عشق تو بر دل رقم زدست
هوش مصنوعی: زمانه با حوادثش بر جان انسان اثر گذاشته و آنچه را که بر دل او به خاطر عشق تو نقش بسته، تعیین کرده است.
بس دل که در رکاب تو دست متابعت
اندر دوال گوشهٔ فتراک غم زدست
هوش مصنوعی: بسیاری از دل‌ها در پیروی از تو به تلاطم افتاده‌اند و غم و اندوه در گوشه‌های زندگی‌شان جا خوش کرده است.
چشم ز هجرت ، ای بقم از روی تو خجل
بر برگ زعفران من آبقم زدست
هوش مصنوعی: چشمم به خاطر جدایی از تو، ای گل زیبا، از روی تو شرمنده است؛ همان‌طور که بر روی گل زعفران، قطره‌هایی از آب نشسته‌اند.
بر پشت غم گرفته زد امروز چاکرت
دستی که دی در آن سر زلف بخم زدست
هوش مصنوعی: امروز دستان تو که بر پشت غم نشسته بود، در حقیقت همان دستی است که دیروز در میان موهای بلندت بازی می‌کرد.
سرمایهٔ طرب دل من بر بساط عشق
با نقش کعبتین خیال تو کم زدست
هوش مصنوعی: دل شاد من در دنیای عشق، با یاد زیبایی تو کم‌نور شده است.
آخر دهد مرا ز ستمهای تو خلاص
شاهی که عدل او کنف هر ستم زدست
هوش مصنوعی: من امیدوارم که در نهایت از ظلم‌های تو نجات پیدا کنم، زیرا پادشاهی که عدالت او می‌تواند تمام ستم‌ها را از بین ببرد.
خسرو علاء دولت و دین ، آنکه همتش
بر طارم سپهر ثوابت علم زدست
هوش مصنوعی: خسرو بزرگ و محترم، کسی که تلاشش به اندازه‌ای است که علم و دانش را تا بالاترین اوج آسمان می‌برد.
آن خسروی که بر سر او از پی کنف
از هفت چرخ حفظ خدایی خیم زدست
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک شخصیت بزرگ و با عظمت پرداخته است که به مانند یک شاه، مورد حمایت و توجه خداوند قرار گرفته و از هر طرف تحت حفاظت است. این شخص به قدری باارزش است که به شکل نمادی از قدرت و عظمت در میان آسمان‌ها و زمین دیده می‌شود.
در امر اوست هم عرب و هم عجم ، از آنک
گرزش همه بلاد عرب بر عجم زدست
هوش مصنوعی: در این دنیا، چه عرب و چه عجم، همه در امور او شریک‌اند، زیرا تاثیر او بر تمام سرزمین‌های عربی و غیر عربی مشهود است.
بسیار وقت از سر مردی بیک مقام
در روی خصم ساغر و خنجر بهم زدست
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، مردی در موقعیتی برجسته، با دشمن خود با ترکیب شراب و شمشیر به مبارزه پرداخته است.
از بهر کردگار و پرستندگان او
آتش بتیغ در دشمن و در صنم زدست
هوش مصنوعی: برای خدمت به خداوند و عبادت‌کنندگان او، با شمشیر در برابر دشمنان و بت‌ها ایستاده‌ایم.
آنگو نخواستست بقای وجود او
از منزل بقا قدم اندر عدم زدست
هوش مصنوعی: آن کس که نمی‌خواهد وجودش در جاودانگی بماند، قدمی به سوی نیستی برداشته است.
خواهد زمانه کرد در انگشت او همی
آن خاتمی که از پی انگشت جم زدست
هوش مصنوعی: زمانه به او خواهد داد آن انگشتری که روزی بر انگشت جم، پادشاه پرصفت، بود.
ای عاجز از تو وقت بیان ، آنکه لاف علم
از کشف معضلات حدوث و قدم زدست
هوش مصنوعی: ای کسی که نمی‌توانی در بیان خود موفق باشی، آن کسی که درباره علم و حل مشکلات موجود و قدیم ادعای بزرگی می‌کند، تنها دلیلی بر ناتوانی‌اش دارد.
خواهد گشاده کرد کنون بر بیان تو
آن قادری که عقدهٔ جذر اصم زدست
هوش مصنوعی: اکنون کسی که قادر است، می‌خواهد آنچه را در دل داری به تو بگوید و از رازهایی که در سکوت نگه داشتی، پرده‌برداری کند.
معنی زائد تو ندیدست در کرم
آن کو ز معن زائده لاف کرم زدست
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم فریب ظاهر را می‌خورند و اگرچه خود را بزرگوار و بخشنده می‌دانند، اما در دلشان جاهی برای کرم و بزرگواری نیست. کسانی که به معنای درست مهربانی و بخشندگی دست نیافته‌اند، فقط دروغین به خود می‌بالند و ادعای کرامت می‌کنند.
پیشت بسر هر آنکه نرفتست چون قلم
از تن سرش حسام تو همچون قلم زدست
هوش مصنوعی: هر کسی که نتوانسته از خود دوری کند، مانند قلمی است که از بدن جدا نشده، و تو همچون قلمی هستی که با حسام خود، بر همه‌چیز تسلط داری.
خود دشمن تو دم نزدست از نهیب تو
ور دم ز دست از سر کوی ندم زدست
هوش مصنوعی: دشمن تو به خاطر ترس و قدرت تو چیزی نمی‌گوید، اما اگر به او نزدیک شوی، ممکن است کلامی از سر کوی محبوب بگوید.
هر دم زدن ز چرخ کشیدست صد بار
آن کس که بر خلاف رضای تو دم زدست
هوش مصنوعی: هر لحظه، چرخ زمان بارها بر آن کس فشار آورده است که برخلاف خواست و رضای تو سخن گفته است.
هر کامدست سوی تو دست امید را
در دامن مکارم و بحر کرم زدست
هوش مصنوعی: هر کس که به تو نزدیک می‌شود، با دلی پر از امید به سوی تو می‌آید. آن‌ها در دامن خوبی‌ها و دریای سخاوت تو جای دارند.
بادی همیشه در حرم حق ، ز بهر آنک
عونت سرای پردهٔ حق در حرم زدست
هوش مصنوعی: یک نسیم همواره در محل مقدس الهی می‌وزد، به این دلیل که یاری‌دهنده‌ی نگهداری و حفاظت از پرده‌ی حق در آن مکان است.