گنجور

شمارهٔ ۲۴ - در مدح خاقان کمال الدین محمود خسرو توران

ایا ز غایت خوبی چو یوسف یعقوب
سپاه عشق تو شد غالب و دلم مغلوب
تویی بمصر نکویی امیر چون یوسف
منم بخانهٔ احزان اسیر چون یعقوب
دلم همیشه هوای ترا بود طالب
کدام دل که هوای تو نیستش مطلوب ؟
کنی هزار جفا بردلم بیک ساعت
ز روی خوب نباشد چنین جفاها خوب
بچشم تو همه سحرست و دلبری مقرون
بروی تو همه لطفست و نیکویی منسوب
اگر حجاب رخ تست نیکویی نه عجب
که ابر چشمهٔ خورشید را کند محجوب
مرا تو گویی : در هجر صبر کن ، یارا
بچند حیله کنم صبر ؟ من نیم ایوب
عداوتیست مرا با زمانه از پی آنک
مرا زمانه جدا کرد از چنان محبوب
گذشت بر من مسکین ز حد و اندازه
تحکمات صروف و تعلقات خط وب
گهی مصایب گیتی ببنددم بقیود
گهی نوایب گردون بخایدم بنیوب
ز پشت دست بود ، گر مرا بود مطعوم
ز آب دیده بود ، گر مرا بود مشروب
اگر نبودی جاه کمال دولت و دین
ز شخص من سلب زندگی بدی مسلوب
سر محامد محمود ، خسرو توران
که جود او مثلی گشت در جهان مضروب
منزهست سرشت کریم او ز فسون
مطهرست نهاد شریف او ز عیوب
همه سران زمانه بامر و طاعت او
نهاده اند رقاب و سپرده اند قلوب
دل مبارک او را فضایل است و علوم
از آن فزون که عرب را قبایلست و شعوب
بزرگوار کریما ، تو آن خداوندی
که رسم تو همه عفو جرایمست و ذنوب
ببارگاه رفیع تو قهر اعدا را
به از هزار کتیبه یکی بود مکتوب
یکی پیام تو صد خنجرست گاه عمل
یکی غلام تو صد لشکرست گاه حروب
بساط عدل تو در عرصهٔ جهان مبسوط
لوای قدر تو بر تارک فلک منصوب
نه مرکبان کمال تراست بیم غبار
نه کوکبان جلال تراست خوف غروب
کشیده در طرب احباب دولت تو ذیول
دریده از تعب اعدای دولت تو جیوب
نسیم لطف تو تحفه دهد بخلق همی
همه اطایب فردوس را بوقت هیوب
دو نایبند بهنگام بخشش و کوشش
سحاب ماطر و دریای ذاخر و تو منوب
ز بهر تربیت شرع و مالش شرکست
ترا قیام و قعود و ترا نزول و رکوب
بجز ثنای حمید و بجز دعای جزیل
همه رغایب گیتی بر تو نامرغوب
در آن زمان که کند صدمت طعان و ضراب
زمین معرکه از خون صفدران مخضوب
ز تف حمله نهاد جهان شود محرور
ز خون کشته مزاج زمین شود مرطوب
رماح لرزه گرفته چو ساعد مفلوج
سیوف گریه گرفته چو دیدهٔ مکروب
بدست فتنه شده خانهٔ نجات خراب
بزهر مرگ شده بادهٔ حیات مشوب
ببارگاه تو آرد ملک در آن ساعت
لباس های امانی ز کارگاه غیوب
ظفر بناصیهٔ خیل تو بود معقود
شرف بقاعدهٔ امر تو بود معصوب
بزرگوارا ، بی عیب صفد را ، دانی
که من نیم بجهالت چو دیگران معیوب
منم که هست مرا جامهٔ شرف ملبوس
منم که هست مرا بارهٔ هنر مرکوب
بفضل بیشم ، اگر چه کمم برزق ، رواست
که فضل مردم از رزق او بود محسوب
همیشه تا رود اندر سخن فصیحان را
ز بهر حسن بلاغ مصحف و مقلوب
ولیت بادا در روضهٔ بقا ساکن
عدوت بادا بر شارع فنا مصلوب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا ز غایت خوبی چو یوسف یعقوب
سپاه عشق تو شد غالب و دلم مغلوب
هوش مصنوعی: آیا به حدی خوب هستی که مانند یوسف برای یعقوب، عشق تو بر دل من غلبه کرده و دل من به تسخیر تو درآمده است؟
تویی بمصر نکویی امیر چون یوسف
منم بخانهٔ احزان اسیر چون یعقوب
هوش مصنوعی: تو در مصر با زیبایی و مقام امیری همچون یوسف هستی، و من در خانهٔ غم‌ها به نوعی زندانی مانند یعقوب هستم.
دلم همیشه هوای ترا بود طالب
کدام دل که هوای تو نیستش مطلوب ؟
هوش مصنوعی: دل من همیشه به یاد تو بوده است، طالب. آیا دلی پیدا می‌شود که در آرزوی تو نباشد؟
کنی هزار جفا بردلم بیک ساعت
ز روی خوب نباشد چنین جفاها خوب
هوش مصنوعی: به دل من هزاران بدی می‌کنی، اما یک لحظه از زیبایی‌ات نشان ندهی، چنین بدی‌هایی از روی زیبایی معنایی ندارد.
بچشم تو همه سحرست و دلبری مقرون
بروی تو همه لطفست و نیکویی منسوب
هوش مصنوعی: چشمان تو پر از جادو و زیبایی هستند و زیبایی و لطفی که به چهره‌ات تعلق دارد، تمام خوبی‌ها را نمایان می‌کند.
اگر حجاب رخ تست نیکویی نه عجب
که ابر چشمهٔ خورشید را کند محجوب
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و جذابیت تو به خاطر حجاب و پوشش باشد، تعجبی ندارد که مانند ابر، چهرهٔ خورشید را بپوشاند و پنهان کند.
مرا تو گویی : در هجر صبر کن ، یارا
بچند حیله کنم صبر ؟ من نیم ایوب
هوش مصنوعی: تو به من می‌گویی که در فراق و دوری صبر کنم، اما من چطور می‌توانم این کار را انجام دهم؟ من مانند ایوب نیستم که با صبر و شکیبایی باشد.
عداوتیست مرا با زمانه از پی آنک
مرا زمانه جدا کرد از چنان محبوب
هوش مصنوعی: من با دنیا دشمنی دارم چون این دنیا مرا از محبوب محبوبم جدا کرده است.
گذشت بر من مسکین ز حد و اندازه
تحکمات صروف و تعلقات خط وب
هوش مصنوعی: برای من، که در فقر و تنگدستی به سر می‌برم، قواعد و محدودیت‌های نوشتار و وابستگی‌های آن، تحمل‌ناپذیر و فراتر از قدرت من است.
گهی مصایب گیتی ببنددم بقیود
گهی نوایب گردون بخایدم بنیوب
هوش مصنوعی: گاهی مشکلات و مصیبت‌های زندگی را با زحمت پشت سر می‌گذارم و زمانی دیگر آثار و برکات آسمانی را به خوبی تجربه می‌کنم.
ز پشت دست بود ، گر مرا بود مطعوم
ز آب دیده بود ، گر مرا بود مشروب
هوش مصنوعی: اگر من از پشت دست خود چیزی داشته باشم، به مانند خوردن و نوشیدن از آن لذت می‌برم؛ اگر بخواهم از اشک خود بهره‌مند شوم، به مانند نوشیدن آب برای من خواهد بود.
اگر نبودی جاه کمال دولت و دین
ز شخص من سلب زندگی بدی مسلوب
هوش مصنوعی: اگر تو نبودي، مقام و موقعيت من در عالم وجود و دين از من گرفته مي‌شد و من از حيات و زندگي بي‌بهره مي‌شدم.
سر محامد محمود ، خسرو توران
که جود او مثلی گشت در جهان مضروب
هوش مصنوعی: سر محامد محمود، خسرو توران یعنی بهترین و بزرگترین ویژگی‌های محمود، همانند خسرو، پادشاهی از توران است. و فضایل او در جهان چنان مشهور شده که به مانند یک نمونه و الگو در نظر گرفته می‌شود. جود او یعنی بخشش او به حدی است که در تمام جهان معروف و بی‌نظیر است.
منزهست سرشت کریم او ز فسون
مطهرست نهاد شریف او ز عیوب
هوش مصنوعی: سرشت کریم او از هر گونه جادو و فریب پاک است و نهاد شریف او از هر گونه عیب و نقص پاک و منزه می‌باشد.
همه سران زمانه بامر و طاعت او
نهاده اند رقاب و سپرده اند قلوب
هوش مصنوعی: همه رهبران و بزرگان زمان، به فرمان و اطاعت او سر تسلیم فرود آورده‌اند و دل‌های خود را به او سپرده‌اند.
دل مبارک او را فضایل است و علوم
از آن فزون که عرب را قبایلست و شعوب
هوش مصنوعی: دل او سرشار از فضایل و علم است، به اندازه‌ای که این فضایل و دانش از تعداد قبایل و ملت‌های عرب بیشتر است.
بزرگوار کریما ، تو آن خداوندی
که رسم تو همه عفو جرایمست و ذنوب
هوش مصنوعی: ای بزرگوار و مهربان، تو آن پروردگار هستی که ویژگی تو بخشش تمام اشتباهات و گناهان است.
ببارگاه رفیع تو قهر اعدا را
به از هزار کتیبه یکی بود مکتوب
هوش مصنوعی: در جایگاه بلند و والای تو، نیرنگ دشمنان از هزاران نوشته‌ای که به دست آمده، بی‌اهمیت‌تر است.
یکی پیام تو صد خنجرست گاه عمل
یکی غلام تو صد لشکرست گاه حروب
هوش مصنوعی: گفتن یک پیام تو می‌تواند به اندازه صد خنجر اثرگذار باشد زمانی که عمل انجام می‌شود. همچنین، یکی از پیروان تو می‌تواند به اندازه صد لشکر قدرت داشته باشد به هنگام جنگ.
بساط عدل تو در عرصهٔ جهان مبسوط
لوای قدر تو بر تارک فلک منصوب
هوش مصنوعی: جایگاه عدالت تو در جهان به طور گسترده‌ای جا افتاده و پرچم مقام تو بر بالای آسمان‌ها بر افراشته شده است.
نه مرکبان کمال تراست بیم غبار
نه کوکبان جلال تراست خوف غروب
هوش مصنوعی: نه اسب‌های شگفت‌انگیز تو را به کمال می‌رسانند و نه ستاره‌های درخشان به تو جلال و شکوه می‌بخشند، چون برای هر دو حالت، نگران گرد و غبار و تاریکی غروب هستی.
کشیده در طرب احباب دولت تو ذیول
دریده از تعب اعدای دولت تو جیوب
هوش مصنوعی: در شادی دوستان، تو جایگاه والایی داری، اما دشمنان تو به خاطر رنج و سختی، از قدرت تو ناتوان شده‌اند.
نسیم لطف تو تحفه دهد بخلق همی
همه اطایب فردوس را بوقت هیوب
هوش مصنوعی: نسیم محبت تو به مردم هدیه می‌دهد و تمامی نعمت‌های بهشتی را در زمان‌های مناسب نازل می‌کند.
دو نایبند بهنگام بخشش و کوشش
سحاب ماطر و دریای ذاخر و تو منوب
هوش مصنوعی: در زمان بخشش و تلاش، ما همچون ابر باران‌زا و دریای پرخروش آماده‌ایم که تو همواره به ما ملحق می‌شوی.
ز بهر تربیت شرع و مالش شرکست
ترا قیام و قعود و ترا نزول و رکوب
هوش مصنوعی: برای تربیت معنوی و اصلاح روحی تو، باید همواره در حرکت و تلاش باشی؛ چه در حال ایستادن و چه در حال نشستن، همواره باید به یاد حق و حقیقت باشی.
بجز ثنای حمید و بجز دعای جزیل
همه رغایب گیتی بر تو نامرغوب
هوش مصنوعی: جز ستایش خداوند و دعاهای خوب، هیچ‌یک از خواسته‌های دنیا برای تو ارزش ندارد.
در آن زمان که کند صدمت طعان و ضراب
زمین معرکه از خون صفدران مخضوب
هوش مصنوعی: در آن زمان که تو ضربه‌های سختی به من می‌زنی، زمین میدان نبرد از خون سربازان شجاع و معروف پر شده است.
ز تف حمله نهاد جهان شود محرور
ز خون کشته مزاج زمین شود مرطوب
هوش مصنوعی: با شدت و تاثیر حمله، جهان دچار تغییر و دگرگونی می‌شود و از خون قربانیان، زمین نرم و مرطوب می‌گردد.
رماح لرزه گرفته چو ساعد مفلوج
سیوف گریه گرفته چو دیدهٔ مکروب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زخم و درد شدیدی به وجود آمده، انگار عضوی از بدن به حالت فلج درآمده و نمی‌تواند به درستی کار کند. همچنین، اشک و غم به چشمان افراد مشابهی که در حال پریشانی هستند، تسلط پیدا کرده و نشان‌دهندهٔ عمق ناراحتی آن‌هاست.
بدست فتنه شده خانهٔ نجات خراب
بزهر مرگ شده بادهٔ حیات مشوب
هوش مصنوعی: خانهٔ نجات به خاطر فتنه و مشکلات ویران شده است و نوشیدنی حیات که باید امیدبخش باشد، حالا خطرناک و مسموم شده است.
ببارگاه تو آرد ملک در آن ساعت
لباس های امانی ز کارگاه غیوب
هوش مصنوعی: در آن لحظه، فرشتگان به درگاه تو می‌آیند و لباس‌هایی که به عنوان امانت از کارگاه‌های غیبی آماده شده را به همراه می‌آورند.
ظفر بناصیهٔ خیل تو بود معقود
شرف بقاعدهٔ امر تو بود معصوب
هوش مصنوعی: پیروزی به پیشانی لشکر تو بسته شده و شرافت بر اساس فرمان تو تعیین شده است.
بزرگوارا ، بی عیب صفد را ، دانی
که من نیم بجهالت چو دیگران معیوب
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، آیا می‌دانی که من همچون دیگران به خاطر جهل و نادانی معیوب نیستم؟ من بی‌عیب و نقص هستم.
منم که هست مرا جامهٔ شرف ملبوس
منم که هست مرا بارهٔ هنر مرکوب
هوش مصنوعی: من کسی هستم که لباس شرافت بر تن دارم و هنر را همچون مرکبی تحت کنترل خود دارم.
بفضل بیشم ، اگر چه کمم برزق ، رواست
که فضل مردم از رزق او بود محسوب
هوش مصنوعی: با وجود اینکه روزی من کم است، اما نعمت‌های فراوانی از سوی اوست. این نشان می‌دهد که نعمت‌های دیگران نیز در واقع بخشی از روزی او به شمار می‌رود.
همیشه تا رود اندر سخن فصیحان را
ز بهر حسن بلاغ مصحف و مقلوب
هوش مصنوعی: همیشه زمانی که صحبت از سخنوری زیبا و فصیح به میان می‌آید، به جهت زیبایی بلاغت، نکته‌ها به شکل‌های مختلف بیان می‌شود.
ولیت بادا در روضهٔ بقا ساکن
عدوت بادا بر شارع فنا مصلوب
هوش مصنوعی: کاش در باغ بقا اقامت داشته باشم، در حالی که در مسیر فنا مصلوب شده‌ام.