شمارهٔ ۱۹۰ - در ستایش ادیب صابر بن اسمعیل ترمذی
گر ز وصل توام نصیبستی
روضهٔ عیش من خضیبستی
هم ز راحت مرا نصابستی
هم ز دولت مرا نصیبستی
وقت دفع مصایب گیتی
تیر تدبیر من مصیبستی
شمع لذات من منیرستی
شاخ آمال من رطیبستی
داعی فکرت مرا گه نظم
گر ز تحسین تو مجیبستی
همه ابیات من بدیعستی
همه الفاظ من عجیبستی
عیش من ، گر ببوسی کف تو
بهتر از وصلت حبیبستی
حال من ، گر ببینمی در تو
خوشتر از غفلت رقیبستی
آب لطفت، اگر بمن رسدی
دل من کی پر از لهیبستی؟
نیستی جان من ز غم بیمار
گز مرا جاه تو طبیبستی
گر ز من هجر تو بعیدستی
ور بمن وصل تو قریبستی
وقت انشاد مدح تو لحنم
همچو الحان عندلیبستی
وز غراب عنا عدوی مرا
همه اطلال پر نعیبستی
دیدهٔ ناصحم قریرستی
سینهٔ حاسدم کئیبستی
گر مرا در مراسم آداب
همچو اخلاق تو ادیبستی
نزد ابنای روزگار مرا
در صبی حرمت مشیبستی
خاصه آنسروی که گر ذاتش
نیستی سروی غریبستی
عالم منقبت ، که کردی فخر
عالم ار بر درش نقیبستی
بر افاضل جهان نبودی تنگ
گر چو درگاه او رحیبستی
کس نکردی گنه ، اگر دوزخ
چون تف خشم او مهیبستی
قدرش ار داعیبی فرستادی
چرخ گردانش مستجیبستی
گر ز خلقش هوا مدد بردی
همه آفاق پر ز طیبستی
گر دل دشمنانش ندریدی
چرخ کی با کف خضیبستی ؟
ای بزرگی که گر حبیب شدی
زنده ، راوی تو حبیبستی
ور لبیبی درین زمانستی
با ذکای تو نا لبیبستی
گر مصور شدی بلاغت تو
منبر فضل را خطیبستی
بتو این شعر کی فرستادی ؟
خادم از عاقل واریبستی
شمارهٔ ۱۸۹ - درمدح شمسالدین وزیر: فصل بهار آمد و بگذشت عهد دیشمارهٔ ۱۹۱ - وله فی المدح: ای سال و ماه پیشهٔ تو رادی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر ز وصل توام نصیبستی
روضهٔ عیش من خضیبستی
هوش مصنوعی: اگر از وصال تو بهرهای نیافتهام، زندگیام همانند گلستانی است که رنگ و رونقش به دست توست.
هم ز راحت مرا نصابستی
هم ز دولت مرا نصیبستی
هوش مصنوعی: نه از خوشی به من چیزی عطا کردی و نه از نعمت و ثروت چیزی به من رساندی.
وقت دفع مصایب گیتی
تیر تدبیر من مصیبستی
هوش مصنوعی: زمانی که باید با دشواریهای زندگی روبرو شوم، تدبیر و راهحل من، خود مشکل و مصیبت است.
شمع لذات من منیرستی
شاخ آمال من رطیبستی
هوش مصنوعی: تو روشنی بخش لذتهای منی و شاخ آرزوهایم همیشه پربار و سرسبز است.
داعی فکرت مرا گه نظم
گر ز تحسین تو مجیبستی
هوش مصنوعی: به دلیل علاقهام به اندیشههای تو، گاهی شعر میسرایم. اگر تو به ستایش من بپردازی، این انگیزهام را دوچندان میکند.
همه ابیات من بدیعستی
همه الفاظ من عجیبستی
هوش مصنوعی: تمام اشعار من تازه و نو هستند و هر یک از کلمات من ویژگیهای خاص و شگفتانگیزی دارند.
عیش من ، گر ببوسی کف تو
بهتر از وصلت حبیبستی
هوش مصنوعی: زندگی من، اگر تو را ببوسم، برایم بهتر از وصال معشوق است.
حال من ، گر ببینمی در تو
خوشتر از غفلت رقیبستی
هوش مصنوعی: اگر حال من را در تو ببینم، برایم خوشایندتر از این است که در برابر رقیب غافل باشم.
آب لطفت، اگر بمن رسدی
دل من کی پر از لهیبستی؟
هوش مصنوعی: اگر تو به من برسی و نرمی و محبتت را به من عطا کنی، آیا دل من هنوز در آتش عشق تو نمیسوزد؟
نیستی جان من ز غم بیمار
گز مرا جاه تو طبیبستی
هوش مصنوعی: ای وجود من، به خاطر غم و اندوه بیماری، در این حال نیازمند تو هستم، زیرا تو همچون طبیبی هستی که میتوانی درمانم کنی.
گر ز من هجر تو بعیدستی
ور بمن وصل تو قریبستی
هوش مصنوعی: اگر فاصلههای دوری از من به خاطر جداییات وجود دارد، بدان که نزدیکیات به من در صورت وصال از نزدیک است.
وقت انشاد مدح تو لحنم
همچو الحان عندلیبستی
هوش مصنوعی: زمانی که در ستایش تو شعر میسرایم، لحن من مانند نغمههای یک بلبل میباشد.
وز غراب عنا عدوی مرا
همه اطلال پر نعیبستی
هوش مصنوعی: از غم و اندوهی که مانند یک کلاغ به سراغم آمده، همه جا پر از نشانههای افسردگی و ناله است.
دیدهٔ ناصحم قریرستی
سینهٔ حاسدم کئیبستی
هوش مصنوعی: چشم ناصح من آرام خاطر است، اما دل حسود من در تنگناست.
گر مرا در مراسم آداب
همچو اخلاق تو ادیبستی
هوش مصنوعی: اگر در آداب و مراسم مانند اخلاق تو تربیت شده بودم،
نزد ابنای روزگار مرا
در صبی حرمت مشیبستی
هوش مصنوعی: در نزد مردم زمانه من، با وجود پیری و سالخوردگی، همچنان احترام و حرمت جوانی را دارم.
خاصه آنسروی که گر ذاتش
نیستی سروی غریبستی
هوش مصنوعی: به ویژه آن دختر زیبای که اگر وجودش هم نباشد، همچنان حس غریبی را به دل مینشاند.
عالم منقبت ، که کردی فخر
عالم ار بر درش نقیبستی
هوش مصنوعی: عالمی که به او افتخار میکنی، اگر در دروازهاش نگهبانی نگذاری، ارزشی نخواهد داشت.
بر افاضل جهان نبودی تنگ
گر چو درگاه او رحیبستی
هوش مصنوعی: اگر درگاه او وسیع بود، بر فضلا و بزرگواران جهان تنگ نمیآمدی.
کس نکردی گنه ، اگر دوزخ
چون تف خشم او مهیبستی
هوش مصنوعی: اگر کسی گناه نکرده باشد، حتی اگر دوزخ به خاطر خشم او بسیار ترسناک باشد، باز هم خطایی مرتکب نشده است.
قدرش ار داعیبی فرستادی
چرخ گردانش مستجیبستی
هوش مصنوعی: اگر ارزش او را بشناسی و به درگاهش دعا کنی، چرخ زمان به خواستهات پاسخ میدهد.
گر ز خلقش هوا مدد بردی
همه آفاق پر ز طیبستی
هوش مصنوعی: اگر از وجود او یاری بگیری، تمام عالم پر از خوشبختی و خوبی خواهد شد.
گر دل دشمنانش ندریدی
چرخ کی با کف خضیبستی ؟
هوش مصنوعی: اگر دل دشمنانش را نشکستی، پس چه کسی با دست قهر و قدرت تو را به زیر خواهد آورد؟
ای بزرگی که گر حبیب شدی
زنده ، راوی تو حبیبستی
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، اگر به عنوان دوست و محبوب شناخته شوی، زنده خواهی بود؛ زیرا راوی و گواه تو همان دوستی است که داری.
ور لبیبی درین زمانستی
با ذکای تو نا لبیبستی
هوش مصنوعی: اگر در این زمان کسی باشد که به هوش و ذکاوت تو پی ببرد، دیگر نمیتوان او را نادان دانست.
گر مصور شدی بلاغت تو
منبر فضل را خطیبستی
هوش مصنوعی: اگر هنر سخنوری و بیان تو به زیبایی و وضوح نمایان شود، به راستی که تو بهترین سخنران منبر علم و فضل هستی.
بتو این شعر کی فرستادی ؟
خادم از عاقل واریبستی
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که کسی در حال پرسش از یک فرد دیگر است که کی این شعر را برای او فرستاده است و در ضمن از مسئول یا خدمتکار آن فرد میخواهد تا اطلاعاتی منطقی و عاقلانه در این زمینه ارائه دهد.

وطواط